ستارخان در خاطراتش میگوید: من هیچوقت گریه نکردم چون اگر گریه
عکاس خونه
بروزرسانی
عکاس خونه/ ارسالی از Anti_sahyunism
میکردم آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست میخورد ایران شکست میخورد
اما یک بار گریستم و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا
از قرارگاه آمدم بیرون مادری را دیدم با کودکی در بغل کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه میخورد
با خودم گفتم الان مادر کودک مرا ناسزا میدهد و میگوید لعنت به ستارخان اما مادر فرزند را در آغوش گرفت و گفت: "اشکالی ندارد فرزندم خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم." آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد …
"مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."