جفا به روان کودک با درد دل

خراسان/ پربازدیدشدن سکانسی از قسمت سیزدهم سریال «آبان»، بحثها درباره درست یا غلط بودن درد دل والدین با کودکشان را داغ کرده است
واقعیت این است که مرز باریکی میان «با کودک صادق بودن» و «کودک را درگیر مسائل بزرگ سالانه کردن» وجود دارد. کودک، هرچقدر هم باهوش یا دلسوز باشد، هنوز روانی در حال رشد دارد و برای درک پیچیدگیهای دنیای بزرگ ترها آماده نیست. به تازگی ویدئوی بخشی از قسمت سیزدهم سریال «آبان» که از شبکه نمایش خانگی پخش میشود، در شبکههای اجتماعی پربازدید شده است. در این ویدئو «لاله مرزبان» را در نقش یک مادر میبینیم که به دختربچهاش میگوید: «من تلاش کردم مادر خوبی باشم اما یاد نگرفتم. اصلا مادر خوبی نداشتم که یاد بگیرم. من فقط آرزو داشتم که تو مثل من بزرگ نشی، دردهایی که من کشیدم، تو نکشی. دوست داشتم آدمها به خودشون اجازه ندن که توی نازنین من رو تحقیر کنن. دوست نداشتم مثل من بزرگ بشی. شاید بعدا که بزرگ شدی، بگی مامان من شبیه بقیه مامانها نبود، دست پختش خوب نبود، تو خونه با یک لقمه غذا دنبال من راه نمیافتاد اما دوست دارم که بگی مامان من تلاشش رو کرد و هر کاری که از دستش برمیاومد، برای من کرد». اما آیا گفتن این حرفها به کودک درست است یا از منظر روانشناسی توصیه نمیشود؟
باری بر دوش ذهن لطیف کودک
درد دلهای بزرگ سالانه، حتی اگر با لحن نرم گفته شود، میتواند ناخواسته باری بر دوش ذهن لطیف کودک بگذارد. بسیاری از افراد این تجربه را داشتهاند که در کودکی در شرایطی قرار گرفتند که پدر یا مادرشان با آنها به اسم درد دل چیزهایی را گفتند که درک درستی دربارهشان نداشتند. در واقع، درد دل با کودک ممکن است بیش از آن که به نزدیکی منجر شود، باعث سردرگمی، اضطراب یا احساس گناه در او شود.
پیامدهای نگرانکننده چنین درد دلهایی
وقتی والدین بهخصوص در سنین کودکی یا نوجوانی، از مشکلات زناشویی، دغدغههای مالی، فشارهای روحی یا دلخوریهایشان از اطرافیان با فرزند خود درد دل میکنند، چند اتفاق نگرانکننده میافتد که نوعی جفا در حق روان او محسوب میشود:
۱ کاهش احساس امنیت روانی در کودک
کودک نیاز دارد پدر و مادرش را تکیهگاه ببیند. وقتی بار روانی مشکلات آن ها را احساس کند، آرامشش را از دست میدهد و خود را تنها میبیند.
۲اضطراب زودرس و درونی
کودک دچار «نگرانی بزرگتر از سنش» میشود. او نمیداند چگونه کمک کند، اما نمیتواند هم بیتفاوت باشد و خود را ناتوان میبیند و اضطرابش افزایش مییابد.
۳ احساس گناه یا مسئولیت نابجا
خیلی وقتها کودک فکر میکند «من باعث ناراحتی والدینم شدم» یا «باید کاری کنم مامان آروم بشه» و خود را مقصر میداند و ممکن است احساس کند تلاشش برای کمک به والدین بیهوده است و از خود نا امید شود.
۴رشد ناهماهنگ شخصیت
کودکی که زودتر از موعد با مسائل بزرگ سالی روبهرو میشود، دچار نوعی بلوغ روانی نامتناسب و در برخی موارد افسردگی یا خشم مزمن میشود.
۵ برهم خوردن مرزها
در چنین رابطهای کودک بهجای این که فرزند باقی بماند، به دوست یا رواندرمانگر والد تبدیل میشود و این جایگاه برای او زود و سنگین است.
چطور میتوان مرز سالم را حفظ کرد؟
اگر نیاز دارید با فرزندتان درباره احوالاتتان صحبت کنید، موضوعات را در حد درک و ظرفیت او سادهسازی کنید. به جای بیان رنجها و جزئیات، احساستان را در حدی بگویید که برای کودک قابل هضم باشد. مثلاً: «امروز یکم خستهام. بهتره کمی استراحت کنم». در ضمن از او انتظار نداشته باشید که راهحل بدهد یا دلداریتان بدهد. اجازه دهید کودکی کند و نقش کودک بودن را زندگی کند؛ او را به همدرد، مشاور یا سنگ صبور تبدیل نکنید و بهجای خیالپردازی و بازی های کودکانه، او را درگیر تحلیل مشکلات بزرگ ترها نکنید.
درددل کردن رفتاری انسانی است اما ...
رابطه نزدیک والد و فرزند، نعمتی گران بهاست، اما حفظ مرزهای روانی، بخشی از مراقبت از این رابطه است. کودک برای رشد سالم، نیاز به ثبات، امنیت و پدر و مادری دارد که تکیهگاهند، نه تکیهجو. پس اگرچه درد دل کردن رفتاری انسانی است، باید با کسانی انجام شود که از نظر روانی ظرفیت مواجهه با آن را دارند.
شما مسئول آرامش روان فرزندتان هستید
در پایان، اگر حس میکنید فشارهای زندگی، شما را به سمت فرزندتان سوق داده، شاید وقت آن رسیده که با یک روان شناس یا مشاور صحبت کنید، نه برای این که شما مشکلی دارید، بلکه چون شما پدر و مادری هستید که مسئول آرامش روان فرزندتان هم هستید. پیشنهاد می شود والدین از کتابهای زیر برای کاهش رفتارهای درد دل گونه با فرزندان خود کمک بگیرند تا آگاهانه در مسیر تربیت فرزندانشان قدم بردارند: فرزندپروری آگاهانه؛ والدین سمی؛ هوش هیجانی در خانواده؛ درمان خودشیفتگی والدین و روان شناسی رشد
( بخش دلبستگی، خودپنداره و احساس امنیت در کودکان).