نماد آخرین خبر

با بانوی رکورددار اهدای خون ایران آشنا شوید

منبع
جام جم
بروزرسانی
با بانوی رکورددار اهدای خون ایران آشنا شوید
جام جم/ با يک بانوي همه‌فن‌حريف گفت‌وگو مي‌کرديم نه فقط با يک اهداکننده خون؛ وقتي از آن سوي خط تلفن از شهر کرمان، ماندانا حجاريان به پرسش‌هاي ما پاسخ مي‌داد. او ۵۶ ساله است با رگ و ريشه اصفهاني. ماندانا پته‌دوز ماهري است، کوهنورد، آتش‌نشان افتخاري، امدادگر و نقاش حرفه‌اي است. مدال طلاي شهروند نمونه کرمان را نيز به گردن دارد. علاوه بر همه اينها، اما او يک بخشنده واقعي است. زني که از نوجواني از سد باورهاي غلط کليشه اي و بعضي ترس ها گذشته و به دنياي اهداکنندگان مستمر خون پا گذاشته است. او حالا رکورددار اهداي خون در ايران است، ولي بابت بخشش هايش منتي به کسي ندارد. ماندانا مي گويد خون مي دهد تا آرامش بگيرد. بانوي رکورددار اهداي خون ايران تا امروز چند بار خون اهدا کرده؟ ۱۶۵ بار. آخرين بار کي بود؟ دو ماه پيش. از اول قصد رکوردزني داشتيد يا اتفاقي چنين شد؟ ۱۵ ساله بودم و درست به خاطر دارم که سوم مهر بود و ماه رمضان و من روزه بودم. آن روز پدرم از من خواست به بيمارستان بروم و به خانمي که سرايدار مدرسه بود، خون بدهم. مرا به بيمارستان شير و خورشيد مسجد سليمان بردند و گروه خونم را مشخص کردند که خوشبختانه با گروه خون آن خانم جور بود. بعد هم ما دو نفر را روي دو تخت کنار هم خواباندند و خون من مستقيم وارد بدن او شد. پس با تشويق پدر وارد اين کار شديد؟ بله، پدرم مرد خيري بود و هيچ کس را نااميد نمي گذاشت. ما بعد از مرگش متوجه شديم چه کارهايي مي کرد. آن روز هم که آن خانم به خون احتياج داشت و کسي حاضر به کمک به او نشده بود پدرم دست به کار شد. بيماري آن خانم چه بود؟ سقط کرده بود و بشدت خونريزي داشت. خوشحالم که نجات پيدا کرد و بچه هايش را بي مادر نگذاشت. گروه خونش چه بود؟ «b» مثبت. واکنش مردم ۴۱ سال قبل که شاهد اهداي خون شما بودند، چه بود؟ همه تشويقم مي کردند جان انساني را نجات داده ام و اين به من انگيزه مي داد. بعد از ۴۱ سال من هنوز از سوزن مي ترسم و براي تزريق يک آمپول به وحشت مي افتم؛ اما ماجراي اهداي خون متفاوت است. هربار وضو مي گيرم، دو رکعت نماز شکر مي خوانم و آماده خونگيري مي شوم، چون معتقدم آدم ها بايد به فکر هم باشند. همان طور که وقتي يک مورچه دچار حادثه مي شود مورچه هاي ديگر از زير دست و پا جمعش مي کنند و به دادش مي رسند. تا به حال حرف هاي ناخوشايند عليه خودتان شنيده ايد؟ بله، اما يک بار از همه بدتر بود که کسي گفت مردم براي اين خون مي دهند که خوراکي پايگاه هاي اهداي خون را بخورند. من از اين حرف، هم عصبي شدم و هم تاسف خوردم، چون مگر اهداکننده ها که حاضرند باارزش ترين دارايي خود را به ديگران ببخشند، محتاج يک قوطي آبميوه هستند؟ اهداکننده ها خون مي دهند چون معتقدند اهداي خون زکات سلامت است. شما بيماري خاصي نداريد؟ نه به لطف پروردگار. البته خيلي ها مي گويند اين همه خون نده که پوکي استخوان و آلزايمر مي گيري، ولي من به تغذيه ام مي رسم تا گرفتار هيچ مشکلي نشوم. برخلاف نظر بعضي ها که مي گويند اهداي خون آدم ها را پير مي کند من برعکس احساس جواني مي کنم و از نظر ظاهري نيز سنم به چهره ام نمي آيد. راز جواني من در خون تازه اي است که در رگ هايم جريان دارد. پس در کل زندگي خوبي داريد؟ شکر خدا بله. جو خانه ما هنري است. شوهرم دبير آموزش و پرورش و استاد خوشنويسي است. آتنا، علي و امير هم فرزندانم هستند که هر سه زندگي موفقي دارند. فکر مي کنم همه اينها را از دعاي خير مردم دارم. بچه هاي شما هم خون اهدا مي کنند؟ بله. ما اولين خانواده اهداکننده خون در کرمان هستيم. فرزندانم هم از ۱۵ سالگي اين کار را شروع کرده اند. حتي چند سال پيش که کف سني براي اهداي خون ۱۶ سالگي تعيين شد و پسر ۱۵ ساله ام نتوانست خون بدهد کلي با مسئولان پايگاه چانه زد تا موافقتشان را بگيرد. حالا هر کدام از بچه هاي من، دوستانشان را به اهداي خون تشويق مي کنند. پسرم علي هم که در کانادا درس مي خواند از من خواسته به عنوان مبلغ اهداي خون به اين کشور سفر کنم. حساب کرده ايد تا امروز چند ليتر خون داده ايد؟ راستش نه، ولي هر بار ۴۵۰ سي سي از ما خون مي گيرند که اين ميزان جان سه نفر را نجات مي دهد. تا به حال به تزريق خون نياز پيدا کرده ايد؟ خدا را شکر نه. فکر مي کنيد تا چه زماني به اهدا ادامه دهيد؟ از خدا خواسته ام تا وقتي زنده ام خون اهدا کنم و حتي اگر در آستانه مرگ هستم اول خون بدهم و بعد بميرم تا ۴۵۰ سي سي خون را با خودم به آن دنيا نبرم. کاري هم کرده ام که اگر با مرگ مغزي مُردم به محض اين که پزشکان تشخيص دادند اعضايم اهدا شود و به حرف هيچ يک از نزديکانم توجه نکنند. به نظرم وجود ما که اشرف مخلوقات هستيم بايد تا جاي ممکن به درد ديگران بخورد، حتي بعد از مرگ.