نماد آخرین خبر

سرگذشت «جیران» همسر محبوب ناصرالدین شاه

منبع
مهرخانه
بروزرسانی
سرگذشت «جیران» همسر محبوب ناصرالدین شاه
مهرخانه/ يکي از همسران محبوب و در واقع اولين سوگلي ناصرالدين‌شاه قاجار، "خديجه خانم" معروف به "جيران" و ملقب به "فروغ‌السلطنه" بود. او دختر محمدعلي تجريشي؛ باغبان روستاي تجريش بود و اين يکي از مهم‌ترين تفاوت‌هاي فروغ‌السلطنه با ديگر زنان حرم‌سرا؛ به‌ويژه زنان دائمي ‌ناصرالدين‌شاه بود؛ چراکه چهار زن دائمي ‌ناصرالدين‌شاه همه از اشراف‌زادگان قجري بودند و بنابراين مي‌توانستند مادر وليعهد باشند، اما جيران همسر صيغه‌اي شاه؛ روستازاده‌اي فاقد نسب و تبار بلندپايه بود که گمان مي‌رفت دير يا زود به خيل زنان فراموش‌شده حرمسرا بپيوندند؛ اما ديري نگذشت که اين سوگولي برخلاف خواست بسياري از زنان حرم‌سرا و به‌ويژه مادر شاه (مهدعليا)، نه تنها به جمع زنان دائمي‌ شاه پيوست، بلکه موفق شد پسرش را نيز به ولايتعهدي شاه قجر برساند و اين در حالي بود که بسياري، از جمله صدر اعظم و نمايندگان دول خارجي که به ديده تحقير به جيران نگاه مي‌کردند، مخالف ولايتعهدي پسر او بودند. آشنايي ناصرالدين شاه با جيران در مورد نحوه آشنايي ناصرالدين‌شاه و جيران نقل قول‌هاي متعددي بيان شده است؛ خسرو معتضد در کتاب خود «از فروغ‌الدوله تا انيس‌الدوله» آشنايي آن دو را مربوط به دوران جواني ناصرالدين‌شاه دانسته که طي يکي از سفرهاي او به تفرجگاه پادشاهان قاجار؛ يعني شميران اتفاق افتاده است. به بيان او نخستين ملاقات آن‌ها در حالي صورت مي‌گيرد که جيران شاه را نمي‌شناسد و در حالي که بر بالاي درخت توت نشسته و توت مي‌خورد، نسبت به شاه که او را غريبه‌اي مزاحم مي‌داند، بي‌اعتنايي مي‌کند و در برابر تواضع شاه که به وي دلبسته است، با غرور و درشتي سخن مي‌گويد: «... شاه آهسته سلام کرد. اين اولين‌باري بود که قبله عالم و عالميان، السلطان بن السلطان بن السلطان به يکي از رعاياي خود سلام مي‌کرد... دختر با تحقير و بي‌اعتنايي به زير پاي خود نگريست. نيم‌نگاهي به شاه افکند و گفت: برو پي کارت... برو غريبه، برو گم شو...» اما بعد از آن‌که مطمئن مي‌شود اين غريبه شاه است، رفتاري مؤدبانه توأم با شرم از خود نشان داده و ناصرالدين‌شاه که يک دل نه صد دل عاشق شده از او خواستگاري مي‌کند و بدين ترتيب جيران به جمع همسران صيغه‌اي شاه مي‌پيوندد. حسين لعل در کتاب «قبله عالم» اين ديدار تصادفي را به‌گونه‌اي ديگر بيان مي‌کند؛ او اين آشنايي را در دوران پيري ناصرالدين‌شاه مي‌داند که او سوار کالسکه‌اي به طرف صاحب قرانيه در حرکت بوده و ناگهان صداي آواز دلنشيني مي‌شنود؛ از کالسکه پياده شده و به دنبال صدا مي‌گردد تا اين‌که به ديوار باغي مي‌رسد و نهايتاً صاحب صدا (جيران) را مي‌يابد و عاشق او مي‌گردد؛ جيران هم مدهوش زرق و برق و لباس پر طمطراق شاه شده و نهايتاً اين ديدار به ازدواج آن‌ها مي‌انجامد. اما به نوشته عباس امانت، جيران ابتدا به جهت فراگرفتن رقص و آواز به حرم شاهي آورده شد و اولين‌بار ناصرالدين‌شاه او را در جمع ملازمان مهدعليا ديد و به او دلبست و او را به همسري خود درآورد. جداي از اين که کدام نقل قول معتبرتر است؛ نکته مهم اين است که ديدار ناصرالدين‌شاه و جيران يک ديدار تصادفي بوده؛ جيران دختر روستايي و از طبقات محروم جامعه بوده است و ناصرالدين‌شاه علي‌رغم داشتن زنان ديگر، براي اولين‌بار با جيران عشق را تجربه مي‌کند و رفته‌رفته محبتش درباره او به سر حد جنون مي‌رسد؛ به‌طوري‌که لحظه‌اي دوري اين سوگولي را نمي‌توانست تحمل کند. خصايل و ويژگي‌هاي جيران جيران دختري بلندقامت، زيبا، سيه‌چشم و سيه‌گيسو که دل ناصرالدين‌شاه را برد و او را اسير و بنده فرمانبر خود کرد؛ نه از نسل فتحعلي‌شاه قاجار بود، نه از خانواده‌اي صاحب نام و نه ثروت و مکنت و ايل و طايفه‌اي داشت؛ اما ويژگي‌ها و امتيازاتي داشت که هيچ شاهزاده خانم درباري و هيچ دختر ثروتمند متعلق به طبقات اشراف و اعيان آن زمان نداشت؛ نگاه او پرمفهوم، گيرا، احساس‌برانگيز و حکايت از شخصيت شبه‌کاريزمايي او داشت که اين جوهر دروني را با مهارت‌هايي چون اسب‌سواري و شکار درآميخته بود: «پاره‌اي از روزها اين دختر مهوش شلوار چسبان سواري و چکمه به پا مي‌کرد و روبند به دور سر خود پيچيده، بر اسب بادپايي سوار مي‌شد و با حشم و خدم فراوان... به شکار مي‌رفت...» همين خصايل کافي بود تا جيران را محبوب ناصرالدين‌شاه سازد؛ چراکه شاه علاقه زيادي به شکار داشت و از اين‌که جيران در همه برنامه‌هاي شکار او حضور مي‌يافت، بسيار خشنود مي‌شد و روز به روز بر محبتش به اين سوگولي مي‌افزود؛ بدين ترتيب در طول مدت کوتاهي جيران روستايي‌زاده و بي‌سواد، بر دختران اشراف و دربار پيشي گرفت و دستگاه عظيمي ‌در اندروني شاه فراهم آورد. فروغ‌السلطنه و سياست جيران پس از ورود به حرمسراي شاهي بيکار ننشست و به‌ويژه از نفوذ خود بر شاه براي ولايتعهدي پسر خود استفاده کرد. هرجند پسر اول او بيش از هشت روز عمر نکرد، اما با به يک سالگي رسيدن پسر دومش؛ يعني اميرمحمد قاسم‌خان ملقب به اميرنظام، جيران از خوشحالي در پوست خود نمي‌گنجيد. دست تقدير نيز با او يار بود؛ چراکه معين‌الدين ميرزا وليعهد شاه که از بطن خجسته خانم تاج‌الدوله زن عقدي شاه بود، در سن 6 سالگي بر اثر بيماري فوت کرد و اين فرصت طلايي، راه را براي رساندن سوگولي شاه به آرزويش هموار کرد. با اين وجود، هنوز مشکلات زيادي بر سر راه فروغ‌السلطنه وجود داشت: اولين مسئله کسب موافقت ناصرالدين‌شاه براي ولايتعهدي ملک قاسمخ ان بود؛ دومين مشکل اين بود که وليعهد رسمي ‌ايران مي‌بايست از تيره دولو باشد و مادري عقدي و شاهزاده خانم داشته باشد؛ مشکل سوم به اصل و نسب جيران و نارضايتي اشراف و شيوخ قاجار بر مي‌گشت؛ چهارمين مشکل نيز مخالفت مهد عليا، صدر اعظم ميرزا آقا خان نوري و دول خارجي؛ به‌ويژه روسيه با اين ولايتعهدي بود. فروغ‌السلطنه به خوبي مي‌دانست که براي رفع موانع و مشکلات مذکور، بايد از دو شخصيت مهم کمک بگيرد؛ يکي خود ناصرالدين‌شاه و ديگري صدر اعظم ميرزا آقا خان نوري؛ براي همين دست به کار شد و اولي را با تحبيب و دومي‌ را با ترعيب با خود همراه ساخت. در خصوص مشکل اول يعني کسب موافقت ناصرالدين‌شاه، تقريباً راه براي جيران هموار بود؛ چراکه او سوگولي ناصرالدين‌شاه بود و از علاقه شاه به خود آگاهي داشت؛ بنابراين از اين مزيت استفاده کرد و مرتباً در خصوص ولايتعهدي پسرش با شاه سخن مي‌گفت. ناصرالدين‌شاه هم که علاقه زيادي به فروغ‌السلطنه داشت، تصميم گرفت پسر جيران را به عنوان وليعهد خود معرفي کند. موافقت ناصرالدين‌شاه با ولايتعهدي اميرنظام، راه را براي حل مشکلات بعدي جيران هموار کرد. در اين زمان ناصرالدين‌شاه به‌جز امير نظام، سه پسر ديگر نيز داشت که دو تن از آن‌ها يعني سلطان مسعود ميرزا (ظل‌السلطان) و کامران ميرزا از زنان صيغه‌اي او بودند و يک تن ديگر يعني مظفرالدين ميرزا از سومين زن عقدي شاه؛ يعني شکوه‌السلطنه شاهزاده قاجاري بود. بنابراين انتخاب اميرنظام که مادري صيغه‌اي و بي‌اصل و نسب داشت، کار ساده‌اي نبود؛ چراکه قبل از هرچيز عقدي‌بودن مادر و سپس از تبار قاجار بودن او، اساس انتخاب وليعهد بود و چنان‌چه شاه پسري از زن عقدي نداشت و قرار بر قبول وليعهد از مادر صيغه مي‌شد، باز ولايتعهدي به فرزند ارشد مي‌رسيد و در مورد ولايتعهدي اميرنظام، او هيچ‌کدام از اين شرايط را نداشت. ناصرالدين شاه که علاقه وافري به سوگولي خود داشت، براي رضايت او و حل معضلات فوق يکي از زنان عقدي خود را طلاق داد و از نو او را صيغه کرد و به جاي او جيران را به عقد دائم خود درآورد. پيش از اين نيز براي جيران اصل و نسبي از تبار شاهان ساساني تراشيده شد و به اشاره صريح شاه، مهد عليا نيز که مخالف اين ولايتعهدي بود، سکوت اختيار کرد؛ تا بدين ترتيب مشکلات دوم و سوم بر سر راه ولايتعهدي امير نظام برداشته شود. فروغ‌السلطنه که براي حل سه مشکل اول بر سر راه ولايتعهدي پسرش از نفوذ خود بر ناصرالدين‌شاه استفاده کرده بود؛ اينک براي برداشتن آخرين سد موجود، متوجه شخص صدراعظم شد؛ چراکه مخالفان صدراعظم به جيران فهمانده بودند که مشکلات موجود بر سر راه ولايتعهدي امير نظام توسط ميرزا آقا خان به وجود مي‌آيد. بدين ترتيب سوگولي شاه وارد توطئه‌هايي شد که عليه صدر اعظم در جريان بود. کنت گوبينو که در اين زمان عهده‌دار امور سفارت فرانسه در ايران بود، در نامه‌اي به دولت خود در اين‌باره مي‌نويسد: «چنين به نظر مي‌رسد مادر امير نظام، سوگولي شاه، هر دم فرصت به دست آورده از صدر اعظم پيش شاه بد مي‌گفته است و خاطر شاه را نسبت به کارهاي او مشوب مي‌ساخته است؛ چنان‌که سرانجام يک روز ناصرالدين‌شاه صدراعظم را احضار کرده و گفته بود مادر امير نظام از رفتار شما راضي نيست. به شما مهلت مي‌دهم که در اندک مدتي رضايت خاطر او را به دست آوريد» پس از اين تذکر، ميرزا آقاخان صدر اعظم دريافت که همه چيز او در خطر است و براي ابقا و حفظ مقام خود، بايد رضايت خاطر فروغ‌السلطنه را به دست آورد. بدين‌منظور مهماني مفصلي به خاطر جيران در باغ خود بر پا کرد و با زيرکي تمام زمينه را براي جلب رضايت جيران فراهم ساخت و به او قول داد که تمام تلاش خود را براي ولايتعهدي امير نظام انجام دهد. هرچند اين اقدام صدراعظم باعث دشمني مهد عليا (مادرشاه) با او شد، اما ميرزا آقا خان به خوبي دريافته بود که در اين برهه زماني، رضايت سوگولي شاه از رضايت مادر شاه با اهميت‌تر است. ديري نگذشت که صدر اعظم به قول خود وفا کرد و علاوه بر آنکه در يک مجلس عالي مشورتي، رجال داخلي را با ولايتعهدي شاهزاده محمدقاسم ميرزا موافق و هماهنگ کرد، با نمايندگان دول روسيه و بريتانيا وارد مذاکره شد و با قول اعطاي امتيازاتي، رضايت آن‌ها را نيز کسب کرد. دولت‌هاي فرانسه و عثماني نيز متعاقب آن، خشنودي خود را از ولايتعهدي امير نظام ابراز کردند. بدين ترتيب فروغ‌السلطنه با کمک صدراعظم آخرين مشکل را نيز از سر راه ولايتعهدي پسرش برداشت و ناصرالدين‌شاه در مراسمي ‌باشکوه فرمان وليعهدي پسر جيران را در 14 ربيع الاول 1274 ه.ق صادر کرد. با وجود موفقيت جيران در وليعهدکردن پسرش، خوشحالي او طولي نکشيد؛ چراکه محمد قاسم ميرزا بر اثر بيماري ناخوش شد و چند ماه بعد به ديار باقي شتافت. مرگ امير نظام علاوه بر جيران، ناصرالدين‌شاه را نيز در اندوهي بزرگ فروبرد؛ تا آن‌جاکه به روايت برخي منابع، سر به ديوار مي‌کوفت و چند روز لب به غذا نزد. در واقع مرگ امير نظام چنان ضربه بزرگي به ناصرالدين شاه وارد کرد که با وجود داشتن سه پسر ديگر حاضر نبود يکي از آن‌ها را به وليعهدي انتخاب کند و ميل داشت مادر وليعهد، فروغ‌السلطنه باشد؛ بارون دوپيشون در اين‌باره مي‌نويسد: «شاه به قسمي‌ در اين امر مصمم بود که مي‌خواست در روزنامه دولتي اعلان کند ديگر وليعهدي انتخاب نخواهد کرد تا از مادر وليعهد مرحوم پسري به دنيا آيد... ولي صدر اعظم او را از اين خيال منصرف کرده است» با اين حال با ترفند جيران، شاه مظفرالدين ميرزا را به عنوان نايب‌السلطنه يعني وليعهد موقتي معرفي کرد تا فرصت ولايتعهدي براي پسر آينده او حفظ شود، امادست تقدير با فروغ‌السلطنه يار نبود؛ چراکه همه فرزندان او در کودکي فوت شدند و ديگر اميدي براي او باقي نماند. البته هيچ بعيد نيست که مهد عليا و ديگر زنان مخالف فروغ‌السلطنه، دست به يکي کرده و فرزندان جيران را يکي پس از ديگري سر به نيست يا مسموم کرده باشند. فرجام کار فروغ‌السلطنه جيران بعد از مرگ هر چهار فرزندش، سلطان محمد ميرزا، محمد قاسم ميرزا، رکن‌الدين ميرزا و خورشيد کلاه خانم، دچار افسردگي شد و بعد از آن که دانست ديگر فرزندي به دنيا نخواهد آورد، غم و اندوه او چندين برابر شد و ديري نگذشت که به ديار باقي شتافت و در حرم حضرت عبدالعظيم به خاک سپرده شد. در خصوص علت مرگ او برخي منابع به بيماري سل و برخي ديگر به سرطان اشاره کرده‌اند، اما اکثر منابع معتقدند که جيران از اندوه مرگ فرزندانش دق کرده است. به هرحال ناصرالدين‌شاه هرگز نتوانست ياد جيران را فراموش کند و حتي به وصيت جيران، با دختري به نامه فاطمه ملقب به انيس‌الدوله ازدواج کرد؛ چراکه اين دختر در خدمت جيران بزرگ شده بود و اخلاقش شبيه جيران بود.