عکاس خونه/ ارسالی از hadi6666
یک شب به فریب دل دیوانه نشستم
در عزلت و غم گوشه میخانه نشستم
دل خواست که درهجرسرودی بسراید
با یاد رخش کنج نهانخانه نشستم
درخلسه خودماندم و این شعرسرودم
وانگاه به یاد رخ جانانه نشستم
فارغ ز جهان بودم و با یاد نگارم
شب تا بسحر بر در آن خانه نشستم
خودنیز ندانم ز چه شب تابسرصبح
با ساقی و با ساغر و پیمانه نشستم
هرصبح بشوق رخش ازخواب پریدم
هرشام ز غم گوشه ی ویرانه نشستم
در حسرت دیدار چه گویم نتوانم
در مجلس عشاق غریبانه نشستم
عمرم همه در"رهگذر"دوست بسرشد
"مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."