نماد آخرین خبر

زندگی زنان شاعر صد سال پیش ایران

منبع
ايران بانو
بروزرسانی
ايران بانو/ «شاعره‌ها و زنان عارف و صوفي منش صد سال پيش، زندگي و ماجراهاي جالبي داشتند. تعداد آنها کم و شهرتشان فراوان بود. بيشتر زنان با کمال و با معلومات قديم، خط خوشي داشتند و روش و منش درويشي پيشه مي‌کردند». جالب است در ميان زنان بي‌سواد آن روزگار که مونس الدوله بارها با تأسف از آنها ياد مي‌کند، از زنان باسواد و حتي شاعر و عارف برايمان مي‌گويد که در ميان آن همه بي‌‌سوادي و جهل چون گوهري مي‌درخشيدند. مدح خانم‌هاي خانه اين گروه از زنان بيشتر از خانواده‌هاي اشراف و اعيان و معتبر و خانواده‌هاي شاهي بودند؛ چرا که امکانات بيشتري از جهت کسب اين امور برايشان پيش مي‌آمد. به همين جهت خانه‌ها و عمارت‌هاي آنها، محل و به قولي پاتوق شاعره‌ها يا همان زنان باسواد و با کمال بود و در مدح خانم‌هاي صاحبخانه که همان‌طور گفته شد از اعيان و درباريان بودند، شعر مي‌گفتند. مراسم«سلام» در روزهاي عيد مراسمي به نام «سلام» برگزار مي‌شد که اين شاعره‌ها به اين خانه‌ها و عمارت‌ها رفت و آمد داشتند و شعر مي‌سرودند. البته خود مراسم سلام اين چنين بود که خانم‌هاي باسواد روي صندلي مي‌نشستند و خانم‌هاي ديگر براي عرض تبريک خدمت آنها مي‌رسيدند. بعد زني، که خيلي خوب شعر مي‌گفت، چادر نماز به سر مي‌آمد و جلوي صندلي مي‌ايستاد و اجازه مي‌گرفت و اشعاري که در مدح آن خانم سروده بود، مي‌خواند، خانم‌هايي که حاضر بودند همه احسنت و آفرين مي‌گفتند! هديه شاعره: ده تا بيست سکه طلا بعد از خواندن شعر آن شاعره در مدح خانم خانه، شخصي به نام «صندوقدار» با عنايت خانم خانه، يک طاق شال ترمه کشميري، يا يک دست لباس فاخر براي شاعره مي‌آورد و جلو همه خانم‌ها به او مي‌داد. بعضي وقت‌ها، ده تا بيست سکه طلا مثل اشرفي و «باج اوغلي» طلا به شاعره انعام مي‌دادند. روز عيد و مدح دختر فتحعلي شاهزهره شريفي يکي از اين شاعره‌ها که مونس الدوله از آن به نام «بيگم خانم کاشي» ياد کرده است، بيشتر براي دختر فتحعلي شاه؛ يعني «ام‌سلمه خانم ضياء السلطنه» که همسر «ميرزا سعيد خان انصاري» وزير امور خارجه آن روزگار بود، شعر مي‌گفت و او را مدح مي‌کرد. مونس الدوله به شيريني برايمان اين‌طور نقل کرده است: «در يک روز عيد، ‌ام سلمه خانم ضياءالسلطنه سلام نشسته بود و چون شوهرش وزير امور خارجه بود، زن‌هاي سفرا و زن‌هاي وزرا همه براي تبريک او آمدند. در اين ميان «بيگم جان خانم» (همان شاعر معروف زنان) آمد و تعظيم کرد و شعرهايي در مدح ام سلمه خانم ضياءالسلطنه گفته بود، همان‌طور ايستاده خواند و بيت اول آن شعر اين‌طور بود: اي ضياءالسلطنه، اي بانوي گيتي مدار اي ضياء دولت شاهي ز رويت آشکار همين که شعرها تمام شد، صندوقدار خانم ضياءالسلطنه يک دست لباس- چادر نماز، يل، زير جامه مليله دوزي و يک گوشواره زمرد براي بيگم خانم آورد». قرآن خطي «ام سلمه خانم» در حرم حضرت معصومه(س) اين خانم يعني ضياءالسلطنه خودش هم خوب شعر مي‌گفته است و خط بسيار زيبايي هم داشته است. جالب است بدانيم اين زن بسيار خداشناس بوده است به‌گونه‌اي که هر وقت کاري نداشته است با‌ آن خط بسيار زيباي خود قرآن مي‌نوشته است. البته مونس الدوله در خاطرات خود که نزديک به 50 سال پيش روايت کرده است، اين چنين گفته‌است: «هنوز يکي از قرآن‌‌هاي خطي که خانم ضياءالسلطنه نوشته، در حرم حضرت معصومه(س) است که خيلي ارزش دارد. گذشته از آن، هر تکه کاغذي که ام سلمه خانم ضياءالسلطنه روي آن يک دو سه سطر نوشته، دست به دست مي‌گردد و خيلي هم قيمت دارد». از نمونه شعرهاي اين زن با کمالات اين دو بيتي است که انگار هر وقت حالتي خاص داشته شعري مي‌گفته است: اگر به باد دهم زلف عنبر آسا را به دام خويش کشم آهوان صحرا را وگر ز لطف نظر افکنم به عظم رميم دوباره زنده کنم نفخه مسيحا را تنها زن ايراني که فرانسه مي‌دانست در ميان زنان شاعره و با سواد ديگر روزهاي زندگي مونس الدوله، مي‌توان از «ماه تابان خانم قمرالسلطنه» همسر «ميرزا حسين خان سپه سالار» نام برد. همان زني که مراسم تعزيه زنانه هم در خانه او برگزار مي‌شد. مي‌‌گويند اين زن بسيار با کمال و با وجودي بوده است. طوري که زبان فرانسه را نزد «مادام عباس» که قبلاً درباره‌اش نوشته ايم، بخوبي ياد گرفته است. اين زن تنها زن ايراني بود که آن وقت زبان فرانسه مي‌دانست. باغ صفاييه و مرشد حاج ميرزا حسن صفا «ماه تابان خانم» زماني که شوهرش سفير‌کبير شد با هم به استانبول رفتند و در آنجا اين زن زبان ترکي استانبولي هم ياد گرفت. جالب است بدانيم در استانبول مرشد بزرگي به نام «حاج ميرزا حسن صفا اصفهاني» بود که سپهسالار و همسرش؛ يعني همين ماه تابان خانم هر دو مريدان او شدند. وقتي که سپهسالار، صدر اعظم شد و به ايران آمد، حاجي صفا را همراه خود به تهران آورد. حاجي صفا نزديک «چشمه علي» باغ خانقاهي داشت که تا زمان مونس الدوله بوده است. او در همان خانقاه فوت و خاک شد که به باغي به نام «باغ صفاييه» معروف بود. «ماه تابان خانم» و سفر مکه و باغچه سبزيجات! يکي از ماجراهاي جالب زندگي اين زن رفتن به سفر مکه بود. به اين صورت که خانم قمرالسلطنه يا همان ماه تابان خودمان با دستگاه و تجمل بسياري به مکه مشرف شد تا جايي که قريب صد نديمه، کنيز کلفت، غلام، پيشخدمت و خواجه همراه خودش برده بود. اين خانم عادت داشته است که همراه شام و ناهار سبزي خوردن حتماً صرف کند! و براي اينکه در سفر مکه هميشه سبزي خوردن سر سفره داشته باشد دستور داده بود که درون دو سه تخت روان خاک بريزند و تخم تربچه، ريحان، جعفري و سبزي‌هاي ديگر بکارند و همراه کاروان او حرکت دهند. خب در راه مکهآب کم بود به همين دليل هميشه چند شتر آبکش همراه قافله اين خانم حرکت مي‌کرد و سبزي‌خوردن‌هاي تخت روان را آب مي‌داد که هر روز و هر شب سر سفره ماه تابان خانم در آن بيابان سوزان عربستان، سبزي خوردن تازه باشد! خوش خطي و شعرهاي «قمرالسلطنه» از اشعاري که اين زن خوش خط و خوش سليقه و با سواد گفته است نمونه‌اي را آورده‌ايم: چه مي‌شد گر ز راه مهر بر من ديده بگشودي ز اغيارم نهان بر ديده جانم عيان بودي به هر جا هست بيمار از خدا خواهد شفاي خود مريض عشق تو هرگز نيارد نام بهبودي به راه کعبه گر آتش ببارد رو نگردانم خليل آسا گلستان است بر من نار نمرودي همسر صدراعظم ناصرالدين شاه و رسيدگي به عريضه زنان ماه تابان خانم و ميرزا حسن خان سپهسالار مانند يک جان در دو بدن بودند و همديگر را بسيار دوست مي‌داشتند. در سفر و حضر با هم بودند. زماني که سپهسالار صدراعظم با قدرت ايران بود، اين خانم باسواد و اهل دل هفته‌اي يکبار زن‌هايي را که عريضه شکايت داشتند در همين عمارت معروف به مجلس شوراي ملي به حضور مي‌پذيرفت. خواجه‌ها عريضه زن‌ها را به حضور خانم ماه تابان مي‌آوردند. او هم يک به يک آنها را مي‌خواند و زير آنها به خط خودش جواب مي‌داد و کمتر کسي از در خانه اين زن نااميد بر مي‌گشت! «ماه تابان خانم» و مرگ همسرش آخر کار، همسر ماه تابان والي خراسان و متولي باشي مشهد شد. قمرالسلطنه هم همراه او به مشهد رفت. سپهسالار و قمرالسلطنه در مشهد بودند که ناصرالدين شاه هم به زيارت مشهد رفت. يک روز که ناصرالدين شاه ناهار، ميهمان عمه خانم، يعني همان ماه تابان بود، سپهسالار پيش از اينکه شاه به منزل او برود، سکته کرد و مرد. قمرالسلطنه تا اين خبر ناگهاني را شنيد، اين شعر را خواند: هزار نقش بر آرد زمانه و نبود يکي از آنچه در آيينه تصور ماست ماه تابان خانم قمرالسلطنه تمام دارايي خود را که املاک زيادي بود، وقف کرد. چند خوانچه بشقاب طلا براي «حاجي زبيده خانم» از ديگر زن‌هاي باسواد و نيکوکار و شاعر و حتي دانشمند که مونس‌الدوله از آن برايمان تعريف کرده است «حاجي زبيده خانم» مشهور به «فرشته» است. اين زن قريب نود سال عمر کرد و تا آخر دوره ناصرالدين شاه هم زنده بود. او دختر فتحعلي شاه و همسر «نصرت الملک قراگوزلوي همداني» بود. مونس الدوله از اين زن اين‌طور گفته است: «عروسي اين خانم محترمه جزو عروسي‌هاي تاريخي آن دوره‌ها است. عروس را از تهران به همدان بردند و افواج خاصه شاهي با تشريفات مجلل همراه عروس از تهران تا همدان حرکت کرد. وقتي که مي‌خواستند عروس را عقد کنند، چند خوانچه پر از بشقاب‌هاي طلا از خانه داماد براي عروس آوردند و توي بشقاب طلا يک جور جواهر ريخته بودند. اين خانم محترمه، با اين همه جلا و جلال، درويش مسلک بود و به «حاج ميرزا علي نقي کوثر همداني» خيلي ارادت داشت و هر چه کوثر مي‌گفت، حاجي زبيده خانم فوري انجام مي‌داد». موقوفات زن دانشمند و شاعر قجري آنچه از تعاريف مونس الدوله بر مي‌آيد، اين زن خيلي با کمال و با ذوق و نيکوکار بوده است. تا جايي که چند کاروانسرا براي اقامت زوار در راه همدان به کربلا ساخته است، چندين پل بنا کرده است، چند پارچه ده بزرگ را وقف کرده است. او بيست مرتبه به کربلا و ده مرتبه به مشهد و دو بار به مکه مشرف شده بود و از او روايت‌هاي زيادي که نشان از اهل دل بودن اين زن است بيان شده است. حاجيه زبيده شعر هم بسيار خوب مي‌گفته است و نمونه‌اي از آن اين چنين است: درده به من اي ساقي زان مي‌دو سه پيمانه کز سوز درون گويم شعري دو سه مستانه خواهم که در اين مستي خود نيز روم از ياد غير از تو نماند کس نه خويش و نه بيگانه از عشق رخ جانان گشته است جهان حيران مستانه سخن گويد اين عاشق ديوانه دختر ناصرالدين شاه با لباس درويشي به تن! خانم«ايران الملوک» دختر ناصرالدين شاه، همسر «ظهيرالدوله» هم از خانم‌هاي باکمال و با معلومات بوده است. او گاهي لباس درويشي مي‌پوشيد. اين زن به «صفي عليشاه» که مزارش در خانقاه تهران در آن زمان بود ارادت داشته و بعد از صفي عليشاه، همسرش ظهيرالدوله مرشد او بوده است. مونس الدوله و روايت روشن از تاريخ زنان روايت اين چنيني از زنان در دوره‌اي که بيشتر از بي‌سوادي و جهل زنان گفته شده است و نقل زندگي اين شاعره‌ها بسيار جذاب و خواندني است و بايد ممنون اين نديمه باسواد ناصرالدين شاه باشيم که قسمت روشني از زندگي زنان آن روزگار را براي ما نقل کرده است. در واقع خود مونس الدوله هم از زمره اين زنان به شمار مي‌آمده است که بزرگ‌ترين آثاري که بر جاي گذاشت نقل خاطراتش است که قسمتي از تاريخ زنان را روشن کرده است. «نه نه درويش» و خواندن مثنوي اين نديمه ريزبين ناصرالدين شاه مي‌گويد: «خانم‌هاي باسواد و با کمال آن روزها بيشترشان درويش مسلک مي‌شدند و بيش از هر کتابي به مثنوي علاقه داشتند. بعضي از خانم‌هاي درجه اول آن زمان‌ها نديمه‌هايي داشتند که مثنوي را خوب مي‌خواندند و آنها را «نه‌ نه درويش‌» مي‌گفتند. زير کرسي در تالاري پر از چلچراغ؛ محفل زنان شاعر در شب‌هاي بلند زمستان، اين خانم‌ها درون تالار زير کرسي شش پايه مي‌نشستند. لحاف کرسي ترمه مرواريد دوزي، پشتي‌ها و مخده‌ها همه مرواريد دوزي و مليله دوزي بود. پرده‌هاي ماهوت و مخمل به درها آويزان بود. چلچراغ و جار و چراغ‌هاي نفتي آنقدر نور داشت که تالار مثل روز روشن‌ مي‌شد. روي کرسي همه جور شيريني و آجيل و ميوه چيده بودند. سماور نقره ته تالار قل‌قل مي‌زد و گاهي براي تفنن برف و آب ميوه و آب قند روي کرسي مي‌گذاشتند. کلفت‌هاي ترتميز مرتب چاي و قليان مي‌دادند و براي اينکه هواي تالار هم گرم باشد، بخاري هيزمي هم روشن بود. از همه مهم‌تر به قول مونس‌الدوله اينکه پايين کرسي نه نه درويش با کتاب مثنوي نشسته بود. يک لاله (چراغ) مخصوص، درون سيني روي کرسي براي نه نه درويش گذاشته بودند. نه نه درويش هم عينک‌اش را چپ و راست مي‌کرد و با صداي خوش مي‌خواند: بشنو از ني چون حکايت مي‌کند وز جدايي‌ها شکايت مي‌کند