طغیان علیه سرهای داخل گوشی

خراسان/ امیرمهدی حقیقت مترجم آثار نویسندگان مهمی چون موراکامی بهعنوان مروج کتابخوانی با آثارش به پارکها میرود تا مردم را با کتابخوانی آشتی دهد
در روزگاری که سرهای خمشده در تلفنهای همراه به تصویر عادی کوچه و خیابان بدل شده، مترجمی خلاق با ابتکاری ساده، تلاش میکند بین ما و کتاب آشتی برقرار کند؛ تلاشی برای یادآوری لذت خواندن. امیر مهدی حقیقت ۵۰ ساله که مترجم آثار نویسندگان شناخته شدهای چون «جومپا لاهیری» و «هاروکی موراکامی» در ایران است و در حوزه کودک و نوجوان هم فعالیت دارد میگوید برقراری گفتوگوی بیواسطه با مخاطبان بیش از هر چیز دیگری برایش ارزشمند است. در پرونده امروز با او به گفتوگو نشستیم تا از دغدغههایش برای خلاقیت و ایمان به اثرگذاری فرهنگ در زندگی روزمره برایمان بگوید. با ما همراه باشید.
بهترین ابزار برای آگاهی
از او خواستم درباره فعالیت اخیرش که در فضای مجازی هم بازتاب داشته، توضیح دهد و بگوید ایده اولیه چگونه شکل گرفت؟ گفت: «ایده این فعالیت از جایی شکل گرفت که دیدم بیشتر آدمها سرشان در گوشی است، بهویژه در اوقات فراغت و حتی در فضاهای عمومی مانند پارکها، عمدتاً مشغول تلفن همراه خود هستند. به ذهنم رسید که شاید بتوانم به اندازه خودم سهم کوچکی داشته باشم تا مردم را از گوشیها جدا کرده و به دنیای کتابها دعوت کنم. هدفم این نیست که وقت مردم را پر کنم، بلکه معتقدم در زمان محدودی که در این دنیا در اختیار داریم، باید بیشترین شناخت را از جهان پیرامونمان به دست آوریم و ادبیات و کتاب بهترین ابزار برای این آگاهی است.»
ارتباط بیواسطه با کنجکاوی مخاطب
صحبت به بازخورد مخاطبان از این اتفاق میکشد که میگوید: «در کل بزرگسالان با احتیاط روبه رو میشوند و برخورد میکنند، هرچند گاهی با رفتارهایی شگفتزدهام کردهاند. برای مثال، بعضی افراد که در ظاهر علاقهمند به کتاب به نظر نمیرسیدند، نه تنها به من نزدیک شدند بلکه من را شناختهاند و گفتوگوهایی ارزشمند شکل گرفت. گاهی هم به واسطه کتابها مثل کتاب «به عبارت دیگر» از «جومپا لاهیری» که درباره یادگیری زبان است، مثلا چند نفر که به دنبال یادگیری زبان بودند به خاطر این کتاب به من نزدیک شدند و درباره یادگیری زبان باهم حرف زدیم و گفتوگوهایی شکل گرفت درباره زبانآموزی و اینکه زبان جدید میتواند دنیای جدیدی پیش روی شما باز کند و باعث گستردهتر شدن افق دید شما میشود. خب از طریق این اتفاق ما کلی گپ و گفت آموزنده داشتیم و مخاطبان هم با لاهیری آشنا شدند. کودکان هم خیلی صمیمانه و معصومانه جذب جلد کتابها میشوند و دست پدر و مادرشان میگیرند و سمت من میآیند، شاید شگفتانگیزترین برخورد من در این مدت با کودکان بوده و رفتار آنها برای من بسیار الهامبخش بوده است. یادم است یک بار من ۱۵ جلد کتاب «جونی بی جونز» را در قفسه گذاشته بودم و یک کودک آمد و بدون اینکه حرفی بزند هر ۱۵ جلد را برداشت. من هم چیزی نگفتم و با خودم فکر کردم این کودک وقتی تمام این کتابها را بخواند به دنبال بقیه جلدها به کتابفروشیها سر میزند. نگاهم این است که وقتی چند نفر بعد از خواندن کتاب از این طریق به کتابفروشی هدایت شوند من دستمزدم را گرفتهام.»
فرصتی کوتاه برای مکث و توجه
آقای حقیقت با بیان اینکه مردم در نگاه اول متوجه نمیشوند او مترجم آثار است میگوید: «بعد از اینکه متوجه میشوند من دستفروش نیستم و همه کتابهای موجود در قفسهها توسط من ترجمه شده است، نگاهشان تغییر میکند و گفتوگوهایی عمیقتر شکل میگیرد و این خیلی برای من ارزشمند است. بعضی هم با دقت و حوصله کتابها را ورق میزنند، سوالاتی میپرسند، یا درخواست میکنند برای فرزندشان یا اطرافیانشان کتاب پیشنهاد بدهم. این اتفاقها نشان میدهد که هنوز کتابخوان وجود دارد، و فقط باید فرصتی کوتاه برای مکث و توجه ایجاد شود.»
زندگی پر از معنا و نشاط
اما دوست دارم نظر حقیقت را درباره جایگاه ادبیات در زندگی بدانم که میگوید: «من معتقدم هنر، بهویژه ادبیات، بخش جداییناپذیری از زندگی است. بدون هنر، زندگی خالی از معنا و نشاط و ملالآور میشود. اگر امروز انسانها حال خوبی ندارند، من معتقدم بخشی از آن به دلیل نبود خلاقیت و لذت هنری در زندگی روزمرهشان است. هر تلاشی که بتواند ذهن انسان را از سطح روزمره فراتر ببرد، برای تعالی روح لازم است. اگر بتوانیم ویترینهای بیشتری از جهان خلاقیت و جهان هنر پیش چشم مردم بگذاریم، حال جامعه به تدریج بهتر خواهد شد. بخشی از این مسئولیت به دوش افراد علاقهمند است، بخشی دیگر بر عهده کتابفروشیها و نهادهای فرهنگی است.»
زندگی در سایه خلاقیت
اما از نگاه این مترجم شناخته شده، خلاقیت در زندگی اجتماعی ما چهطور شکل میگیرد؟ «نخست باید آگاهی ایجاد شود که اصلاً زندگی خلاقانه چیست. آیا من زندگی خلاقانهای دارم یا نه. بعد با تمرین و قرار دادن خود در معرض آثار خلاقانه، ذهن و روح افراد هم پرورش مییابد. مطالعه رمانهای تأثیرگذار، آشنایی با روایتهای متنوع و زبانهای ادبی متفاوت، ذهن را بهتدریج مستعد خلق اثر در نوشتن میکند. البته بخشی از خلاقیت ذاتی است، اما بخش عمدهای از آن اکتسابی و قابل پرورش است. خود من زمانی که نوجوان بودم، پس از مطالعه کتابی الهامبخش، قلم به دست میگرفتم و حس درونیای مرا به نوشتن وا میداشت.»
دغدغه ارتباط واقعی با مخاطب
اما کنجکاوم بدانم ایشان چهمقدار زمان صرف این کار میکند؟ «زمان مشخصی ندارم. وقتی هوا کمی خنکتر میشود، لپتاپم را همراهم میبرم و شروع به کار میکنم و تا شب ادامه میدهم، حتی چراغ باتریداری تهیه کردهام تا در تاریکی هم بتوانم ادامه دهم و آدمها بیایند و کتابها را ببینند. بسته به میزان انرژی و تعامل با مردم، ساعات مختلفی را در روز به این فعالیت اختصاص میدهم. خوشبختانه در انجام این کار تا بهحالا چالش خاصی نداشتهام، تنها اتفاق چالشبرانگیز که رخ داد، کارخرابی یک پرنده روی یکی از کتابهایم بود! در مجموع تجربهای بسیار خوشایند و ارزشمند بوده است. دیدن مخاطبان برای من بسیار انگیزهبخش است. همیشه در نمایشگاههای کتاب و باشگاههای کتابخوانی و هر کجا که من را دعوت کنند، شرکت میکنم. گفتوگو با علاقهمندان کتاب، یکی از لذتبخشترین بخشهای حرفه من است. تمام این فعالیتها در راستای همان دغدغه شخصیام است؛ ارتباط واقعی با مخاطب. این کاری است که اگر شرایط اجازه دهد، میتوانم تا پایان عمر آن را ادامه دهم.»
نویسنده: فائزه مهاجر | روزنامهنگار