عکاس خونه/ ارسالی از pesarekhooooob
هیچکس نخواست نگاهم کند
انگار چشمهایم حرفی برای گفتن نداشتند
انگار بودنم بیصدا بود
اما من نوشتم
با هر واژهای که از دل افتاد روی کاغذ
با هر جملهای که از بغض ساخته شد
نوشتههایم شدند صدایم
شدند نگاه من
وقتی کسی نخواست ببینه
وقتی کسی نخواست بفهمه
من نوشتم تا فراموش نشم
تا خودم رو پیدا کنم
تا بدونم هنوز چیزی هست که از من باقی میمونه
حتی اگر فقط روی کاغذ
و شاید یه روز
یکی نوشتههامو بخونه
و بفهمه
که پشت این واژهها
یه دل بوده
که فقط خواست دیده بشه
"مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."