نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
دخترونه زنونه

طاهره صفارزاده؛ شاعر زنانه‌های جدی و عدالت‌خواهانه

منبع
مهرخانه
بروزرسانی
طاهره صفارزاده؛ شاعر زنانه‌های جدی و عدالت‌خواهانه
مهرخانه/ دکتر طاهره صفارزاده شاعر آبان است؛ 27 آبان 1315 در سيرجان نگاهش را به روي دنيا باز کرد و 4 آبان 1388 زندگي را وداع گفت. طاهره در خانواده‌اي سرشناس و اهل فرهنگ و ادب به دنيا آمد، اما تنها 5 سال داشت که پدر و مادرش را از دست داد. خود او درباره اين اتفاق مي‌گويد: «پدرم مردي اهل علم و عرفان بود. پنج سال از تولدم نگذشته بود که پدرم، درويش، به دليل بيماري حصبه و عدم تشخيص صحيح پزشک درگذشت. مرگ او مادرم را بسيار ناراحت کرد. مادرم که رباب نام داشت، زن زيبا و دانايي بود و هنوز چند صباحي از مرگ پدرم نگذشته بود که يکي از مقامات شهر از او خواستگاري کرد. مادر که علاقه زيادي به پدر داشت و ماه‌هاي آخر بارداري را مي‌گذراند، مرگ ناگهاني پدر مصيبت بزرگي را براي او به ارمغان آورد. او در فراق پدر چنان بي‌قرار و ناآرام بود که زودتر از زمان موعود فرزندش را به دنيا آورد و خود به سوي پدر شتافت. مراسم هفت مادر در چهلمين روز درگذشت پدر برگزار شد». سرودن شعر در 13 سالگي با مرگ پدر و مادر، طاهره و خواهر و برادرانش تحت کفالت مادربزرگ قرار گرفتند؛ مادربزرگي که چشم‌پزشک و شاعر بود و ذوق ادبي خود را به نوه کوچکش هم منتقل کرده بود. طاهره در کرمان به مدرسه رفت و تحصيلات ابتدايي و متوسطه خود را در اين شهر سپري کرد. اولين شعري که او گفت در 13 سالگي بود و «بينوا و زمستان» نام داشت. استاد باستاني‌پاريزي که آن زمان دبير دبيرستان بهمن‌يار بود پيشنهاد داد براي اين شعر جايزه‌اي به طاهره بدهند و به همين دليل رييس آموزش‌وپرورش استان يک جلد ديوان جامي به طاهره اهدا کرد. جدايي از همسر و از دست دادن فرزند طاهره صفارزاده پس از اتمام تحصيلات متوسطه در آزمون ورودي دانشگاه در رشته‌هاي حقوق، زبان و ادبيات فارسي و زبان و ادبيات انگليسي قبول شد، اما چون ميان اين رشته‌ها ترديد داشت، استخاره کرد. نتيجه استخاره، انتخاب رشته زبان و ادبيات انگليسي در دانشگاه شيراز بود. صفارزاده سال 1337 از دانشگاه فارغ‌التحصيل شد و در همان سال با دکتر محمدرضا جبارپور از دوستان برادرش ازدواج کرد، اما مدت کوتاهي بعد، زماني که باردار بود، متوجه اعتياد همسرش شد. تا اين‌که پس از تولد عليرضا درخواست طلاق داد و به همراه پسر يک ساله‌اش به تهران آمد. صفارزاده درباره ادامه زندگيش مي‌گويد: «... در همان زمان بورسيه‌اي سه ماهه براي گذراندن دوره‌اي در انگلستان دادند. در ابتدا ترک فرزندم برايم سخت بود. در آن دوران بعد از اتمام کار، تمام وقتم را با پسرم مي‌گذراندم. وقتي بورسيه انگلستان تخصيص يافت، بسياري از همکاران از انتخاب من تعجب کردند و برخي خوشحال بودند، اما نگراني دوري از فرزندم مانع رفتنم بود. خواهرم که پسرم را مثل خود من در دامانش پرورش مي‌داد، به من اطمينان داد که سه ماه زمان کوتاهي است و زود سپري مي‌شود و گذراندن اين دوره امکانات بيشتري را براي کودک به ارمغان مي‌آورد و شرايط کاري بهتري مهيا مي‌شود و در نتيجه زندگي راحت‌تر براي عليرضا فراهم مي‌شود. بنابراين فرزندم را به خواهرم سپردم و مأموريت انگلستان را پذيرفتم. فراق و دوري از پسرم برايم بسيار سخت و طاقت‌فرسا بود. روزها مشغول بودم، اما به محض بازگشت به محل اقامتم، دوري از او بي‌قرارم مي‌کرد. هنوز يک ماه از اقامتم نگذشته بود که يک روز جلال تلگرافي برايم فرستاد؛ نوشته بود بايد هر چه سريع‌تر به ايران بازگردم. من بي‌خبر از همه‌جا، با ترس و نگراني بازگشتم. خواهرم مرا در آغوش کشيد، برادرهايم بهت‌زده به من زل زده بودند، بالاخره جلال شرح واقعه را بيان کرد و گفت عليرضا هنگام بازي با پسرخواهرم زمين مي‌خورد و دست و پايش زخمي مي‌شود؛ و او براي مراقبت بيشتر عليرضا را به درمانگاه مي‌برد تا به او واکسن کزاز بزنند، اما با تزريق واکسن دچار خفگي مي‌شود و در همان لحظه از دنيا مي‌رود». تدريس اشعار صفارزاده به عنوان واحد درسي صفارزاده پس از درگذشت فرزندش براي ادامه تحصيل به انگليس و سپس به آمريکا رفت و در دانشگاه آيووا به تحصيل پرداخت. او در اين دانشگاه در گروه نويسندگان بين‌المللي پذيرفته شد و درجه MFA (مخففMaster of Fine Arts به معناي استاد هنرهاي زيبا) را به دست آورد. صفارزاده دروس «شعر امروز جهان»، «نقد ادبي»، «نقد علمي ترجمه» و «سينماي مستند» را به عنوان دروس اصلي انتخاب کرد. سينما را نيز به عنوان هنر دوم برگزيد و دو فيلم کوتاه ساخت. طاهره صفارزاده در اين دوره، يعني در سال 1968 کتاب چتر سرخ را که شامل شعرهاي انگليسي‌اش بود، به چاپ رساند. بسياري از شعرهاي اين کتاب به زبان‌هاي مختلف ترجمه شدند و برخي از شعرهاي او نيز در برخي کشورها به عنوان واحد درسي تدريس مي‌شوند. حتي برخي از موسيقي‌دانان آلماني و آمريکايي از جمله يوآخيم. ف. و اشنايدر و ديويد فدرولف نيز شعرهاي صفارزاده را دست‌مايه خلق آثار موسيقايي خود قرار دادند. صفارزاده پس از اتمام تحصيلاتش در آمريکا به ايران برگشت و درخواست تدريس داد، اما به دليل فعاليت‌هاي سياسي که داخل و خارج از ايران انجام مي‌داد، مشکلاتي براي استخدام او وجود داشت. با وجود اين، به دليل کمبود استاد ترجمه در سال 1349 مقامات با استخدام او در دانشگاه ملي (شهيد بهشتي فعلي) موافقت کردند. دکتر صفارزاده پايه‌‌گذار آموزش ترجمه به عنوان يک علم و برگزارکننده نخستين کارگاه «نقد عملي ترجمه» در دانشگاه‌هاي ايران محسوب مي‌شود. او با هدف علمي‌سازي و سامان‌بخشي به ترجمه در ايران، با موافقت استادش به جاي شرکت در کلاس به منظور تدوين يک روش جامع و کاربردي، با مراجعه به کتابخانه‌ها و کتابفروشي‌ها به مطالعه، يادداشت‌برداري و گردآوري نوشته‌ها، سخنراني‌ها و عقايد صاحب‌نظران درباره روش ترجمه پرداخت و متد مورد نظر خود را پيدا کرد. براساس اين مطالعات از ابتداي تدريس خود در ايران روشي مبني بر شناخت و تطابق مفهومي‌، دستوري و ساختاري دو زبان مبدأ و مقصد ابداع کرد و اين شيوه توسط بسياري از همکاران او مورد استفاده قرار گرفت. اخراج از دانشگاه به دليل عدم عضويت در حزب توده در اين دوره شعر صفارزاده داراي درون‌مايه سياسي و با مضمون مقاومت ديني بود. مشهورترين شعر او در اين زمان شعر «طنين» بود که بسيار بحث‌برانگيز شد. سرانجام صفارزاده در سال 1355 به اتهام نوشتن شعر مقاومت ديني و امضانکردن برگه عضويت اجباري در حزب رستاخيز، از دانشگاه اخراج شد. او در اين دوره تمام وقت خود را وقف خواندن تفاسير و مطالعات قرآني کرد. کتاب «سفر پنجم» او که دربرگيرنده اشعار مقاومت با مضامين ديني است، در سال 1356 براي نخستين‌بار چاپ شد و تنها در دو ماه، به سه چاپ با شمارگان سي هزار رسيد. دکتر طاهره صفارزاده پس از انقلاب از سوي همکاران خود در دانشگاه شهيد بهشتي به عنوان رييس دانشگاه و نيز رييس دانشکده ادبيات انتخاب شد و همزمان با سرپرستي دانشکده ادبيات «طرح بازآموزي دبيران‌» را به اجرا درآورد. در سال 59 برخي گروه‌ها با تدريس زبان‌هاي خارجي در ايران مخالفت کردند، اما صفارزاده مقالاتي درباره ضرورت آموزش زبان‌هاي خارجي در رشته‌هاي علمي نوشت و به همين دليل ستاد انقلاب فرهنگي از او براي برنامه‌ريزي زبان‌هاي خارجي دعوت کرد. او نيز طرحي ارايه داد که به تصويب ستاد انقلاب فرهنگي رسيد و براي نخستين‌بار براي کليه رشته‌‌هاي علمي دانشگاه‌ها، کتاب‌هاي زبان تخصصي به زبان‌هاي انگليسي‌، فرانسه‌، آلماني و روسي تأليف شد. تنها کسي که در آسيا براي ترجمه اصول علمي ارائه کرده است دکتر صفارزاده تئوري‌هاي مهمي در زمينه نقد ادبي‌، نقد ترجمه و ترجمه تخصصي ارايه کرده است‌. تئوري ترجمه تخصصي‌ او که تأثير آموختن رشته‌هاي مختلف علمي به سبب تمرکز ذهن بر روي واژگان تخصصي را نشان مي‌دهد، به تأييد متخصصان مغز و اعصاب رسيده است‌. در فستيوال شعر آسيايي داکا در سال 1365 صفارزاده به عنوان يکي از 5 عضو بنيان‌گذار کميته ترجمه آسيا برگزيده شد. رييس فستيوال درباره اين انتخاب گفت‌: «ما معتقديم که يک نفر در اين سر دنيا از علم ترجمه حرف زده و اصولي عرضه کرده و آن يک نفر، خانم طاهره صفارزاده است». دريافت لقب خادم‌القرآن صفارزاده اما تنها در حوزه ترجمه زبان انگليسي فعاليت نداشت. يکي از فعاليت‌هاي مهم صفارزاده در زمينه ترجمه قرآن است که سال‌ها در اين حوزه فعاليت کرد و نتيجه آن ترجمه قرآن به نام «قرآن حکيم» بود. او در کتاب «ترجمه مفاهيم بنيادي قرآن مجيد» به کشف يکي از کاستي‌‌هاي مهم ترجمه‌هاي فارسي و انگليسي؛ يعني عدم ايجاد ارتباط نام‌هاي خداوند (اسماء الحسني‌) با آيات قرآن دست يافته است. به پيشنهاد صفارزاده درسي با عنوان «بررسي ترجمه‌هاي متون اسلامي‌« در برنامه درسي گنجانده شد که تدريس اين واحد درسي موجب توجه او به اشکال‌هاي معادل‌يابي ترجمه‌‌هاي فارسي و انگليسي قرآن مجيد شد. اين برخورد علمي باعث شد او قرآن را به دو زبان انگليسي و فارسي ترجمه کند. کتاب قرآن حکيم حاصل 27 سال مطالعه قرآن مجيد، آموختن زبان عربي و تحقيق و يادداشت‌برداري از تفاسير و منابع قرآني است که از رجوع به قرآن براي کاربرد در شعر شروع شد و با ترجمه آن به دو زبان پايان يافت. همين فعاليت‌ها بود که باعث شد صفارزاده در سال 1380 لقب «خادم‌القرآن» را دريافت کند. انتخاب صفارزاده به‌عنوان شاعر مبارز و دانشمند مسلمان دکتر طاهره صفارزاده در ماه مارس 2006 هم‌زمان با برپايي جشن روز جهاني زن‌، از سوي سازمان نويسندگان آفريقا و آسيا به‌عنوان شاعر مبارز و زن نخبه و دانشمند مسلمان برگزيده شد. در بخشي از نامه اين سازمان آمده است: «ازآن‌جاکه دکتر طاهره صفارزاده ـ شاعر و نويسنده برجسته ايراني ـ مبارزي بزرگ و نمونه والاي يک زن دانشمند و افتخارآفرين مسلمان است، اين سازمان ايشان را به پاس سابقه طولاني مبارزه و کوشش‌هاي علمي گسترده به عنوان شخصيت برگزيده سال جاري انتخاب کرده است». شعر صفارزاده براي پاسخ رد به خواستگارش صفارزاده در سال 1358 مجدداً ازدواج کرد. همسر دوم او دکتر عبدالوهاب نوراني‌وصال؛ شاعر، نويسنده و استاد دانشگاه بود که 25 سال قبل از اين هم از صفارزاده خواستگاري کرده بود، اما طاهره به دليل اين‌که پسر از طبقه اشراف بود و او ميانه خوبي با اشرافيت نداشت، به او جواب منفي داده بود. صفارزاده در پاسخ به خواستگاري وصال اين شعر را سروده بود: من آتش‌گاه احساسم تو را ‌اي توده برف... در خود نمي‌گيرم چه مي‌ترسم که خاموشم کني از ياد انسان‌ها من آن انسان تنهايم که مي‌فهمم غم و حرمان «تنها» را سکوت صبرداران و خروش خشم‌داران را ولي هرگز تو را‌ اي کودک نادان شادي‌ها نمي‌فهمم تو همرنگ من... آزاده هرگز نيستي‌اي مرد روان شو سوي آن قومي که سنگين‌اند از سنگ جواهرها که رنگين‌اند از رنگ دورويي‌ها که خاموش‌اند از غوغاي انسان‌ها برو کورانه دست همسري برگير تا پا جاي کهنه اجداد بگذاري 25 بعد طاهره با دکتر وصال که پس از پاسخ رد او مجرد مانده بود، ازدواج کرد و مدتي به باغ 10 هزار متري شوهرش در قصرالدشت شيراز رفت، اما ثروت سرشار همسرش و وسايل عتيقه خانه او برايش جذابيتي نداشت؛ طوري‌که يک روز از مستخدم خانه خواست اتاقي را براي او خالي کند و در آن اتاق جز سجاده و قرآن هيچ‌چيز نباشد، اما باز هم طاهره در آن محيط آرام نبود. پس به اتفاق شوهرش به تهران آمد و خانه‌اي 60 متري در ميدان فلسطين خريدند. زندگي مشترک آن‌ها تا زمان درگذشت دکتر وصال در دي ماه 1373 ادامه داشت. طاهره صفارزاده در مهرماه سال 1387 به علت ضايعه مغزي در بيمارستان ايران‌مهر تهران بستري شد و در چهارم آبان همان سال در سن 72 سالگي از دنيا بدرود گفت. پيکر او در امام‌زاده صالح تهران به خاک سپرده شد. شعري که فرح آن را ممنوع‌الانتشار کرد صفارزاده بيشتر با شعر «کودک قرن» در ميان جامعه ادبي ايران شناخته شد. شعري که در آن به زندگي زنان مدرن و وضعيت بچه‌هاي اين زنان اشاره شده بود. فرح اين شعر را ممنوع‌الانتشار کرد چون آن را توهيني به زنان اشراف مي‌دانست. در بخشي از شعر کودک قرن آمده است: کودک اين قرن هر شب در حصار خانه‌اي تنهاست پر نياز از خواب، اما وحشتش از بستر آينده و فرداست شب چو خواب آيد درون ديده او پرسد از خود «باز امشب مادرم کو؟» بانگ آرامي برآيد: چشم بر هم نه که امشب مادرت اينجاست پشت يک ميز، زير پاي دودهاي تلخ سربي رنگ در ميان شعله‌هاي خدعه و نيرنگ چهره‌اش لبريز از زنگار فکر برد فکر باخت، فکر پوچ، فکر هيچ، مانده در بن بست راهي تنگ... از هياهوي شبان کام، آخرين دست، آخرين رقص، آخرين جام، آخرين دعواي ننگ و نام،کي رود در خواب راحت کودک اين قرن نافرجام؟ طاهره صفارزاده شاعري منتقد بود و انتقادش را نيز با صراحت بيان مي‌کرد. او حتي به هم‌جنسانش هم انتقاد مي‌کند، آن‌جاکه مي‌گويد: هر شب زن به جنگ آينه برمي‌خيزد با تکه‌سنگ‌هاي جواهر اما صداقت آينه حرف شکست را در نورهاي اشک فرياد مي‌کند عشق در اشعار صفارزاده صفارزاده شاعري نيست که مانند بسياري از شاعرها به شعر عاشقانه شناخته شود و اساساً عشق در آثار او چندان پررنگ نيست، اما جايي هم که حاضر مي‌شود عميق و محسوس جلوه مي‌کند. مثلاً در شعري مي‌گويد: با هم از ميان خميازه ممتد روزهاي مدرسه قدم زده بوديم نام‌هايمان را بر روي چنار مسجد محله کنده بوديم با هم سرود ملي را خوانده بوديم، بي‌آن‌که معني‌اش را بدانيم پدرانمان هر روز به يک‌ديگر سلام مي‌گفتند و من به مادرش که مي‌توانست اشيا اتاق او را گردگيري کند و به لباس‌هايش دست بزند، رشک مي‌بردم او چيز ديگري بود... يا در شعر ديگري عشق را به صحنه مبارزات سياسي و اجتماعي مي‌آورد: قلبم را همراه با شب‌نامه‌اي به جواني دوچرخه‌سوار دادم ارتعاش انگشتانم تا دو کوچه دورتر در جيب‌هاي اُرمکم (مانتوي مدرسه) ادامه داشت طاهره صفارزاده در اشعار خود به «زن‌بودن» اشاره دارد و بازتاب ديدگاه‌هاي جامعه را نسبت به زنان مي‌توانيم در شعر او جستجو کنيم. براي نمونه، در يکي از اشعار به تولد خودش اشاره مي‌کند و مي‌نويسد: من زادگاهم را نديده‌ام جايي که مادرم بار سنگين بطنش را در زير سقفي فرونهاد هنوز زنده است نخستين تيک‌تاک‌هاي قلب کوچکم، در سوراخ بخاري و درز آجر‌هاي کهنه و پيداست جاي نگاهي شرمسار بر در و ديوار اتاق نگاه مادرم به پدرم، به پدربزرگم صداي خفيفي گفت: دختر است !... «طنين» عدالت‌خواهي در اشعار طاهره صفارزاده در اشعار صفارزاده دغدغه‌هاي عدالت‌خواهي و انقلابي‌گري موج مي‌زند و به خصوص در دهه 50 اين مضامين در اشعار او اوج مي‌گيرد. صفارزاده در جايي مي‌گويد: در باغ کودکي/ وقتي که باد مي‌آمد/ و سيب مي‌افتاد/ داور هميشه دانه اول را/ به خواهر کوچک‌تر مي‌داد/ نبض مرا بگير همهمه بودن دارد/ و اشتياق عدالت/ تاريخ انفجار عدالت را/ تاريخ هم به ياد ندارد صفارزاده در شعر ديگري مضمون عدالت‌خواهي را با اعتقاد شيعي انتظار پيوند مي‌زند و مي‌نويسد: هميشه منتظرت هستم/ بي آنکه در رکود نشستن باشم/ هميشه منتظرت هستم/ چونان که من/ هميشه در حرکت هستم/ هميشه در مقابله/ تو مثل ماه/ ستاره/ خورشيد هميشه هستي/ و مي‌درخشي از بدر/ و مي‌رسي از کعبه/ و کوفه همين تهران است /که بار اول مي‌آيي/ و ذوالفقار را باز مي‌کني/ و ظلم را مي‌بندي/ هميشه منتظرت هستم‌اي عدل وعده‌داده‌شده با کانال تلگرامي آخرين خبر همراه شويد
https://telegram.me/akharinkhabar