عکاس خونه/ ارسالی از zeynab_F720009
مثل یک چهرهی غمگین وسط جمعی شاد
یـا که یک خانهی ویران ته شهری آباد
بی تو ناجورترین وصله ی دنیا هستم
آدمی خسته که از چشم خودش هم افتاد
به چه تشبیه کنم ایـن همه تنهایی را؟
فکر کن ، دست کسی یخ بزند در مرداد
خواب آشفته ببینی نتوانی بپری
زندگی بعد تو یعنی خفگی با فریاد
فرض کن صید شوی ، بال و پرت را ببُرند
بعد درگوش تو آهسته بگویند ، آزاد
درد دارد نتوانی بِبَری از خاطر
چـشمهایی کـه تو را برده زمانی از یاد
خستهام خسته از این"سخت"دوام آوردن
مثل جان کندن یک شعلهی کوچک در باد
لبهی پنجره و تر "مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."