نماد آخرین خبر

مادری در نظریات فمینیستی

منبع
مهرخانه
بروزرسانی
مادری در نظریات فمینیستی
مهرخانه/ مفهوم مادري (motherhood) و نحوه تحليل و مواجهه با آن در تاريخ پر فراز و فرود مبارزات برابري‌خواهانه زنان تحولات فراواني به خود ديده است. فمينيست ها معتقدند مادري به‌عنوان وظيفه‌اي دشوار، پرمسئوليت، تمام‌وقت، بدون دستمزد، بدون بيمه، بدون مرخصي و بدون بازنشستگي و در ارتباط مستقيم با بدن زن، يکي از محوري‌ترين مفاهيمي است که دستمايه ساخت و پرداخت طيف متنوعي ازنظريات فمينيستي شده است. تقريباً همه فمينيست‌ها متفق‌القول‌اند که مسئوليت زنان براي مادري علت اصلي تقسيم جنسي کار و استمرار سلطه مردان بر زنان است. بارداري‌هاي مکرر و مسئوليت پرورش و تربيت کودکان مشغوليتي است که در طول تاريخ و در اغلب جوامع بشري، کليه فعاليت‌هاي يک زن را تحت‌تأثير خود قرار مي‌داده است. به طوري که ساندرا هاردينگ معتقد است که رهايي از بارداري‌هاي مکرر به لطف قرص‌هاي پيش‌گيري از بارداري يکي از مهم‌ترين و مؤثرترين عوامل رشد و توسعه فمينيسم در جوامع بشري بوده است؛ چراکه فرصت و فراغت انديشيدن و اعتراض و برابري خواهي را براي زنان فراهم کرد. دور از انتظار نيست اگر ببينيم يکي از نخستين واکنش‌ها در ميان فمينيست‌ها شعار "زنان بايد از مادري رها شوند" باشد و باز طبيعي است که چنين خواستي با بازخوردهاي مثبتي مواجه نشود. به همين دليل پس از دستيابي زنان به‌ حق رأي در موج اول فمينيسم، تأکيد بر اين‌که جايگاه اصلي زنان خانه است، محور اصلي ايدئولوژي حامي خانه‌نشيني زنان را تشکيل داد. اين ايدئولوژي در قرن بيستم در غرب با واژگان مدرني چون مهندسي خانه و مديريت خانه توجيه ‌شد. به‌اين‌ترتيب زن، واجد سلطه و قدرتي استثنايي در خانه معرفي مي‌شد تا بتواند بي‌قدرتي زنان در عرصه عمومي را جبران کند. در دهه 1950 مادري به يک وظيفه بسيار پيچيده و مهم و مسئوليتي تمام‌عيار تبديل شد. به زنان گفته مي‌شد پرورش کودک پرچالش‌ترين کاري است که مي‌توانند انجام دهند و با اين کار به احساس کمال مي‌رسند و اين بيشتر از هر شغلي ارزش دارد. در اين دوره خانه‌نشيني به‌عنوان پديده‌اي رمانتيک جلوه داده مي‌شد که زن با آن هيچ کمبودي نخواهد داشت. اصل بر اين بود که اگر زني در چنين وضعي در خانه احساس رضايت نکند، از نظر عاطفي ناسازگار و بيمار است. اين ايدئولوژي در تجربه و عمل ناکارآمدي خود را به اثبات رساند و به سرخوردگي نسلي از زنان انجاميد که زمينه‌ساز بروز موج دوم فمينيسم شدند. داستان "وانهاده" اثر سيمون دوبوار يکي از آثاري است که در آن مي‌توان به‌خوبي مسير اين انديشه فمينيستي را دنبال کرد. سيمون دوبوار در کتاب "جنس دوم" تلاش کرد با استناد به نمونه‌هاي فراواني نشان دهد که "غريزه مادري وجود ندارد". او ادعا کرد اين کلمه در هيچ مورد براي نوع انسان به‌ کار برده نمي‌شود. دوبوار در "جنس دوم" با نگاهي عمدتاً روان‌شناختي به ‌نقد مادري و نحوه مواجهه زنان با آن مي‌پردازد و با دنبال‌کردن اين ادعا که زن، زن زاده نمي‌شود، بلکه در فرآيند جامعه‌پذيري زن مي‌شود، زمينه را براي ادامه انتقادات فمينيست‌ها به مادري فراهم کرد. اما در يک نگاه کلي مي‌توان مواضع تفکرات مختلف فمينيستي در قبال مسئله مادري را چنين خلاصه کرد که به باور فمينيست‌هاي ليبرال مادري تنها وقتي به يک عمل انساني لذت‌آفرين و مسئولانه تبديل مي‌شود که زنان بتوانند با آگاهي و مسئوليت انساني کامل تصميم بگيرند مادر باشند. اين حق زن و فقط زن است که بخواهد يا نخواهد بچه‌دار شود. درواقع فمينيسم ليبرال مشکل مادري را در نقش به‌طور اجتماعي ساخته و تقديس‌شده مادري مي‌داند؛ درحالي‌که فمينيسم سوسيال معتقد است مادري ازآن‌جهت مشکل‌آفرين است که در بستر اقتصادي مذکر روي مي‌دهند و فمينيسم راديکال اين ايده را مطرح کرد که مادري هم منبع ارزش‌ها و ويژگي‌هاي خاص زنان است که مي‌تواند مبنايي براي فرهنگ زنانه فراهم کند و هم ‌شکلي از سرکوب که مردسالاري آن را نهادينه کرده است. ازنظر فمينيست‌ها درست است که وضعيت فيزيولوژيک زنان به آن‌ها قدرت باروري و تغذيه نوزاد در ماه‌هاي اوليه را زندگي مي‌دهد، اما هيچ دليل ذاتي وجود ندارد که مادر زيست‌شناختي و اجتماعي يکي باشد. اولاً مسئوليت‌ها در فرآيند رشد کودک مي‌تواند به عهده افراد مختلف و نه صرفاً مادر زيست‌شناختي باشد، ثانياً بزرگ‌کردن کودک در دنياي معاصر تبديل به امري پيچيده، طولاني و پرمسئوليت شده است؛ درحالي‌که کاملاً بي‌توجه به اين پيچيدگي‌ها زنان به‌طور سنتي مسئول اين فرآيند باقي‌مانده‌اند. پيشنهاد فمينيست‌ها اين است که اين وظيفه تاريخي را تغيير دهيم و آن را ميان والدين و نهادهاي اجتماعي تقسيم کنيم. آن‌ها استدلال مي‌کنند که نظر به پيچيدگي روابط، مهارت‌ها، مسئوليت‌ها و آموزش‌هاي موردنياز در دنياي امروز، تربيت کودک با انتقال از مادر به جامعه بهتر تضمين خواهد شد. رمان تخيلي "زنستان" نوشته گيلمن از کتاب‌هايي است که بر اساس اين نگاه به مادري نگاشته شده است. در خلال موج سوم فمينيسم با تکيه و تأکيد بر "تفاوت" و تقويت نظريه‌پردازي از چشم‌انداز فمينيستي، با نگاه پخته‌تري نسبت به مادري مواجه مي‌شويم. به‌عنوان ‌مثال آدرين ريچ شاعر پرآوازه و منتقد و نظريه‌پرداز برجسته آمريکايي، نظريه‌اي فمينيستي ابداع مي‌کند که آن را بازنگري يا بازنويسي فرهنگ مردسالار مي‌نامد. منظور او از اين نظريه، چشم‌انداز تازه‌اي است که بتواند فرهنگ زنان را با واقعيت‌هاي تاريخ گذشته و حال ما پيوند دهد. او با استفاده از همين شيوه در آثار خود پژوهش را با تجربه‌هاي شخصي درهم مي‌آميزد. در دو اثر "زاده زن" (1976)، "درباره دروغ، رازها و سکوت" (1979) با تمايزي که ميان نهادينه‌سازي مادري از سوي نظام مردسالار و لذت مادربودن قائل شد، به مفهوم مادري در فمينيسم معاصر ارزش دوباره‌اي بخشيد. درواقع گفته مي‌شود که آدرين ريچ کسي بود که با بررسي شادي و تجربه مادر، مفهوم مادري را به نفع فمينيسم معاصر پس گرفت. سارا راديک؛ فيلسوف آمريکايي و نظريه‌پرداز صلح، از ديگر متفکراني بود که در کنار ريچ از مادري سخن گفت و رنگ‌و‌بوي نظري‌تري به مباحث مطرح درباره مفهوم مادري داد. او در کتاب "انديشيدن مادرانه" اين نظريه را مطرح مي‌کند که ارزش‌ها، تجربيات و دانش ناشي از توانايي مادري زنان مي‌تواند بديلي اخلاقي در برابر پرخاش‌گري و تهاجم مردان بيافريند. انديشه مادري که بر پايه ارزش‌هايي چون سازگاري، صلح‌طلبي، سهل‌گيري، هم‌دلي، احترام، توجه، مراقبت، توجه هم‌زمان به‌ وسيله و هدف و امتناع از جدا دانستن اين دو و... استوار است، تنها مختص مادران نيست، بلکه مي‌تواند به‌عنوان يک الگو براي دستيابي به دنيايي بهتر مورد استفاده قرار گيرد. راديک از همگان دعوت مي‌کند که مادرانه به پديده جنگ بنگرند. نه چون مادر هستند و نه چون حتي يک زن‌اند، بلکه به‌عنوان يک انسان از دريچه چشم يک مادر به انسان و حيات او بنگرند. به ماهيت پليد جنگ که لابه‌لاي کلمه‌هاي تن‌زدايي شده و انتزاعي مانند «دشمنان»، «متحدان» و... گم‌شده است؛ گويي دشمن چيزي جداي از تمامي اين تن‌هاي انساني است و هدف اين حمله‌هاي هوايي و زميني و گلوله‌هاي کوچک و بزرگ، چيزي جداي از گوشت و پوست انسان‌هاست. راديک اميدوار است که بتوان انديشه مادرانه را به سپهر عمومي وارد کرد تا مردان و زنان يکسان و مادرانه به امور بنگرند. قادر باشند معناي جنگ را به‌نحوي انضمامي و نه انتزاعي بفهمند. براي انديشه مادرانه، جنگ اين نيست که چه کسي و چرا پيروز است، بلکه جنگ به معناي به مخاطره انداختن جان فرزنداني است که کساني سال‌هاي زيادي از عمر خود را صرف محافظت، نگهداري و تربيت آن‌ها کرده‌اند. کسب‌وکار جنگ، مرگ است، توقف زندگي است، و هيچ‌چيز ارزشمندتر از جان آدمي نيست. باز از ميان متفکران آمريکايي ايوا فدر کيتي هم از فلاسفه‌اي بود که به مادري توجه خاص مبذول داشت و با بهره‌گيري از تجربه شخصي خود در بزرگ‌کردن يک کودک ناتوان جسمي و ذهني از مفهوم "وابستگي" سخن گفت. او با استفاده از نظريات سارا راديک و ديگر متفکران فمينيست درباره مادري يادآوري و تأکيد مي‌کند که ما به‌عنوان انسان‌هاي داراي عقل، احساس و بدن به يکديگر وابسته‌ايم. اگر از چشم‌اندازي زنانه و مادرانه به دنيا بنگريم درخواهيم يافت که تأکيد تاريخي فلاسفه مرد بر استقلال و عدم وابستگي به‌عنوان يک فضيلت، ناشي از نگاهي مردانه بوده است. به باور کيتي وابستگي علامت مشخصه شرايط انساني است. در دنياي واقعي هيچ‌کس مستقل نيست. همه ما در طول دوران حيات خود به يکديگر وابسته‌ايم. گرچه وابستگي‌هاي ما در دوران‌ مختلف حيات‌مان کم‌وزياد مي‌شود و تغيير مي‌کند، اما هرگز کاملاً مستقل نخواهيم بود؛ از وابستگي شديد ما در دوران نوزادي و يا کهن‌سالي، تا وابستگي‌هاي نسبي ما در ايام بيماري و نا‌تواني، تا زماني که ديگراني همچون کودکان‌مان، والدين پير ما و يا همسر/ دوست/ معشوق بيمارمان به ما نيازمند و وابسته‌اند. درعين‌حال کيتي در پي شرايطي است که در آن از کساني که وظيفه مراقبت از نيازمندان را به عهده‌دارند، مراقبت شود. «مادري که به کودک غذا مي‌دهد، خودش هم بايد غذا بخورد». مراقبان هم نيازمند داشتن حق استراحت، استعفا دادن از کار، تعطيلات، بيمه درماني و ساير مزاياي همه کارگران هستند. او تأکيد مي‌کند که اين مسائل بايد به دغدغه‌هاي عدالت‌خواهي افزوده شوند، نه اينکه به‌عنوان مسائلي غريزي و احساسي يا خانوادگي مورد بي‌توجهي قرار گيرند يا حقير شمرده شوند. در انتها لازم است اشاره‌کنم که اين يادداشت بيشتر ناظر بر سير تحول مفهوم مادري در فمينيسم آمريکايي است؛ درحالي‌که فمينيسم فرانسوي هم، تحت‌تأثير دوبورار و فلاسفه‌اي همچون لکان و در پيوند با نظريات مارکسيستي و روانکاوي، در تلاش است تا خوانش متفاوتي از مفهوم مادري و مواجهه تاريخي تفکر غربي با آن ارائه دهد و از آن به‌عنوان يک امتياز در انحصار زنان دفاع کند. منابع 1. زن و ادبيات، سلسله پژوهش‌هاي نظري درباره مسائل زنان، گزينش و ترجمه: منيژه نجم عراقي، مرسده صالح پور، نسترن موسوي، نشر چشمه،1389. 2. حميرا مشيرزاده، از جنبش تا نظريه اجتماعي، تاريخ دو قرن فمينيسم، نشر شيرازه، 1381. 3. سيمون دوبوار، جنس دوم، ترجمه قاسم صنعوي، انتشارات توس، 1380. 4. شارلوت پرکينز گيلمن، زنستان، ترجمه نوشين احمدي خراساني، نشر توسعه، ۱۳۸۸. 5. Eva Feder Kitty, Love's Labor: Essays on Women, Equality, and Dependency, Routledge (Thinking Gender Series) 1999 6. Sarah Ruddick, Maternal Thinking, Towards a Politics of Peace, 1989.