عکاس خونه/ ارسالی از Laya_
خالهبازی که میکردیم، چون بچهتر از همه بودم شوهر گیرم نمیومد،اما یه شوهر خیالی داشتم اسمش پارسا بود و شغلش خلبان بود، همش هم مأموریت میرفت.یه روز خبر شهادتش رو بهم دادن،
مراسم تشییع باشکوهی براش برگزار کردیم
اونقد خاکتو سرم ریخته بودم که تو حموم
به قدری از مامانم کتک خوردم
نزدیک بود برم پیش پارسا😬😂
"مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."