عکاس خونه/ ارسالی از parinaz92
گاهی فکر میکنم عشق تو شبیه بارانی بود که آمد بی آنکه بداند خاک خشک من طاقت این همه خیس شدن را ندارد آمدی بوی بهار را دادی رنگ زندگی را پاشیدی روی روزهایم و بعد بی هیچ خداحافظی رفتی
حالا من مانده ام با خیابانهایی که هنوز اسم تو را میکشند با فنجانی نیمه سرد که هیچوقت مزه اش مثل روزهای با تو نمیشود و با قلبی که یاد گرفته تپیدن هم گاهی درد دارد
تو رفتی اما عطر صدایت هنوز بین واژه هایم گیر کرده و من هر بار که میخواهم از تو ننویسم بهانه ای پیدا میکنم تا باز هم اسمت را در سطرهایم زنده کنم
"مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."