نماد آخرین خبر

داستان‌های شاهنامه نشان می‌دهد فردوسی بسیار زن‌ستاست

منبع
مهرخانه
بروزرسانی
داستان‌های شاهنامه نشان می‌دهد فردوسی بسیار زن‌ستاست
مهرخانه/ بهار خوب فصلي است؛ فصل بزرگداشت و ميلاد شاعران؛ از عطار نيشابوري گرفته که بيست‌وپنجم فروردين ماه گرامي‌اش مي‌داريم تا خداوندگار مُلک سخن، سعدي شيرازي که روز اول ارديبهشت ماه را به نامش بهاري کرده‌ايم و بيست‌وهشتم ارديبهشت ماه که براي حکيم عمر خيام نيشابوري بزرگداشت مي‌گيريم. در تقويم ملي کشورمان روز بيست‌وپنجم ارديبهشت نيز به نام حکيم ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسي طوسي شاعر بزرگ و حماسه‌سراي قرن چهارم نام‌گذاري‌ شده‌ که شاهنامه‌اش ميراث فرهنگي و تاريخي سرزمين کهن‌مان ايران است و به قول شريف خودش: «عجم زنده کردم بدين پارسي». فردوسي يکي از شعرايي است که حرف و حديث‌هاي زيادي پيرامون زن‌ستيزبودن او مطرح مي‌شود و ابياتي هم به عنوان نمونه‌هاي زن‌ستيزي او وارد فرهنگ عامه شده است. به مناسبت روز بزرگداشت فردوسي سراغ محبوبه حاجي‌پروانه؛ دانشجوي دکتراي زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تهران رفتيم که پايان‌نامه کارشناسي ارشد خود را در زمينه ديدگاه‌هاي معرفتي در شاهنامه فردوسي به نگارش درآورده است و از او درباره نگرش شاهنامه فردوسي به زن پرسيديم. - شاهنامه فردوسي به سه بخش اسطوره‌اي، پهلواني و تاريخي تقسيم شده است. در کدام‌يک از اين بخش‌ها نقش زنان پررنگ‌تر است؟ اگر شاهنامه را از ابتدا تا انتها بررسي کنيم خواهيم ديد هيچ داستاني در شاهنامه بدون حضور و پادرمياني زن وجود ندارد، مخصوصاً در جنبه تاريخي، حضور زنان بسيار بيشتر است. زنان زيادي در شاهنامه حضور دارند، اما از 20 زن بسيار مهم در شاهنامه نام برده شده که اين زنان هم‌پايه مردها يا بالاتر از آن‌ها هستند. - دسته‌بندي مشخصي وجود دارد که زناني که در شاهنامه بازنمايي شده‌اند عمدتاً چه نقش‌هايي (مانند همسر، معشوقه، پادشاه، جنگجو و ...) برعهده دارند؟ نگاه فردوسي در هر يک از اين نقش‌ها به زنان چگونه است و چه جايگاه و اعتباري براي زنان قائل مي‌شود؟ داستان‌هاي شاهنامه سينه‌به‌سينه نقل شده‌اند تا به دست فردوسي رسيده‌اند؛ پس يعني مطمئناً اين داستان‌ها در جامعه ايران باستان اتفاق افتاده بوده‌اند. ازاين‌رو، نگاهي به داستان‌هاي شاهنامه نشان مي‌دهد در جامعه ايران باستان زنان چه جايگاه مهمي داشته‌اند. برخلاف کساني که مي‌گويند فردوسي بسيار زن‌ستيز است، داستان‌هاي فردوسي نشان مي‌دهد اين‌گونه نيست و او بسيار زن‌ستاست. در شاهنامه فردوسي تمام زنان بدون استثنا به شوهران‌شان وفادار هستند؛ حتي زني مانند سودابه که جنبه منفي دارد. از سوي ديگر، فردوسي تصوير خوبي از پادشاهان زن ايران ارائه داده است؛ درحالي‌که او مي‌توانست زني را به عنوان پادشاه معرفي کند و بگويد در زمان پادشاهي او وضع ايران فجيع بوده است. هماي چهرزاد از طرف همسرش بهمن به پادشاهي رسيد؛ درصورتي‌که بهمن پسر بزرگي داشت، اما همسرش را شايسته حکومت‌داري دانست. هما در مقابل ظلم، ستم، فقر، رنج و بيماري ايستاد و با مردم در نهايت عدل و داد و دهش رفتار کرد. وقتي چنين مواردي در شاهنامه ذکر شده است، کسي نمي‌تواند فردوسي را به زن‌ستيزبودن متهم کند. تمام زنان شاهنامه بدون استثنا خردمند بودند/ فردوسي جنبه زيبايي و معشوقه‌بودن يک زن را آنقدر پررنگ نمي‌کند که ابعاد ديگر آن زن ديده نشود برخي از زنان شاهنامه وجهه پهلواني دارند، مثل گردآفريد، گرديه يا کورنگ دختر چهارده‌ ساله‌اي که علاوه بر زيبايي و خردمندي، اسب‌سوار و نيزه‌انداز ماهري بود و در زابلستان زندگي مي‌کرد، اما زنان پهلوان شاهنامه علاوه بر پهلوان‌بودن، خردمند هم هستند. البته، تمام زنان شاهنامه بدون استثنا خردمند بودند. مثلا، زني مانند رودابه يا شيرين در عين عاشق‌بودن، خردمند هم بودند. شيرين فردوسي با شيرين نظامي هر دو يک شخصيت هستند، اما شيرين نظامي فقط عاشق خسرو و بي‌نهايت زيبا است، اما شيرين فردوسي خردمند و رأي‌گرا است. او آدمي است که انديشه خود را بيان مي‌کند و در سياست‌ به خسرو مشورت مي‌دهد؛ چون نظر او مهم است. فردوسي جنبه زيبايي و معشوقه‌بودن يک زن را آنقدر پررنگ نمي‌کند که ابعاد ديگر آن زن ديده نشود. همه زنان شاهنامه زنان خوبي هستند و به شدت به شوهرانشان وفادارند. مثلاً تهمينه تنها يک شب با شوهرش رستم بود، اما تا آخر عمر به او وفادار ماند و ازدواج نکرد. او هميشه رستم را دوست داشت و فرزند او را بزرگ کرد، اما يک سال پس از فوت سهراب از غم او مرد. جريره همسر اول سياوش نيز چند صباح کوتاه با او زندگي کرد و حتي سياوش باردار بودن و به دنيا آوردن فرزندش را هم نديد و قبول نکرد بچه براي اوست، اما او هم تا آخر عمرش که پس از مرگ فرزندش بود، نسبت به شوهرش وفادار ماند. اين وفاداري را ما حتي در سودابه شخصيت منفي شاهنامه هم مي‌بينيم که تحت هيچ شرايطي حاضر نبود شوهرش نسبت به او ديدگاهي منفي داشته باشد. در شاهنامه زنان به مردان پيشنهاد ازدواج مي‌دادند - در شاهنامه زن و عشق چگونه به تصوير کشيده شده است؟ بيش از هزار سال از سرودن شاهنامه گذشته و بيش از اين زمان از سينه‌به‌سينه نقل‌شدن اين داستان‌ها مي‌گذرد، اما الان براي ما عجيب است که زني اظهار عشق کند و بيشتر مردان براي اين کار پيش‌قدم مي‌شوند، اما خواندن شاهنامه نشان مي‌دهد که در جامعه ايران باستان اگر زني با مردي برخورد مي‌کرد که ويژگي‌هاي مثبتي مانند پهلواني و شجاعت و نژاده‌بودن (اصل و نژاد خوب) داشت، باعث مي‌شد زن عشق خود را به آن مرد بروز دهد و اين مسئله را بد نداند. پررنگ‌ترين داستان در اين زمينه داستان تهمينه است که به گوش او خورده بود فردي به نام رستم وجود دارد که پهلوان و قوي است و به همين دليل تهمينه او را خواست. رودابه هم وقتي عاشق زال شد، او را نديده بود، بلکه در مورد دلاوري‌ها و زيبايي‌ها و نژاده‌بودن زال شنيده بود و عاشقش شد و دايه و کنيزهايش را پيش او فرستاد و به اين ترتيب با هم ازدواج کردند. در داستان بيژن و منيژه، اين مسئله بارزتر است؛ به‌طوري‌که منيژه از بيژن خواستگاري مي‌کند و او را به کاخ خودش مي‌برد. در واقع اگر طرف مقابل، مرد خوبي بود، زن عشقش را به او ابراز مي‌کرد و اين مسئله اصلاً بد و ننگ نبود. اين زن‌ها که اول خودشان عاشق مي‌شوند و بعد مردها عاشق آن‌ها مي‌شوند، همه بدون استثنا به شوهرشان وفادار بودند. همه اين مردها هم رفتار درستي با اين زنان داشتند. مثلاً رودابه عاشق زال شد و زال هم عاشق او شد و تا آخر عمر با رودابه زندگي کرد. در داستان کيکاووس و سودابه هم، سودابه دختر پادشاهي بود که کيکاووس را اسير کرده بود، اما او پنهاني به زندان مي‌رفت و براي کيکاووس غذا مي‌برد و زخم‌هايش را مداوا مي‌کرد. سودابه بعدها به کيکاووس گفت او را دوست دارد و تا آخر عمر با کيکاووس زندگي کرد. کيکاووس هم سودابه را خيلي دوست داشت و از او صاحب بچه‌هاي متعددي ‌شد؛ تاجايي‌که وقتي سودابه مي‌گويد سياوش به من نظر بد داشت نه من به سياوش، کيکاووس حرف سودابه را قبول مي‌کند؛ يعني پسرش را کنار مي‌گذارد و حرف زني که در آن روزگار سخت کنارش بود را باور مي‌کند. البته، بعداً ثابت مي‌شود سودابه مي‌خواسته با سياوش ارتباط داشته باشد، اما مهم اين است که کيکاووس حرف سودابه را قبول مي‌کند. بيژن و منيژه هم با هم زندگي مي‌کنند و بيژن به خاطر منيژه مدت‌ها در چاه اسير مي‌ماند، اما حاضر نمي‌شود منيژه را کنار بگذارد. در واقع، ابتدا اين زنان بودند که به مردان اظهار عشق و با آن‌ها ازدواج کردند، اما شوهرشان نمي‌گفت تو به من ابراز عشق کردي پس تو مرا مي‌خواهي و من خيلي مهم هستم و مي‌توانم خيلي کارهاي ديگر انجام دهم. اصلاً چنين چيزي نبوده، بلکه اين ديدگاه منفي امروزي ماست. در آن روزگار خواستگاري زن از مرد، مانند خواستگاري مرد از زن بوده و همان‌طورکه اگر مردي از زني خواستگاري کند، زن هيچ‌وقت در زندگي نمي‌گويد تو مرا خواستي و اين مسئله عرف است، عين همين عرف در آن روزگار براي زن هم بود. - اشاره داشتيد به زنان پهلوان؛ لطفاً توضيحاتي در خصوص نقش پهلواني و جنگاوري زنان در شاهنامه بفرماييد. در شاهنامه حدود 90 درصد زنان مانند تهمينه، رودابه، سيندخت و... خردمند هستند، اما پهلوان نيستند، اما برخي زنان نظير گردآفريد، گرديه و کورنگ مانند مردان هستند و هيچ تفاوتي از نظر پهلوان‌بودن و جنگجوبودن با مردان ندارند. در داستان گردآفريد، هژير برادر او در جنگ با سهراب شکست خورد و به سمت قلعه‌اي که پدرش در آن اسير شده بود، برگشت. گردآفريد که ديد برادرش نمي‌تواند حريف دشمن شود، بسيار جدي و مقاوم رفت و با لشکر مبارزه کرد. دختر رستم هم پهلوان بود. در شاهنامه فردوسي دختر پرده‌نشين و خانه‌نشين نيست در آن روزگار اين که زني شمشيرزني و تيراندازي ياد بگيرد يا اسب‌سوار ماهري باشد، بد نبود و آن‌ها در کنار پسران اين آموزش‌ها را مي‌ديدند؛ يعني اگر پدري فرزند دختر و پسري داشت، به هر دوي آن‌ها تيراندازي يا سوارکاري ياد مي‌داد. در شاهنامه فردوسي دختر هيچ‌وقت پرده‌نشين و خانه‌نشين نيست. البته، نمي‌گويم دقيقاً پابه‌پاي مردها در جنگ‌ها شرکت مي‌کردند؛ جنگ براي مردها بود، اما وقتي در نقطه‌اي گير مي‌کردند مي‌ديديم آن زن چقدر پهلوان است، اما به روي خودش نياورده است. گرديه خواهر بهرام وقتي بهرام کشته مي‌شود لباس رزم مي‌پوشد و مي‌جنگد و آن‌جاست که تازه همه مي‌فهمند او چه پهلواني است. اين نشان مي‌دهد زن در شاهنامه فردوسي پهلواني است که نهفته است و پهلوان‌بودن خودش را جز در مواقع حساس بروز نمي‌دهد. - در شاهنامه فردوسي نقش مادري زنان چگونه به تصوير کشيده شده است؟ در بسياري از منظومه‌هاي ادبي مانند منظومه‌هاي عاشقانه نظامي و حتي مولوي، عطار و سنايي، زن نقش پررنگي دارد، اما زني که شاهنامه توصيف مي‌کند با منظومه‌هاي ادبي ديگر کاملاً متفاوت است و يکي از اين موارد تفاوت، به تصوير نقش مادري در شاهنامه برمي‌گردد. ابتدا بايد اشاره کنم که در شاهنامه نکته بسيار پررنگي نيست که يک زن حتماً مادر باشد، او مي‌تواند مادر نباشد، اما زن خيلي خوبي باشد. با اين وجود، مادرهاي شاهنامه مادرهاي بسيار خوبي هستند. مثلاً سيندخت مادر رودابه بسيار خردمندانه و مادرانه رفتار کرد تا دخترش توانست با زال ازدواج کند؛ چون مخالفتي به لحاظ نژادي با اين ازدواج بود و مي‌گفتند نژاد رودابه به ضحاک مي‌رسد، اما سيندخت مقاومت‌هاي مادرانه انجام داد و مثل يک مرد، خردمندانه سياست کرد تا اين ازدواج سر گرفت. تهمينه هم که فقط يک شب با شوي خود زندگي کرد، اما مادر بسيار بزرگي بود. او سهراب را بدون پدر در سرزميني بزرگ کرد که دشمن رستم بودند، اما فرزندش با اين تصور بزرگ شد که پدرش آدم بزرگ و مثبتي است. اين مسئله، خوبي يک مادر را نشان مي‌دهد که به تنهايي بچه‌اي را بزرگ مي‌کند که مقاوم، شجاع و پدردوست است. تهمينه به سهراب نمي‌گويد که پدرت يک شب با من بود، اما مرا رها کرد و در ايران ازدواج کرده و بچه دارد، بلکه فقط خوبي‌هاي شوهرش را به بچه‌اش مي‌گويد. جريره همسر سياوش هم به همين صورت بود. اين مادرها به قدري بچه‌هايشان را دوست دارند که بعد از مرگ فرزند ديگر نمي‌توانند زندگي کنند. جريره همسر سياوش بعد از مرگ فرود پسرش ديگر نتوانست زندگي کند، تهمينه هم بعد از اين‌که سهراب توسط رستم کشته شد، يک سال عزاداري کرد و بعد فوت شد. رودابه هم پس از اين‌که رستم توسط شغاد کشته ‌شد، از غم مرگ رستم فوت کرد. همه اينها نشان‌دهنده اين است که مادران شاهنامه به‌قدري فرزندانشان را دوست داشتند که مرگ بچه، مرگ مادر است. مادران شاهنامه خردمند بودند از سوي ديگر، همه مادران شاهنامه مادران خردمندي بودند. وقتي اسفنديار مي‌خواست با رستم بجنگد، مادرش فرنگيس خردمندانه او را نصيحت کرد و گفت اين کار را نکن. فرنگيس به اسفنديار گفت پدر تو پير است و بالاخره پادشاهي به تو مي‌رسد. براي يک پادشاه هم سپاه و لشکر مهم است که سپاه و لشکر ايران دست توست، ديگر چه مي‌خواهي؟ اما اسفنديار به حرف مادرش گوش نداد و به او توهين کرد و رفت و کشته شد. وقتي بيت ضدزني از فردوسي مي‌بينيم، بايد به داستان آن توجه کنيم - درخصوص ابيات مربوط به فرزندآوري چطور؟؛ آيا مي‌توان گفت ديدگاه ضدزن فردوسي در اين ابيات خود را نشان مي‌دهد؟ ديدگاه فردوسي در خصوص به‌دنيا آمدن فرزند دختر و پسر چگونه است؟ 4- 3 بيت انگشت‌شمار در ميان 65 هزار بيت شاهنامه وجود دارد که گفته مي‌شود ضدزن است، اما شما اگر بيتي ديديد که ضدزن يا ضدبه‌دنيا آمدن دختر است، بايد به داستان آن نگاه کنيد. متأسفانه کساني‌که مي‌خواهند فردوسي‌ستيزي کنند بيتي مانند «زن و اژدها هر دو در خاک به» را مثال مي‌زنند، اما ديگر به اصل داستان توجه نمي‌کنند. در واقع، راوي، داستاني را تعريف مي‌کند که شخصيت زن منفي آن موجب آبروريزي شده و در اينجا باور حاکم بر آن روزگار در شعر مي‌آيد. اصلاً شعر نماينده فرهنگ و تمدن يک روزگار است. درست است که فردوسي در شاهنامه، ايران باستان را تصوير ‌کرده، اما در زمانه‌اي زندگي مي‌کرده که زن فوق‌العاده پست و بي‌ارزش بوده است. باز هم فردوسي است که در ابتداي داستان بيژن و منيژه (همان داستاني که اواسط آن مي‌گويد اگر دختر به دنيا آوردي بايد بميري) همسر خود را ستايش مي‌کند. او مي‌گويد من يک زن خردمند در خانه دارم که اين داستان را براي من تعريف کرده و آن را تبديل به شعر مي‌کنم. چند بيت داريم که در آن‌ها فردوسي زنان را نکوهش مي‌کند. يکي از آن‌ها در داستان سودابه است که مي‌خواهد با سياوش ارتباط نامشروع داشته باشد، اما سياوش قبول نمي‌کند. بعد هم داستان ردشدن سياوش از آتش و در نهايت خروج او از ايران و کشته‌شدنش در غربت توسط افراسياب اتفاق مي‌افتد که همه اينها تقصير سودابه است. در آن‌جا فردوسي مي‌گويد: «زن و اژدها هر دو در خاک به/ جهان پاک از اين هر دو ناپاک به». اما يک نفر نمي‌گويد منظور او سودابه است. اگر هم از کلمه «زن» استفاده کرده، به دليل استفاده از اختيارات شاعري است. از سوي ديگر، زنان هم وقتي از دست مردي عصباني مي‌شوند مي‌گويند همه مردها همين هستند. در اينجا هم فردوسي سودابه را توصيف مي‌کرده است. فردوسي بسياري از گره‌هاي بزرگ داستان را به وسيله زنان باز مي‌کند در داستان «بيژن و منيژه» هم منيژه به بيژن مي‌گويد من عاشقت شدم و او را از نخجيرگاه به کاخ و اتاق خود مي‌برد. بعد آبروريزي مي‌شود و به افراسياب مي‌گويند دختر تو چنين کاري کرده است. افراسياب هم عصباني مي‌شود و مي‌گويد کسي که دختر به دنيا مي‌آورد، بدبخت است؛ چون آبروي او را به عنوان پادشاه يک مملکت برده است. آيا فردوسي در داستاني که تهمينه يا گردآفريد را توصيف مي‌کند، مي‌گويد دختر بد است؟ خير. جدا از اين چند بيتي که مربوط به داستان‌هايي است که زنان در آن‌ها کار اشتباهي انجام داده‌اند، تصور فردوسي نسبت زنان بي‌نهايت مثبت است و او بسيار زن‌ستاست. فردوسي بسياري از گره‌هاي بزرگ داستان را به وسيله زنان باز مي‌کند. به خاطر وجود چند بيت معدود نمي‌توانيم بگوييم فردوسي زن‌ستيز است مهناز وقتي شوهرش جمشيد در هند اسير و توسط ضحاک کشته مي‌شود، يک سال عزاداري مي‌کند و در نهايت زهر مي‌خورد و مي‌ميرد. شيرين وقتي شوهرش کشته مي‌شود و پسر شوهرش او را مي‌خواهد، خود را کنار جسد شوهرش مي‌کشد. وقتي همسر گرديه مي‌ميرد، خاقان (پادشاه بزرگ) از او خواستگاري مي‌کند، اما او در نهايت ادب و خردمندي به اين خواستگاري جواب منفي مي‌دهد. نهايت زن‌ستابودن فردوسي را در داستان گرديه مي‌بينيم که چقدر زيبا به آن پادشاه بزرگ جواب منفي داد و چقدر خودش را قشنگ توصيف کرد و گفت براي من زشت است که وقتي شوهرم را از دست داده‌ام به اين زودي ازدواج کنم و از تو که مرد بزرگي هستي دور است که اين بي‌آبرويي را براي من بخواهي. ذهن فردوسي بايد زن‌ستاينده باشد که بتواند اين زن‌ها را به اين زيبايي تصوير کند. به خاطر وجود چند بيت معدود نمي‌توانيم بگوييم فردوسي زن‌ستيز است. شاهنامه داستان کساني است که زن را بزرگ مي‌دانستند - خب فردوسي اشعار خود را در يک بافت فرهنگي و اجتماعي سروده و به‌تبع متأثر از زمانه خود بوده. لطفاً درخصوص شرايط فرهنگي و اجتماعي حاکم بر زمانه فردوسي هم توضيح دهيد. همين چند بيت منفي که از آن‌ها برداشت مي‌شود فردوسي زن‌ستيز بوده به دليل جامعه آن روزگار فردوسي است. در جامعه ايران باستان زن را بسيار بزرگ مي‌دانستند و همان داستان‌هايي که سينه‌به‌سينه نقل شد و به فردوسي رسيد براي روزگاري بود که زن نماد نعمت و بزرگي و زندگي بود. اصلاً واژه زن از زندگي مي‌آيد؛ يعني کسي که باعث زندگي بخشيدن است، اما واژه مرد از مرگ مي‌آيد؛ يعني کسي که مردني است و پايدار نيست، اما زن نماد جاودانگي بود. حتي در گورستان‌هاي ايران باستان شيوه دفن کردن جنازه‌ها به اين صورت بود که زن را رو به خورشيد و مرد را زير پاي زن و پشت به خورشيد دفن مي‌کردند. اين تصور در شاهنامه ديده مي‌شود و شاهنامه داستان کساني است که زن را بزرگ مي‌دانستند. زن خردمند بود و عقيده خود را در جامعه بيان مي‌کرد؛ چيزي که در دوران بعد از آن وجود نداشت که زن خيلي بارز بگويد اين نظر من است و نظر او مهم باشد و عقيده او را در جامعه منتشر کنند. زن پادشاه و وزير مي‌شد و کار مي‌کرد، ازدواج هم مي‌کرد، بچه‌دار هم مي‌شد، خودش هم خواستگاري مي‌کرد. داستان شهر زنانه‌اي که بسيار موفق بود - يکي از داستان‌هاي شاهنامه داستان شهر «هروم» است که زنان حکمران و اداره‌کننده آن شهر بودند. توضيحاتي در خصوص وضعيت حاکم بر اين شهر بفرماييد. شهر هروم نشان‌دهنده اهميت زن در شاهنامه است. اين شهر توسط زنان اداره مي‌شد و تمام کارکنان آن اعم از وزرا، سرپرست معماران، زارعان، صنعتگران و ... زن بودند، اما نکته‌ بارزي که در اين‌جا وجود دارد اين است که اين شهر بسيار موفق بود. فردوسي مي‌توانست اين شهر را توصيف کند، اما بگويد اين شهر مشکل داشته؛ چون مردها آن را اداره نمي‌کردند، اما اين اتفاق نمي‌افتد. اما اگر از دوران مولوي به بعد اين داستان ذکر مي‌شد، مطمئن باشيد اين مسئله را ذکر نمي‌کردند. اين شهر درگير جنگ هم شد و پهلوان و لشکر هم داشت که همه آن‌ها زن بودند. البته، در شاهنامه از اين شهر نام برده شده، اما روي آن چندان مانور داده نشده است. در ديدگاه ايرانيان پسر تنها ادامه‌دهنده نسل نبود - اگر نکته ديگري باقيمانده است بفرماييد. مسئله بسيار مهمي که وجود دارد اين است که در ديدگاه ايرانيان پسر تنها ادامه‌دهنده نسل نبود. فردوسي اين مسئله را در داستان ايرج بيان مي‌کند. وقتي ايرج توسط برادرش کشته مي‌شود، فريدون پدر ايرج مي‌خواست انتقام بگيرد و آرزو مي‌کند خدا به ايرج که همسرش باردار بود، بچه‌اي بدهد تا او انتقام پدرش را بگيرد، اما بچه ايرج دختر مي‌شود و ماه‌آفريد به دنيا مي‌آيد. بچه ماه‌آفريد هم دختر مي‌شود، اما او منوچهر را به دنيا مي‌آورد و او که فرزند دو زن بعد از ايرج است، به خون‌خواهي ايرج قيام مي‌کند و انتقام او را مي‌گيرد. اين مسئله نشان‌دهنده اين باور ايرانيان است که پسر ادامه‌دهنده نسل نيست؛ چون منوچهر خود را از طريق مادرش به ايرج نسبت داده بود، نه از طريق پدرش.