عکاس خونه/ ارسالی از __SARA__
یه شبایی تو زندگی هست، که وقتی دفتر خاطرات زندگی تو ورق می زنی به چیزایی میرسی که نمی دونی تقدیرت بوده یاتقصیرت..به آدمایی می رسی که نمی دونی دردن یا همدرد..وبه دردایی میرسی که برای سن وسالت بزرگه..به آرزوهایی که توهم شد...رویاهایی که گذشت...به چیزایی که حقت بود اما شد توقع..وزخمهایی که بانمک روزگار آغشته شد و احساسی که دیگران اشتباه می نامند....ودست آخر دنیایی که بهت پشت کرده.وبازهم انتهای دفتر خودت میمانی وزخمهایی که روزگار پشت سرهم می زند وسکوت هم دوای دردش نیست.«کاش دنیا ,مهربانتر بودی» "مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."