عکاس خونه/ ارسالی از mahtab__banoo
خیلی بیشتراز هرروزش کارسرش ریخته بود!اونقدری که حتی میلش به ناهارنبود و با یک رلت خامه ای سر و تهش رو هَم آورد!باخودش زمزمه میکرد زمان ما حاج خانوم مثل یک فرمانده بالاسرمون بودوفقط نظارت میکردوُ بس.به فصلش:هسته آلبالوجدامیکردیم واسه مرباوشربتش،به فصلش غوره پاک میکردم و باچرخ دستی آبجی زهراکُلش رو آب میگرفت،به فصلش صندوق صندوق گوجه له میکردیم و نمک پاچ میکردیم و رب ناب ازش میگرفتیم،دیگه چِل کیلوسبزی قورمه که هرساله روشاخش بود.نگم برات که دست حاج خانوم هیچ کدوم از این کارها ومشغولیات رو لمس نمیکرد "مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."