نماد آخرین خبر

تصویر زنان در سینمای عاشقانه ایران

منبع
بروزرسانی
تصویر زنان در سینمای عاشقانه ایران
55آنلاين/ اولين فيلم ناطق سينماي ايران يعني «دختر لر» داستان عشق يک مفتش به يک دختر لر است. اين فيلم در بستر سينماي عاشقانه هند شکل گرفت نه سينماي ايران چون سينماي ايران آن موقع پيشينه اي نداشته که به آن اتکا کند. به همين دليل است که فيلم آواز هم دارد. درست است که آوازها ايراني است اما تحت تاثير سينماي موزيکال عاشقانه هند است.سينماي ايران در دور اول، يعني 1309 تا 1316 – منهاي فيلم هاي سپنتا – در بستر سينماي هند و در کمپاني هاي هندي ساخته شده اند. معلوم است که سپنتا تحت تاثير سينماي موزيکال و عاشقانه هند است و به همين دليل فيلم عاشقانه مي سازد. بعدها هم مي بينيم که سينماي عاشقانه هند ادامه پيدا مي کند و ما در دهه 20 به آن وصل مي شويم. 1326، «طوفان زندگي» - بر اساس نقدي که در يکي از مجله ها چاپ شده – داستان عشق يک پسر تحصيل کرده اما فقير به دختر يک بازاري پول دار است که اين عشق در يک کنسرت در هنرستان موسيقي شکل مي گيرد.آن موقع روح الله خالقي و شاگردانش انجمن موسيقي تشکيل داده بودند و بعد از 1320 به صورت هفتگي و ماهانه اجراهايي داشتند که بنان، اعلم دانايي و بعضي از خوانندگان ديگر در آن مي خواندند. نسخه اي از اين فيلم موجود نيست که ديده شود چون آخرين نسخه آن در آتش سوزي استوديو پارس فيلم در سال 1331 سوخته است. اين عاشقانه با مانعي مثل پدر پول داري که مي خواسته دخترش با يک خانواده پول دار ديگر ازدواج کند مواجه مي شود. فرهاد به خاطر ناهيد دست به خودکشي مي زند اما توسط يک درويش از اين کار منصرف مي شود و مي رود که بر پاي خودش بايستد و تبديل به يک آدم پول دار شود.شوهر عياش ناهيد تبديل به يک آدم کثيف مي شود که زندگي ناهيد را متلاشي مي کند و در حالي که فرهاد به يک مهندس فعال و ثروتمند تبديل مي شود. بعد شوهر ناهيد مي ميرد و پدر ناهيد به اين نتيجه مي رسد که اشتباه کرده. ظاهرا پايان فيلم هپي اند است و ناهيد و فرهاد به هم مي رسند.اين عاشقانه به دليل ضعف تکنيکي نفروخت. تهيه کننده اش دکتر کوشان و کارگردانش علي دريابيگي است که کارگردان تئاتر بود. شايد يکي از علت هاي ضعف فيلم اين بود که معروف ترين کارگردان تئاتر که در آلمان تحصيل کرده بود، سينما را خوب نمي شناخت. اين فيلم در يک سينما در ارديبهشت 1327 به نمايش درمي آيد اما نمي فروشد و تهيه کننده را متضرر مي کند. تهيه کننده قبل از آن وارد دومين فيلمش يعني «زنداني امير» شده بود. اين نمايشنامه، عاشقانه اي است در بستر تاريخ اسلام که در آن زمان باز هم نمي فروشد.در خاطراتي که به نقل از کوشان هست، مي بينيم که چون اين فيلم ها با سرمايه آدم هاي مختلف ساخته شده، طلبکاران کوشان مي آيند تا او را به زندان بيندازند اما کوشان به سراغ سومين فيلم مي رود؛ از سومين فيلم که کم کم سينماي ايران مي تواند خود را پيدا کند، داستان عشقي در ايران شکل ديگري پيدا مي کند و فرمول مواجهه شهر و روستا کشف مي شود. شايد در آن زمان پيش بيني نمي شد اين تقابل منجر به فروش فيلم ها شود و اين کشف اتفاقي بود. آن زمان موزيکال هاي مصري در ايران خيلي نفوذ داشت. حتي بيشتر از سينماي هند. مثلا موزيکال «وداد» در آن زمان در ايران به نمايش درآمده بود. الان هم نسخه تصحيح شده آن را در کشورهاي عربي پخش کرده اند. اين فيلم يک داستان عاشقانه در روستايي در مصر است و بازيگر آن ام کلثوم خواننده معروف مصر بود. مصري ها به اين فرمول دست پيدا کردند که خواننده ها را بازيگر کنند و داستان زندگي زناني را ساختند که از فقر به خوانندگي رو مي آورند. اين فرمول باعث مي شود خواننده هاي مصري، در اين دوره نقش هاي اصلي موزيکال ها را بازي کنند و اين موزيکال ها در آن مقطع بر سينماي ايران هم تاثير گذاشت. بر اساس داستان عشق دو برادر به يک زن «شرمسار» ساخته مي شود. از اين فيلم فرمولي به وجود مي آيد که يک دختر ساده روستايي، فريب پسر شهري را مي خورد و عشق پسر روستايي را پس مي زند. دختر با پسر به شهر مي رود و متوجه عياشي هاي شوهرش مي شود و شوهر او را از خانه بيرون مي کند. دختر به دليل صداي خوبش خواننده مي شود و فيلم بر اساس همين ماجرا ادامه پيدا مي کند.اين ملودرام ها بيش از اينکه عاشقانه هايي در رابطه با دختر و پسر باشند، شبيه به موزيکال هاي مصري و قصه هايي شبيه «مادام ايکس» در سينماي آمريکاست. «مادام ايکس» داستان زني است که شوهرش به و شک دارد و او را به همين دليل از زندگي اش خارج مي کند. او در جاي ديگري بچه اش را بزرگ مي کند. بچه اش دزد مي شود و يک روز در دادگاه، پدر بچه او را محاکمه مي کند. اين داستان به مصايب زناني مي پردازد که عشق هايي ناشي از انحراف، مسير زندگي شان را عوض مي کند. در سال هاي بعد «شرمسار» در سال 1329 در سه سينما در ايران نمايش داده شده و فروش بالايي را به نام خود ثبت کرد و به اين ترتيب دوره سوم سينماي ايران شکل گرفت. اين الگو در سال هاي بعد در فيلم هايي مثل «شب هاي تهران»، «بي پناه» و فيلم هاي ديگر ادامه پيدا کرد؛ در اين ميان اگرچه تفاوت هايي در داستان ها وجود داشته اما شباهت هاي شان به اين فرمول کاملا واضح است. 1- کمدي هاي عاشقانه به جاي فيلم هاي تلخ مادام ايکسي بعد از رفتن سپهبد زاهدي در سال 1334 و آمدن نخست وزيران بعدي فضاي اجتماعي نسبتا بازتر شد و ملودرام هاي عاشقانه ايران کمي تغيير کردند و از فضاي مادام ايکسي در آمدند. نمونه فيلم هاي موفقي که در فضاي جديد ساخته مي شوند، «مادموازل خاله» است که داستان عشق جوان هايي را روايت مي کند که خاله پول داري دارند و از او مي خواهند که به يک سفر بيايند اما خاله نمي آيد. آنها هم يکي از دوستان شان را به خاله تبديل مي کنند.نمايشنامه معروفي به نام «خاله چارلي» هست که انگليسي ها ن را فيلم و نمايش کرده اند و در سال 1325 هم با همين عنوان در سينماهاي تهران نمايش داده شد. از اينجا به بعد که فضاي جامعه از تلخي کودتا فاصله مي گيرد، کمدي هاي عاشقانه شروع مي شوند. يکي از زيباترين کمدي ها «شب نشيني در جهنم» است که ماجرايش حول محور عشق يک پسر جوان به دختر يک حاج آقا مي چرخد، اگرچه موضوع اصلي آن عشق نيست، و شخصيت خود حاجي است. در سال هاي بعد به تدريج کمدي هاي عاشقانه جاي عاشقانه هاي تلخ مادام ايکسي را مي گيرد. 2- عاشقانه ايتاليايي ها در ايران در سال 1328 که تغييراتي در آمريکا به وجود آمد و دموکرات ها قدرت مي گيرند، حکومت تحت تاثير فضاي بيرون، مجبور مي شود فضا را کمي باز کند و از همين جاست که ما وارد سينماي عاشقانه اجتماعي مي شويم. نمونه بسيار موفق آن «آينه تاکسي» است که روايت زندگي راننده تاکسي است که به دليل مشکلات مالي نمي تواند به دختري که عاشقش شده برسد. اين فيلم و نمونه هاي مشابه آن در اين مقاطع تحت تاثير سينماي ايتاليا هستند چون از اواسط دهه 30، فيلم هاي اجتماعي ايتاليايي در ايران دوبله مي شدند و بر ساخت فيلم هاي ايراني هم تاثيرگذار بودند؛ از آن جمله «برنج تلخ» که در سال 32 جزو پرفروش ترين ها بود و روايت زندگي يک دختر جوان شاليکار را به تصوير مي کشيد که در حالي که يک پسر خوب دوستش دارد، فريب يک پسر هوس باز را مي خورد و در پايان فيلم خودکشي مي کند.از 1339 تا 1341 سينماي ايران رشد خيلي خوبي را تجربه کرد. خلاف سال هاي قبل که در مورد تجدد موضع مثبت دارند، بعد از کودتا، اندوه و ناکامي و شکست موجب شده بود، نگاه به تجدد کمي تلخ شود اما از سال 39 به بعد و نخست وزيري علي اميني، ايران وارد سينماي شهري مي شود. تصوير شهر در سينما در آن سال ها اين است که شهر بدي نداريم، شهري داريم که در يک آپارتمان يک خانواده مي توانند با هم بنشينند و گپ بزنند. آدم هاي سنتي هم زياد در فيلم ها به تصوير کشيده نمي شوند. جواني مي تواند وارد خانه مردي شود و به دختر خانواده درس موسيقي بدهد. پدر خانواده هم يک بازرگان است که مخالفتي با اين موضوع ندارد. آن جوان خواننده هايي مثل روانبخش و منوچهر هستند. پوران هم وارد سينما مي شود و فيلم هايي بازي مي کند. در اين مقطع زماني فيلم ها وارد کمدي رمانتيک هايي از جنس آمريکايي مي شوند، مثل «دختران حوا» که در يک آپارتمان مي گذرد. اولين باري است که آپارتمان نشيني در ايران راه مي افتد و در فيلم زندگي در يک مجتمع مسکوني توضيح داده مي شود. در اين سال ها کمدي رمانتيک هايي شکل مي گيرد که خواننده ها قهرمان هاي داستان هستند. 3- قهرمان هاي ساده روي پرده سينما در ادامه اين بررسي بايد بگويم که فيلم هاي تلخ هم داريم؛ تا سال 1342 که معروف ترين فيلم هاي اين تاريخ تا سال 1343 ساخته مي شوند. «لذت گناه» و «ساحل انتظار» که در هر دو فيلم بازگشتي به مسئله تجاوز وجود دارد. در «لذت گناه» به دختر ناشنوايي تجاوز مي شود و بچه اي به دنيا مي آيد و يک پزشک به بزرگ کردن بچه کمک مي کند. اين فيلم اقتباس کاملي است از يک فيلم آمريکايي. «ساحل انتظار» هم داستان دختر جواني است که با يک پسر ماهيگير ارتباط عاشقانه دارد. پسر روزي در دريا گم مي شود. دختر با معلم روستا ارتباط برقرار مي کند و بعد پسر برمي گردد. دختر بين اين دو نفر سرگردان مي ماند. گذشته از اين دو فيلم، در اين سال ها هيچ رمانس عاشقانه اي ساخته نمي شود که بتوانيم بگوييم عشق قشنگي را نشان مي دهد. «ليلي و مجنون» هم که ساخته مي شود، نمي فروشد. فيلم هاي پرفروشي مثل «ماموازل خاله» يا «شب نشيني در جهنم» هم فيلم هايي نيستند که جريان اصلي شان عاشقانه باشد. اين را يادمان باشد که قهرمان هاي اصلي فيلم هاي ايراني تا اين سال، يا دکتر است يا معلم يا يک پسر شهري، مثل فيلم هاي «ساحل انتظار»، «لذت گناه» و «دختر کوهستان». يا مهندس است که در «افسونگر» نمي تواند خوانندگي زنش در کافه را تحمل کند. يا جوان پول دار شهري است که فريب دوستش را مي خورد و از سر غفلت، زن و زندگي اش را از دست مي دهد يا در «طلسم شکسته» پسر جوان تحصيل کرده اي است که وارد ايل خودش مي شود و متوجه ماجراهايي مي شود. يعني آدم هاي تحصيل کرده و با سواد قهرمان هاي داستان هستند. اگر هم وارد طبقه پايين شهر مي شويم، راننده تاکسي را مي بينيم که آدم لاتي نيست، بلکه به دليل فقر است که درس نخوانده. کارگر «مي ميرم براي پول» هم همين طور است. اينها فقير هستند اما لمپن نيستند. آدم هاي ساده اي هستند. قهرمان ها ساده اند، نه پيچيده و به همين دليل، است که قهرمان هاي اين فيلم ها قابل باور هستند. در فيلم معروف «مردها و جاده ها» براي اولين بار يک زن به اصطلاح بدکار وارد داستان مي شود و مردي که راننده کاميون است با او ازدواج مي کند و بعد مي فهمد که اين زن رازي دارد که مي خواهد پنهان کند. اين فيلم هم اقتباسي است از «دنياي سوزي وانک» که آن هم بر اساس تجربه ويليام هولدن ساخته شده که به ژاپن مي رود، با زني ازدواج مي کند که بعدها مي فهمد او فرزندي دارد که سعي مي کند پنهانش کند. مسئله اين است که در اين فيلم ها مثلا جاهل ها «مردها و جاده ها» قابل باور است. با وجود اينکه کلا اين سناريو، سناريوي خوبي است اما هنوز وارد عاشقانه درخشاني نمي شويم که بگوييم دختر و پسري در آن هستند که در جامعه الگو مي شوند. 4- فردين فيلم «سلطان قلب ها» را ساخت در سال هاي 46 و 47 «اينترلود» آمد که داستان يک آهنگساز بسيار روشنفکر بود که زن داشت اما عاشق دختر بسيار جواني مي شد. بعد از اين فيلم، موسيقي اينترلود تبديل به موسيقي عاشقانه تمام فيل هاي ايراني مي شود. هر جا در فيلمي صحنه عاشقانه اي بود، موسيقي اينترلود مي آمد. از سال 46 به بعد، سينماي ايران وارد فضاي ديگري شد و عاشقانه ها با فرمول ديگري ساخته شدند. فرمول فيلم فارسي مخلوط و معجوني از همه ژانرها شد. هم کمدي، هم ملودرام، و گاهي حادثه اي و اکشن. اين فرمول با «آقاي قرن بيستم» همه گير شد که ماجرايش درباره يک آدم لات بود که حالا بايد نقش يک مرد پول دار را بازي کند. او وارد يک خانواده پول دار مي شود مي شود و دل به دختر خانواده مي بندد. عشق يک پسر فقير به دختر پول دار يا برعکس، از همين جاها در سينماي ايران با فردين شکل گرفت. در اولين فيلم، پوران بازي کرد. دومين فيلم «قهرمان قهرمانان» بود که آذر شيوا نقش اصلي اش را بازي کرد. سومين فيلم هم که پرفروش ترين فيلم سينماي ايران تا آن لحظه بود يعني «گنج قارون» را فروزان بازي کرد. در اين فيلم که دختر عاشق پسر فقيري بود، براي اينکه پدرش او را به خواستگار احمقش ندهد، به پدر که زرپرست بود و به ثروت بيشتر از مهر و محبت اهميت مي داد، دروغ گفت که خواستگارش پسر قارون است. بنابراين عشق ها در قالب دختر پول دار و پسر فقير جا افتاد و اين مسئله تا پنج سال ادامه پيدا کرد و فردين قهرمان اين داستان ها بود و بعدها خودش «حاتم طلايي»، «خوشگل خوشگلا» و «گدايان تهران» را ساخت. در «جهان پهلوان» و «چرخ و فلک» بازي کرد و در همه اين فيلم ها فردين قهرمان فقير داستان بود. در نهايت بهترين عاشقانه اي که از اين فيلم ها درآمد، ساخته خود فردين بود، به نام «سلطان قلب ها». هنوز هم فکر مي کنم اين فيلم عاشقانه خوبي است که مبتني بر تصادف است و کپي يک فيلم ترکي است. آن فيلم ترکي را در يک نمايش اتفاقي در کانال هاي ترکي ديدم و هسته اصلي از آن گرفته شده؛ اما فردين در «سلطان قلب ها»، تغييرات اساسي در نمونه اصلي ايجاد کرده است. اينجا هم اگر عشق هست، در بستر ملودرام است با ماجراهاي همسر و فرزند. سکانس آخر اين فيلم خيلي خوب است. فيلم ديگري در همين سال ساخته شد به نام «روسپي» که داستان عشق يک کاباره دار به يک زن کولي است. زن کولي به پيانونواز کاباره علاقه مند مي شود و کاباره دار مي خواهد اين دو را از هم جدا کند. اين فيلم هم از يک فيلم ترکي اقتباس شده. اينها باز هم در بستر ملودرام هستند و نه صرفا عاشقانه. در اين زمان، فيلم هايي هم داريم با موضوع عشق دختر و پسر اما معروف و پرفروش نشدند. درست است که بستر «سلطان قلب ها» و «چرخ و فلک» که فيلم هاي پرفروشي هستند، عشق است اما برخلاف قصه هاي مادام ايکسي، در اين فيلم ها عشق نيست که داستان را مي سازد. فکر مي کنم در سال 45 و 46 آقاي رجبعلي اعتمادي در مجله «جوانان» پاورقي هاي عاشقانه مي نوشت. دو داستان «ساکن محله غم» و «تويست داغم کن» را يادم مي آيد (تويست رقص معروفي در اواخر دهه 30 بوده که در فيلم ها هم با آن شوخي مي شد) پاورقي هاي عاشقانه مجله «جوانان» بر سليقه جوانان آن زمان تاثير گذاشت اما جالب است که اين پاورقي ها هيچ وقت فيلم نشدند. پاورقي تلخ «امشب دختري مي ميرد» نوشته ارونقي کرماني فيلم شد اما هيچ کدام از پاورقي هاي ر. اعتمادي که عاشقانه تر و جوانانه تر بودند، ف6يلم نشد. ملودرام عاشقانه «امشب دختري مي ميرد» هم بيش از اينکه در بستر عشق باشد، در بستر خيانت است؛ خيانت نامادري به پدر. تا پيش از ساخته شدن «قيصر» فيلم عاشقانه چشمگيري نداريم و نهايتا مي توان «امير ارسلان» را نام برد که در يک تاريخ فرضي شکل گرفته است. 5- موج جديد «قيصر» «قيصر» قهرمان فيلم هاي فارسي را تغيير مي دهد و موج جديدي ايجاد مي کند. بستر «قيصر» انتقام است. البته مايه هاي عاشقانه هم دارد اما عشق بستر اصلي نيست. قهرمان زن داستان ها تا پيش از «قيصر»، مثلا در «گنج قارون» دختر مدرني است که قهرمان مرد را هم به دنياي خودش دعوت مي کند. آذر شيوا در «چرخ و فلک» هم وکيل است و هم دختري مدرن، دختران پول دار همه در بستر زندگي مدرن شکل گرفته اند و نشانه هاي تفکر نو در زندگي و افکارشان ديده مي شود. قهرمان داستان که هميشه فردين است، اوايل از زندگي مدرن فرار مي کند اما بعد خودش را با زندگي مدرن تطبيق مي دهد. مثال ديگر يک فيلم بسيار قديمي تر است به نام «دختر چوپان» که يک کمدي عاشقانه در سال 1331 است. دختر و پسر روستايي که همديگر را دوست دارند، نمي توانند به هم برسند، دختر به شهر مي رود و موسيقي را فرا مي گيرد و کم کم به يک دختر مدرن تبديل مي شود. وقتي پسر او را در حال رقص با يک پسر ديگر مي بيند، مي رود اما بعد به اين نتيجه مي رسد که اين زندگي مدرن، زندگي فاسدي نيست. خودش هم شکل شهري مي گيرد و دختر را با لباس مدرن و زندگي مدرن مي پذيرد. اما «قيصر» زن مدرن قصه هاي فيلم هاي عاشقانه را به زن چادري پايين شهري تبديل مي کند و اين نکته خيلي مهمي است. ديالوگي هست که قيصر به اعظم مي گويد: «يک موي تو مي ارزد به صدتا زن قرتي توي اين خيابان ها» و منظورش زن هايي بود که جلوه مدرنيته هستند. حتي در همين فيلم صحنه اي هست که قيصر با کفش خوابيده و اعظم با چادر، از جلوي سينما راديوسيتي رد مي شوند که محل قرار دختر و پسرهاست. «قيصر» نگاه سينماي ايران به زن را عوض مي کند. از اين به بعد، سينماي ايران تحت تاثير اعظم قرار مي گيرد. زن هاي مدرن بالاشهري کم کم از فيلم ها حذف مي شوند و اول زن هاي سنتي شبيه به اعظم به جاي آنها مطرح مي شوند و کم کم زن هاي ديگري جايشان را مي گيرند که از روي ناچاري به خودفروشي رو آورده اند و بعد به خاطر يک مرد و ازدواج و سر و سامان گرفتن، اين کار را کنار مي گذارند. نمونه بسيار موفق اين فيلم ها «رقاصه» است با بازي ناصر ملک مطيعي و فروزان. در آن زمان، زنان سنتي مي شوند، چادر به سر مي کنند، شکل ديگري پيدا مي کنند. 6- عشق تبديل به ماجراي فرعي مي شود پس از «قيصر» مسير موج نوي سينماي ايران شکل گرفت. در آن زمان شريعتي سخنراني هايش را انجام داده بود و کتاب هايش تاثيرشان را گذاشته بودند. يک چپ اسلامي داريم متاثر از شريعتي، يک چپ مارکسيستي متاثر از چه گوارا، انقلاب کوبا، ويتنام و مبارزاتي که وجود داشته است. نگرش چپ هم زندگي غربي را برنمي تابد و ضد آن است. آن زمان اگر زني با آرايش وارد دانشگاه مي شد يا پسري با ماشين مي آمد، نشانه بورژوازي بود و اصلا دانشجوها تحمل نمي کردند. سينماي ايران تحت تاثير اين نگاه قرار گرفته بود. در «آرامش در حضور ديگران» هم دو خواهر را مي بينيم که زندگي مدرني دارند اما عاقبت هيچ کدام شان خوب نيست. آدم خوب فيلم، زن شهرستاني سرهنگ يعني پدر دو دختر است که تا آخر به مرد وفادار مي ماند. در «کلاغ» بيضايي هم مي بينيم که آسيه پدر فقيري دارد ولي وقتي با او صحبت مي کند، ديگر با دوست شوهرش نمي رقصد. مي بينيم که در فيلم هاي روشنفکري غيرمذهبي ما هم نگاه سنتي غالب بود. در اين زمان عشق به ميان خانواده هاي پايين شهري مي رود و ديگر نه زنان بلکه مردها محور اصلي داستان ها هستند چون در ايدئولوژي چپ که آن موقع معيار فيلمسازها بوده، زن در جاي قهرمان فرعي قرار مي گيرد نه اصلي و عشق هم ماجراي فرعي مي شود. مثلا در فيلم هاي کيميايي، بعد از «رضا موتوري» که وارد «داش آکل» مي شويم، عشق تلخي را مي بينيم. همينطور در «خاک» هم ماجرا بر سر زمين است و در «گوزن ها» داستان سياسي است. در «غزل» هم دعوا سر به دست آوردن يک زن است و بعد برادري و رفاقت بر عشق حاکم مي شود؛ يعني دو برادر که عاشق يک زن هستند، او را مي کشند تا برادري و رفاقت شان ادامه پيدا کند. حتي در فيلم هاي مهرجويي هم در «آقاي هالو» زن، بدکاره تصوير مي شود. در «پستچي» مهندس به زن جوان يک پستچي نظر دارد يا در «دايره مينا» يک پرستار هست که به يک جوان نظر دارد و به عبارت ديگر مي خواهم بگويم در فيلم ها عشق نيست. در ميان کارهاي تقوايي مثلا در «صادق کرده» هم ماجراي عاشقانه اي روايت نمي شود. در «نفرين» هم مي بينيم که زني شوهر روان پريش دارد، جواني وارد زندگي اش مي شود و همه چيز به سمت نابودي پيش مي رود. يعني نه در سينماي روشنفکري و نه در سينماي فارسي آن روزها، هيچ بستر عاشقانه اي وجود ندارد. 7- زندگي مدرن در بستر سينماي عاشقانه در سال هاي بعد فرزان دلجو تحت تاثير کتاب هاي عاشقانه ر. اعتمادي، عاشقانه هاي تازه اي در سينماي ايران راه مي اندازد. نه اين که اقتباس کرده باشد بلکه چون خودش هم رمان نويس بوده تحت تاثير آن کتاب ها قرار داشته است. دلجو همراه با امير مجاهد، کتاب هايي مي نويسند و به نام مي کي اشپيلين، يک رمان نويس پليسي که در ايران خيلي معروف بود، منتشر مي کنند. از طريق همين رمان ها وارد سينما مي شوند و شايد سينماي کيميايي را با عشق پاورقي ها تلفيق مي کنند. نکته مهم اين است که جوان پايين شهري از زندگي مدرن فرار نمي کند. دوست دارد مدرن زندگي کند اما فقير است و دستش به آن زندگي نمي رسد. تا سال 56 دلجو سازنده چند فيلم عاشقانه بود که در آنها معمولا خودش نقش پسر جوان عاشق را بازي مي کرد و نقش مقابلش را هم به آيلين ويگن مي داد. «ماهي ها در خاک مي ميرند» يک فيلم عاشقانه شبيه به «قصه عشق» است. قهرمان مرد داستان که پدرش رفتگر است، سرطان دارد، عاشق يک دختر پول دار مي شود و سرانجام مي ميرد. اگر بخواهيم بهترين فيلم دلجو را انتخاب کنيم، به اين فيلم مي رسيم. اين فيلم روي بقيه کارگردان ها تاثير گذاشت و بعد از آن چند فيلم ديگر با موضوع هايي مطابق پسند دخترها و پسرهاي جوان ساخته شدند. معروف ترين فيلم عاشقانه سينماي ايران در سال 56 ساخته شد؛ «در امتداد شب» يکي از آنها بود که در زمان خودش بسيار خوب فروخت. فيلم هاي عاشقانه دلجو و مجاهد – که البته بيشتر فرزان دلجو اصل بوده – بر روايت عشق در سينما تاثيرگذار بودند. اينها فيلم هاي روز آن زمان بودند و يک جريان سينمايي را شکل دادند که هم مورد تقليد قرار گرفت و هم غيرمستقيم روي فيلم هاي ديگر تاثير گذاشت. در اين فيلم ها، هم تهران به روز شده، هم دختر و پسرهايي که تازه مي خواهند خودشان را با زندگي مدرن تطبيق دهند، خواننده هاي آوازهاي روز هستند. مهم ترين فيلم عشقي تاريخ سينماي ايران که مي رفت تماشاگر سينماي ايران را تغيير دهد و مي توانست نسل ديگري در سينماي ايران به وجود آورد، «در امتداد شب» و يک ملودرام عاشقانه خوش ساختي بود با فيلمبرداري و بازي هاي خوب و فيلمنامه خيلي خوبي هم دارد. در تهران آن زمان چهار ميليون فروخت و پرفروش ترين فيلم تاريخ سينماي ايران در تهران شد و بعدها در مصاحبه اي از فرمان آرا (تهيه کننده فيلم) خواندم که در تهران و شهرستان ها 15 ميليون فروخته که اگر با قيمت بليت 25 ريالي تقسيم شود، مي بينيم چه تعداد قابل توجهي به تماشاي فيلم رفته بودند. تازه اين در شرايطي است که فيلم از بهمن 56 تا خرداد 57 روي اکران بود و به خاطر فضاي رويدادهاي انقلاب بسياري از نمايش هايش را از دست داد. اين شايد تنها ملودرام عاشقانه اي باشد که با ساختار فني خيلي خوبي پيش از انقلاب ساخته شد. فيلم بر همان قصه عشق و سرطان مبتني است. البته اين قصه که پسر سرطان بگيرد و بميرد پيش از اين در فيلم دلجويي بوده اما در اين فيلم به جاي يک دختر، زن مطلقه را مي بينيم. اين داستان با زندگي بازيگرش هم شباهت هايي داشت و به همين دليل بيش از آنچه که پيش بيني مي شد مورد توجه قرار گرفت. نکته اين جاست که اين آخرين فيلمي بود که پرونده فيلم هاي عاشقانه را بست. زمان پيروزي انقلاب، سينماي ايران در حال راه عوض کردن بود و سينماگران به اين نتيجه رسيده بودند که فرمول قديمي ديگر جواب نمي دهد و ساختار و فن، تکنيک، کارگرداني، بازيگري و قصه ها بايد عوض شوند. کاهش توليد و شکست اين سينما در سال هاي آخر هم به اين دليل بود که تماشاگر فيلم ايراني، يعني مهاجران حومه شهرها و خانواده هاي زير متوسط، از اوايل دهه 50 که به دليل نقش کمپاني هاي خارجي، آزادي هاي جنسي در سينما بيداد مي کند، از سينما بريدند. بنابراين کم کم سينماي ايران تماشاگرانش را از دست داد. «در امتداد شب» طيف تماشاگران محصولات سينماي ايران را عوض کرد، يعني توانست جوان هاي طبقه متوسط را جذب کند. 8- ملودرام هاي عاشقانه خارجي تاثيرگذار نبودند پس از پيروزي انقلاب، تعدادي فيلم ضعيف تر ساخته شدند که جوانه هاي کوچکي بودند و به عبارتي وزن و کلاس نداشتند. يعني فيلم هايي بودند که جوان هاي غربي نماي غيرقابل باور داشتند، زندگي مدرن داشتند، اما لوس به نظر مي رسيدند. فيلم خيلي معروف «قصه عشق» در همين زمان در ايران هم نمايش داده شد و خيلي پرفروش شد. فيلم هاي عاشقانه به ايران مي آمدند، اما نسل متاثر از شريعتي و ايدئولوژي چپ، خيلي به عشق اهميت نمي داد. مطرح کردن مسائل اجتماعي اهميت بيشتري داشت؛ مثل رابطه مالک و دهقان، شرايط جامعه و اعتياد، مبارزه با قدرت (مثلا در گوزن ها) يا اثبات اين که ايران به سمت نوعي انهدام مي رود (مثل پستچي) يا فساد اجتماعي مثل مسئله خون فروشي در «دايره مينا». يعني در سينماي روشنفکري، بيشتر دنبال حرف اجتماعي بودند. سينماي فارسي هم بيشتر در وادي روابط آزاد زن و مرد، لات ها و فاحشه ها افتاد. فيلم عاشقانه تحت تاثير اين وضعيت قرار گرفت. زمان «بر باد رفته» ما سينما نداشتيم. «کازا بلانکا» هم به اکران سينماها نيامد، يعني زماني آمد که دوبله نبود و وقتي مي خواست دوباره اکران شود، تلويزيون آن را نشان داد. بنابراين اين ملودرام هاي عاشقانه قديمي کلاسيک، در اکران سينماها بر نسل ها تاثير نگذاشتند بلکه يا در تلويزيون بودند و يا به زبان اصلي به نمايش درمي آمدند. 9- «گل هاي داوودي» اولين فيلم عاشقانه بعد از انقلاب اگر اشتباه نکنم فيلم «گل هاي داوودي»، يکي از پرفروش ترين فيلم هاي عاشقانه پس از انقلاب است. داستان بعد از انقلاب فرق مي کند. دهه 60، يک فضا دارد. پايان دهه 60 باز فرق مي کند، دهه 70 و همزمان با دوران اصلاحات و پس از آن شرايط مخصوص به خودشان را دارند. بعد از انقلاب، عشق از کانون جامعه بيرون رفت و عشق بر مبناي روابط دختر و پسر قبل از ازدواج شکل گرفت. طبيعتا وقتي که حساسيت روي اين موضوع وجود داشته باشد و نشان دادن آن در آثار سينمايي ممنوع و محدود باشد، عشق کنار مي رود و بنابراين فيلم سازها براي نشان دادن اين روابط، راه هاي شرعي پيدا مي کنند. يکي از اين راه ها را هم خودمان در «گل هاي داودي» پيدا کرديم. دختر و پسر زماني همديگر را مي بينند که دختر به عقد پسر درآمده وگرنه نمي توانستيم دختر و پسري را نشان دهيم که در پارک راه مي روند و حرف مي زنند. اولين مسئله اي که پس از پيروزي انقلاب مطرح شد اين بود که علما مسئله روابط دختر و پسر قبل از ازدواج را قبول نداشتند و معتقد بودند که اين روابط نبايد باشد. بعضي ها به اينکه يک آشنايي کوچک و اندک قبل از ازدواج وجود داشته باشد معتقد بودند اما بيشتر علما قضيه را از اساس قبول نداشتند. بنابراين اولين اتفاق اين بود که پاتوق هاي دختر و پسرها يعني ترياها (کافي شاپ هنوز نبود) در ابتداي دهه 60 تعطيل شدند. نکته بعدي اينکه موسيقي جوانانه و پاپ ممنوع و تمام صفحه فروشي هايي که دهه 50 باز بودند، بعد از سال 59 تعطيل شدند. به هر حال انقلاب اسلامي با شيوه زندگي غربي مخالف بوده و هست و تحت تاثير الگوهاي جديد، قوانين تازه اي هم به عنوان يک دستورالعمل و حکم به سينما و تلويزيون ابلاغ شد که مسئله حجاب و ارتباط دختر و پسر را جدي بگيرند و به تدريج نقش زن در سينماي ايران کم رنگ شد. در فيلم هاي آن دوران، زن بيشتر يا مادري سنتي بود يا زني زياده خواه که شوهرش را به نابودي مي کشاند. يعني دختر جوان هم اگر بود، دختر بسيار سنتي بود که سريع ازدواج مي کرد. شايد اولين فيلمي که اين محدوديت ها را شکست «گل هاي داودي» رسول صدر عاملي باشد؛ داستان يک پسر و دختر نابينا که عاشق هم مي شوند و لحظاتي عاشقانه در پارک از آنها مي بينيم. درست است که اين فيلم داستان عاشقانه دارد اما بستر اصلي قصه در زنداني است. بنابراين در «گل هاي داودي» من به عنوان فيلمنامه نويس با آقاي صدرعاملي هم فکري کردم و به اين نتيجه رسيديم که اين دو را به عقد هم درآوريم تا فيلم براي اکران با محدوديتي مواجه نشود. اين شايد اولين فيلم عاشقانه اي بود که هنگام ساختش تلاش کرديم راهي براي بيان عشق در داستان پيدا کنيم اما در بقيه فيلم هاي دهه 60، زن ها حضوري صوري و فرعي در داستان و ماجراي فيلم داشتند و زندگي مدرن هم در فيلم ها جلوه پررنگي نداشت. سبک قبلي زندگي تقبيح مي شد و آپارتمان ها و مبل ها ساده انتخاب مي شدند، ماشين ها پيکان و خيابان ها پايين شهري بودند. قصه ها تم انقلابي زمان خود را داشتند يا در گذشته مي گذشتند و زن به عنوان محور و قهرمان ديده نمي شد و مرد هم ديگر به صورت عاشق ديده نمي شد. يعني مردها، مردهاي گرفتار بودند؛ نه گرفتار جامعه اي پر از مشغله، بلکه دچار گرفتاري هاي ذهني و شخصي. فيلم ها از معضلات اجتماعي به سمت معضلات اخلاقي جامعه حرکت کردند. حتي «اجاره نشين ها» يا «ناخدا خورشيد» يا «خط قرمز» (که اين يکي، اوايل به خاطر مسئله حجاب توقيف شد) هم فيلم هاي کمدي يا سياسي اجتماعي بودند. حتي « شايد وقتي ديگر» هم داستان يک زن و شوهر بود و بحث خيانت را مطرح مي کرد نه يک داستان عاشقانه. 10- قرمز، شوکران و عروس در صدر جدول فروش «عروس» سال 69 ساخته شد و در سال 70 به سينما آمد. در پايان جنگ فيلم هايي ساخته شدند مثل «زير بام هاي شهر» که داستانش درباره دختر و پسري بود که مي خواهند ازدواج کنند و به دنبال خانه مي گردند. اين داستان، يک عاشقانه است که در بستر شرايط اجتماعي مسکن شکل مي گيرد! همين طور «در آرزوي ازدواج» داستان درباره پسري است بيکار که پدر دختر مورد علاقه اش مي گويد تا کار پيدا نکني نمي تواني ازدواج کني و ماجرا به آنجا مي انجامد که اين دو به هم نمي رسند. يعني فيلم هاي عاشقانه در بستر شرايط اجتماعي ساخته مي شدند و بيشتر تحت تاثير فيلم هاي ايتاليايي بودند. در «عروس» براي اولين بار دختر پول دار به شکل مدرن وارد قصه شد. قهرمان يک پسر پايين شهري است و براي رسيدن به دختر پول دار، دست به رذالت مي زند اما اين داستان عشقي، داستان اصلي اين فيلم هم نيست. در پايان جنگ فضا کمي باز شد و مميزي کمي عقب نشيني کرد و نسل جوان فيلمسازان دچار تغيير شد. اتفاق مهم هم «نوبت عاشقي» بود که در جشنواره سال 69 جنجال آفريد و کل سينما را زير سوال برد. 11- زن ها نقش هاي اصلي نيمه دوم دهه 70 در سال 69 عشق به مضمون اصلي فيلم ها تبديل شد. در آن سال ها «عروس»، «در آرزوي ازدواج»، «نوبت عاشقي» و «آپارتمان شماره سيزده» ساخته شد. حال و هواي جامعه کم کم رو به تغيير مي رفت. شهر تغيير کرده بود. چراغ ها روشن شده بودند و پاتوق ها کم کم راه مي افتادند. قبلا ساعت هفت شب همه جا تاريک بود اما کم کم شهر به سمت روشنايي پيش مي رفت. پاتوق ها و کافي شاپ ها دوباره کم کم باز مي شدند و گسترش پيدا مي کردند. لباس ها تغيير مي کرد و شکل و شمايل زيبايي ديده مي شد. سال 69 در سينما جنجال با مخالفان سينما که در جبهه ديگري بودند به وجود آمد و هاشمي رفسنجاني (رييس جمهوري وقت) مجبور شد وزير ارشاد (خاتمي) را عوض کند و لاريجاني را بياورد. از اينجا به بعد به دليل انتقادهايي که به ساخته شدن فيلم هايي مثل «نوبت عاشقي» شده بود، سينما ديگر سراغ مضمون عشق نرفت و مضمون حادثه را جايگزين کرد. سينماي حادثه اي ايران در شکل تجاري شکل گرفت و جمشيد هاشم پور ستاره بي رقيب آن شد. مخملباف هم مسير عوض کرد و بعد از «نوبت عاشقي» سراغ فيلم هاي انتزاعي و بدون داستان «گبه» و «نون و گلدون» رفت. حاتمي کيا سعي کرد ادامه «از کرخه تا راين» را به شکلي ديگر بسازد. فيلمسازان روشنفکر و مسلمان به سمت ديگري رفتند و حتي افخمي هم بعد از «عروس» يک فيلم سياسي به نام «روز شيطان» ساخت. از سال 71 تا 76 تنها فيلم عاشقانه، «عاشقانه» (عليرضا داودنژاد) بود با داشتان عشق پسر و دختر جواني که مرد ميان سالي ميان شان قرار مي گيرد. در اين فيلم او ابتدا سعي مي کند دختر را از چنگ پسر دربياورد و بعد سعي مي کند اين دو را به هم برساند. اين فيلم مشکل اسم و بعد مشکل اکران پيدا کرد اما سرانجام اکران شد. يک عاشقانه هم صباغ زاده ساخت به نام «روزهاي خوب زندگي» که گيشه اش موفق نبود. در اين دوره زن ها هنوز غايب بودند و به شکل ديگري ديده مي شدند. فيلم ها بر بستر حادثه اي، جنگي و سياسي ساخته مي شدند و اگر هم داستان عاشقانه اي بود مثل «کيميا» داستان مردي بود که مي خواهد بچه اش را از زني که او را بزرگ کرده بگيرد. بعد از اينها تا دوران اصلاحات، موسيقي پاپ جوان ها راه افتاد و خيلي زود همه گير شد. يادم هست در فرهنگسراي بهمن، وزير ارشاد وقت در برنامه اي شرکت کرد که عده اي جوان گيتار مي زدند و موسيقي پاپ اجرا مي کردند. اين اولين اجراي موسيقي پاپ پس از سال ها محدوديت و ممنوعيت در ايران بود. فضا براي سينما هم باز شد و نخستين اتفاق اين بود که نقش زن در فيلم ها تغيير کرد. زن ها نقش هاي اصلي ملودرام هاي نيمه دوم دهه 70 شدند و فيلم هايي مثل «دو زن»، «قرمز»، «شوکران»، «شيدا»، «آب و آتش» با محوريت نقش زنان ساخته شدند. فيلم هاي عاشقانه دختر و پسري در سطح فيلم فارسي هاي سطح پايين تر هم به وجود آمد؛ مثل «رز زرد»، «پر پرواز»، «شور عشق»، «آبي» و ... يعني فضا باز شد که سينما به عشق بپردازد. اين فيلم ها که بعضي شان مثل «شور عشق» فروش خوبي هم داشتند، واکنش هايي در سطح جامعه به وجود مي آوردند و روشنفکران مذهبي هم عليه آنها موضع مي گرفتند. در سال هاي 76 تا 80 به طور کلي دوباره مضمون عشق، مضمون اصلي فيلم ها شد. درست است که عاشقانه هايي دختر و پسري در سطح نازل تري ساخته شدند و عاشقانه هاي مهم تر عاشقانه هايي بودند که مايه هاي دختر و پسري نداشتند اما عشق محور اصلي اين فيلم ها بود تا سال 80 که دوباره محدوديت به وجود آمد. 12- رنگ و بوي سينماي عاشقانه در دهه 80 کم شد در دوره دوم اصلاحات چون هم روزنامه نگاري و هم سينما توانسته بودند تغييرات اساسي و تحول در جامعه ايجاد کنند، هر دو محدود شدند. بعد از سال 80 باز وارد فضاي ديگري مي شويم که فيلم هاي عاشقانه جاي شان را به فيلم هاي ديگري مي دهند. از 80 تا 84، از 84 تا 88 و از آن موقع تا امروز سه دوره اي هستند که صحبت کردن و تحليل در موردشان سخت است. فيلم هايي مثل «شب هاي روشن»، «شب يلدا»، «شام آخر» يعني از 80 تا 84 بودند. همين طور «ارتفاع پست» و «من ترانه 15 سال دارم» و «دختري با کفش هاي کتاني» هم در همين دوره است که بيش از اينکه فيلم هاي عشقي باشند، فيلم هاي اجتماعي هستند. رنگ و بوي عاشقانه سينماي ايران کم شد و آن سينماي دختر و پسري نازل هم کم کم محو شد. بزرگترين کارکرد فيلم هاي عاشقانه سال هاي 76 تا 80 ستاره سازي بوده است. ستاره هايي مثل هديه تهراني، محمدرضا فروتن، بهرام رادان، مهناز افشار و ... چون آزادي ستاره سازي به وجود آمد. عده اي فکر مي کنند که از 84 به بعد، سينما به سال هاي 75 برگشت اما اين طور نيست. جامعه دچار شرايط خاصي شده بود که بازگشت به عقب امکان پذير نبود. در همين دوران چند اثر اعجاب آور ساخته شد که ربطي به عاشقانه ها ندارد. «چهارشنبه سوري» و «درباره الي» از فيلم هاي نسل جديد هستند که جور ديگري به سينما نگاه مي کردند. عاشقانه ديگري جز «ورود آقايان ممنوع» به ياد نمي آورم که در آن هم مضمون کمدي بر عاشقانه مي چربيد اما به هر حال داستانش بر بستر عشق شکل مي گرفت. 13- فيلم هاي عاشقانه بستر اجتماعي يافتند بعد از انقلاب، کمدي رمانتيک زياد هم نداريم. از سال 80 به بعد دوباره نقش زن محدود شد.از آنجايي که عشق در بستر روابط زن و مردش کل مي گيرد هر چه نگاه به زن محدودتر باشد، بستر فيلم هاي عشقي محدود مي شود. بنابراين در اين سال ها فيلمسازها فهميدند که ديگر نمي توانند مثل سال هاي 76 تا 80 به نقش زن نگاه کنند و اين باعث شد تا خودشان خودشان را تغيير دهند. يعني خودسانسوري در همه فيلمسازها ايجاد شد و فيلم ها بيشتر به سمت مشکلات زندگي هاي زناشويي و انتقاد از طبقه متوسط رفتند تا موضوع هاي عاشقانه. تنها فيلم عاشقانه اي که از اواخر دهه 80 تا امروز به ياد دارم، «زندگي خصوصي» فرح بخش است که شکل ديگري از «شوکران» است و نسبت به شرايطي که ساخته شده، فيلم تندي است؛ شايد فيلم درجه يکي نباشد اما به لحاظ طرح موضوع، فيلم مهمي است. مسائل جنسي به دليل محدوديت ها، در سينما به صورت پنهان مطرح مي شوند. محصول شرايط جامعه جديد، روند جديدي است که نمايش دادن عشق پيدا کرده است. اين مسائل در حال تلنبار شدن است. به همين دليل وقتي در سينما مي آيد، مجبور هستند آن را نمايش دهند، يعني جلوي آن را نگيرند و اين به شکل خيانت بروز مي کند. مثلا «زندگي خصوصي آقا و خانم ميم» که بسيار مورد علاقه ام است، بر مبناي روابط جنسي شکل مي گيرد و فيلم اجتماعي خوبي هم هست. اين فيلم ها به ناچار پروانه مي گيرند چون الان جامعه با معضل بحران جنسي روبرو است که ناشي از محدوديت هاست. در حال حاضر کمتر فيلم هاي مهم عشقي داريم. فيلم هاي مهمي مثل «درباره الي» و «جدايي نادر از سيمين» فيلم هاي عشقي نيستند بلکه فيلم هاي اجتماعي هستند. تا اين لحظه فيلمسازان کمتر به مسائل عاشقانه مي پردازند و بيشتر به دنبال دادن پيام هستند. اگر هم فيلم عشقي وجود داشته باشد، بيشتر در بستر مسائل اجتماعي است.