عکاس خونه/ ارسالی از Behrouz1218
دیشب که بیاد رخ زیبای تو بودم
در وصف رخت یک غزل ناب سرودم
آماده شدم بهر نمازم که به ناگاه
یاد تو رسید و تو شدی بود و نبودم
هنگام اقامه لبت آمد به خیالم
یک بوسه از آن کنج لب لعل ربودم
هم رفت نماز از کف و هم مست نگشتم
از هر دو طرف بوسه ضرر بود نه سودم
بین دو نمازم غزلی فاصله افتاد
با چشم و لبت بود همه گفت و شنودم
در رکعت دوّم مثلاً سخت گرفتم
از چشم تو گفتم عوض ذکر سجودم
خون کرده دلم را غم چشمان سیاهت
بنگر که ببینی چه سیاه و چه کبودم
یک تیر ز مژگان بلند تو رها شد
صاف آمد و بنشست در اعماق وجو "مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."