نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
دخترونه زنونه

چند روایت عاشقانه از همسرداری علامه حسن‌زاده آملی

منبع
تبيان
بروزرسانی
چند روایت عاشقانه از همسرداری علامه حسن‌زاده آملی

تبیان/ حسن حسن‌زاده طبری آملی (۲۱ بهمن ۱۳۰۷ – ۳ مهر ۱۴۰۰) مشهور به حسن حسن‌زاده آملی، فیلسوف متأله، فقیه و عارف ایرانی بود. وی در ادبیات، علوم غریبه، علم هیئت و طب اسلامی مهارت داشت. او همچنین اشعاری به زبان‌های فارسی، طبری و عربی سروده بود. حسن‌زاده آملی در سومین همایش چهره‌های ماندگار در سال ۱۳۸۲، به عنوان چهره ماندگار برگزیده شد. وی روز  ۳ مهر ۱۴۰۰، در سن ۹۲ سالگی درگذشت.
علامه حسن‌زاده تا آخرین روزهای عمر عکس همسرشون رو روی میز مطالعه‌شون داشتند.
علامه‌، مهربان بود و خانواده‌دوست. با این همه مشغله‌ی درس و تحقیق، اما برای اهل و عیالش کم نمیذاشت.
نسبت به ادای حقوق همسر تا سرحد وسواس حساس بود همونطور که به نماز اول وقت.
یکبار پیش خودش فکر کرده بود شاید جایی حق همسرش رو درست رعایت نکرده. رفته بود و ازش حلالیت طلبیده بود؛ گفته بود: می‌ترسم پیش خدا مسئول باشم.
 به بچه‌ها سپرده بود:‌ در احترام به مادرتون سنگِ تمام بذارید! و خودش اینطور بود پیش و بیشتر از همه؛ هم به خاطر مقام همسری و هم به خاطر سیادت.

گاهی که روزگار بهش سخت می‌گرفت و از پیدا کردن خونه‌ مستاجری درمونده می‌شد، همسرش رو پیش خدا واسطه می‌کرد که:
گر حسن زاده‌ات گنهکار است کاین چنین رنج را سزاوار است
رحم بر طفل شیرخوارش کن! یا به مامان دل فَگارش کن!
این اواخر حاجیه خانم در بستر بیماری افتاد و پایش به اطاق عمل باز شد، چند بار. علامه که در قم بود و فارغ از غوغای جهان بر کرسی درس و تحقیق تکیه داشت، به هم ریخت. طاقت نیاورد خودش رو از قم به پای تخت بیمارستان رسوند و با صداقتی که بوی تواضع داشت گفت: من تا الان فکر می‌کردم نویسنده‌ی این کتاب‌ها منم و حال آنکه از وقتی تو در بستر افتادی، نرسیده‌ام حتی یک سطر بنویسم؛ اینقدر که حواسم پیش توست...
و این عشق و دلدادگی همچنان ادامه داشت تا حدود نیم قرن که پیک مرگ بین این دو یار همراه فاصله انداخت. 
 همینطور که جسم بی‌جان همسر رو به آغوش خاک می‌سپرد، اشک می‌ریخت و زمزمه‌کنان می‌گفت: خدایا! گواه باش که من از او راضی‌ام، تو هم راضی باش!
 حالا حاجیه خانم به دیدار دلدار رفته بود و علامه طاقت نداشت خانه رو خالی از وجودِ پرمهرش ببینه، همونجا دفنش کرد و اطاقش رو بیت‌الرّحمه نامید. می‌گفت تا زنده‌ام می‌خواهم خدمتش کنم.
عکسش رو هم گذاشت روی میز کارش، و هر وقت خسته می‌شد و چشمش به خواب می‌نشست،‌ بانو رو به یاد میاورد که سینی چای‌به‌دست در درگاه در ایستاده و می‌خندد، به یاد آن روزهای شیرین با او حرف می‌زد و به روحش سلام و فاتحه می‌فرستاد

به پیج اینستاگرامی «آخرین خبر» بپیوندید
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره