عکاس خونه/ ارسالی از Atyeh_khanom
ساعتا مینشستم پای گوشی از اول صبح شروع میکردم روتین زندگیم شده بود عکاسخونه من چقدر این روتین و دوست داشتم شبا تا وقتی که اینجا تعطیل میشد بودیم و حرف میزدیم و پیش همدیگه بودیم ، میگم تعطیل چون واقعا تعطیل میشد دیگه پستامون چاپ نمیشدو واقعا کامنتا مونم چاپ نمیشد البته که روزم کم بازی در نمیاورد این رفیق مون، شده بود دهه شصت از اون تلویزیون های که میکوبیدن کله شون ک صاف بشن و تصویر بدن ماهم انقدر میکوبیدیم کله این عکاسخونه که کامنت مون چاپ شه بله اینجا مرام و معرفت هاهم مثل دهه شصت بود:) "مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."