اشتباهات «سوسن پرور» بعد از شکستعشقی در نوجوانی
خراسان/ویدئویی از یک بازیگر خانم در فضایمجازی پربازدید شده که میگوید بعد از ناکام شدن در ۱۵ سالگی برای رسیدن به عشقش، دلبرانه بودن دختر بودن را در اتاقی گذشته و درش را قفل کرده؛ در این مواقع باید چه کرد؟
شکست عشقی در دوران نوجوانی، به دلیل شدت هیجانات و حساسیتهای خاص این دوره، میتواند بهعنوان یک تجربه عاطفی عمیق و تأثیرگذار تلقی شود. بهتازگی ویدئویی از «سوسن پرور» در شبکههای اجتماعی پربازدید شده که میگوید: «من در ۱۵ یا ۱۶ سالگی عاشق شدم. عشقی که شاید همیشه با من بزرگ شد ولی هیچوقت درش را باز نکردم و خیلی برایم تقدس دارد. ناکام بودن آن عشق باعث شد که دلبرانهبودن، دختربودن را در اتاق بذارم و درش را قفل کنم.» به عبارت دیگر، ناکامبودن در عشق در دوران نوجوانی، او را برای همیشه از حال و هوای دخترانه دور کرده است. حالا سوال این است که بعد از شکست عشقی در نوجوانی که دوره تجربه اوج هیجانات است، چطور باید به روال عادی زندگی برگردیم و نگذاریم که عشق در ما کشته شود؟
ترس از صمیمت بعد از شکستعشقی در نوجوانی
نوجوانی دورهای است که فرد با احساسات شدید، نیاز به هویتیابی و کشف معانی عشق و روابط مواجه است. بنابراین، تجربه یک شکست عشقی در این سن ممکن است تأثیری پایدار بر نگاه فرد به عشق و روابط داشته باشد. بنابر نظریه رشد روانی-اجتماعی اریک اریکسون در مرحله «صمیمیت در برابر انزوا» که در نوجوانی و اوایل بزرگسالی شروع میشود، افراد در تلاشاند تا روابط عمیق و معنادار برقرار کنند. شکست عشقی در این دوره میتواند باعث ایجاد ترس از صمیمیت شود و فرد را به سمت انزوا سوق دهد. از دیدگاه فروید، فرد ممکن است شکست عشقی را بهعنوان یک تجربه دردناک سرکوب کند و آن را به «صندوقچهای ذهنی» منتقل کند. این سرکوب، اگرچه در کوتاهمدت به کاهش درد کمک میکند، در بلندمدت میتواند مانع رشد عاطفی و بلوغ هیجانی فرد شود. همچنان که اگر فرد در دوران نوجوانی شکست عشقی را تجربه کند، ممکن است الگوی دلبستگی ناایمن در او تقویت شود. چنین فردی ممکن است از ترس طرد شدن دوباره، از ورود به روابط جدید اجتناب کند.
چگونه عشق را زنده نگه داریم؟
برای این که شکست عشقی به معنای «مرگ عشق» در فرد نشود، لازم است بهجای فرار یا سرکوب احساسات، راههایی برای مواجهه سالم با آن پیدا کرد.
۱ پذیرش احساسات و سوگ عاطفی| شکست عشقی نوعی سوگ است که باید آن را تجربه و پردازش کرد. فرد باید از انکار و خشم عبور کند و به پذیرش برسد. سرکوب احساسات یا اجتناب از مواجهه با آنها تنها باعث ماندگاری زخمها خواهد شد.
۲ خودشناسی و رشد شخصی| این تجربه میتواند فرد را به سمت درک عمیقتر نیازها و ارزشهایش هدایت کند. بازنگری در باورها درباره عشق و روابط و پذیرش اینکه عشق همیشه کامل و بینقص نیست، به بلوغ عاطفی کمک میکند.
۳ تقویت ارتباط با دیگران| برقراری روابط سالم و صمیمی با دوستان و خانواده، نقش مهمی در بازسازی روانی پس از شکست عشقی دارد. این روابط میتوانند به فرد کمک کنند تا دوباره به عشق و صمیمیت اعتماد کند.
۴ پرورش ذهنآگاهی و پذیرش تجربیات| ذهنآگاهی به فرد کمک میکند تا بدون قضاوت و اجتناب، احساساتش را بپذیرد. این روش میتواند به کاهش اضطراب و افزایش توانایی پذیرش تجربیات دشوار کمک کند.
نباید در صندوقچه عشق را قفل میکردید «خانم پرور»
خانم «پرور» گفته: «ناکام بودن آن عشق باعث شد که دلبرانهبودن، دختربودن را در اتاق بذارم و درش را قفل کنم». شکست عشقی در نوجوانی یک تجربه انسانی و اجتنابناپذیر است. اما بهجای قفل کردن عشق در صندوقچهای ذهنی، باید آن را بهعنوان یک درس ارزشمند در مسیر رشد شخصی پذیرفت. عشق مفهومی پویاست که نیاز به مراقبت، تجربه و بازنگری دارد. اگر عشق را سرکوب کنید، ممکن است در آینده به شکل ترس، اجتناب یا ناتوانی در برقراری روابط سالم بازگردد. برای زنده نگه داشتن عشق، باید شجاعانه با درد آن روبهرو شد، از آن درس گرفت و دوباره با قلبی باز به استقبال زندگی و روابط رفت.
از شکست عشقی تا رشد عاطفی
شکست عشقی، بهویژه در نوجوانی، میتواند به عنوان نقطهای برای رشد و بلوغ عاطفی عمل کند. نوجوانی دورهای است که فرد هنوز در حال یادگیری و شکلدهی به درک خود از عشق و روابط است. پس از شکست، فرد میتواند با درک بهتر از خود، نیازهایش، و انتظارات واقعبینانهتر، عشق بالغتر و سالمتری را تجربه کند. فردی که در نوجوانی شکست عشقی را تجربه کرده است، میتواند دوباره عاشق شود. عشق، بهعنوان یک تجربه انسانی، در طول زندگی میتواند بارها و به اشکال مختلف ظاهر شود. حتی اگر عشق نخستین در نوجوانی پر از هیجان و ایدهآلگرایی بوده و به شکست منجر شده باشد، عشقهای آینده معمولاً با بلوغ بیشتری همراه هستند. عشق در بزرگسالی عمیقتر و پایدارتر است زیرا فرد با تجربیات قبلی رشد کرده و توانایی بیشتری برای مدیریت احساسات و انتظارات خود دارد.
نویسنده: زهرا متقیشکیب | روانشناس و مدرس دانشگاه