مهرخانه/ اشعار ولاده، سرشار از احساس و لبريز از عواطف است؛ تاجاييکه او را «عليه الاندلس» ناميدند. عليّه از نامآوران شعر عرب است که در هوش و زيبايي و مقام و منزلت نيز از برجستگان روزگار خود بهشمار ميرفته است.
اندلس و دوران اسلامي آن، به عنوان الگويي از پيشرفت، توسعه، تمدن و فرهنگ در تاريخ سياسي و فرهنگي مسلمانان ميدرخشد. فتح اندلس و دوران حضور اسلام، دوران طلايي اين سرزمين بود؛ دوراني که نه تنها براي مردم آن، که براي مهاجران و ساکنان جديد آن نيز روزگار درخشاني را به همراه داشت؛ روزگاري که با توطئه و دهها دليل داخلي و خارجي ديگر، عمر چنداني نداشت و به پايان خود رسيد و تنها ياد و ذکري از آن در تاريخ به جاي ماند.
به گزارش مهرخانه، در کتب تاريخي از اندلس با نام «ارض الفردوس المفقود» ياد شده است؛ سرزميني زيبا، سرسبز و وسيع با کوهها و دشتها و شهرهايي متمدن. با فتح اين سرزمين به دست عربهاي مسلمان، تاريخ و تمدن آن تغيير کرد و عصري نوين در اين سرزمين رقم خورد؛ بهگونهاي که نام آن با فرهنگ و تمدن، علم و ادب، موسيقي و معماري همراه شد. مراکز علمي و ادبي در شهرها و روستاها بنا شد و اين فعاليتها زمينهاي براي انتقال آثار فرهنگي و ادبي شرق عربي گرديد.
در ميان دورههاي مختلف، دوران ملوکالطوايف، با وجود سستي سياسي و آشفتگي اجتماعي، دوره درخشندگي تمدن و پيشرفت فرهنگ بود. در اين دوره به واسطه دلبستگي فرمانروايان به فرهنگ، ادبيات اين سرزمين گسترش يافت و شعر و شاعري از جايگاه والايي برخوردار شد.
در اين ميان زنان نيز نه تنها با آزادي، در مجالس گوناگون ادبي حضور مييافتند، که در ساير زمينههاي شغلي مانند پزشکي و مامايي هم فعاليت داشتند. زنان اندلسي، مسلماناني بودند که دستور اسلام مبني بر آموختن را به خوبي اجرايي ساخته بودند؛ ايشان در عين فعاليتهاي اجتماعي و حضور در جامعه، با دستورات اسلامي نيز به خوبي آشنا بودند و به انجام فرايض ديني اهتمام داشتند.
همچنين بودند زناني که تنها به خواندن و نوشتن و حفظ اشعار اکتفا نميکردند؛ براي نمونه، بهاء، دختر عبدالرحمن بن الحکم که زني پرهيزگار بود، قرآن را رونويسي کرده و به رايگان در اختيار مساجد قرار ميداد؛ و به همين دليل مسجد قرطبه به نام او مسجد البهاء ناميده شده است.
از ميان زنان آزادي که در شعر و ادب درخشيدند، حفصه دختر حمدون و مريم دختر ابويعقوب انصاري را ميتوان نام برد. مريم، از زنان پرهيزگار و نيکرفتاري بود که در دانش و ادب شهره بود. او با آموزش صرف، نحو و ادبيات، شاگردان بسياري را تربيت کرد.
از شاخصههاي شعر عرب، فخر است؛ ويژگياي که در اشعار شعراي زن و مرد اندلس نيز ديده ميشود؛ خصوصاً در ميان زنان و دختران پادشاهان، خلفا، وزرا يا شاهزادگان. اين فخرفروشي که باتوجه به جايگاه اين زنان، تا حدي طبيعي و غريزي است، در حدي است که «ولاده» از زنان شاعره نابغه دوران اندلس، بر کناره پيراهن خود مينويسد: «به خدا سوگند، من براي بزرگيها شايستهترم/ و به راه و روش خود –که مخصوص خود من است- ميروم و به خود ميبالم و افتخار ميکند».
مدح نيز از ديگر ويژگي اشعار زنان اندلسي است. مهجه القرطبيه، شاعره همعصر ولاده، او را اينگونه مدح ميکند: «اگر هر شيفته عاشقي را از دستيافتن به دندانهاي خود طرد کرده است/ بدين سبب است که مرزها هميشه توسط مرزبان از تعرض ديگران حمايت ميشود...»
شعر داستاني از ديگر ويژگيهاي اشعار اين دوره بود که شاعران زن در آن طبعآزمايي کرده بودند.
غلبه شعري در اين دوران به حدي بود که گاه شعر به جاي نثر در رسالهها نيز استفاده ميشد؛ بهطوريکه اين رسالههاي شعري، تجسم شعر داستاني بودند. مانند رسالههاي شعري که بئينه در دوران اسارت براي خانواده خود ميفرستاد و به بهترين شکل شعر داستاني را مجسم ميکرد.
از ديگر ويژگيهاي شعري زنان اندلس، وضوح و دوري از پيچيدگي است؛ امري که نشان از طبع روان ايشان دارد. آنها معانياي مانند بزرگيخواهي، ايمان به قضا و قدر و... را به خوبي نشان دادهاند؛ اموري که نشانگر پايداري و ايمان به خداوند در سختيها و دگرگونيهاي زندگي است. از معاني امثال، حکمتها و اقوال عربي نيز بهره بردهاند، امري که نشان از آگاهي زنان اندلسي نسبت به فرهنگ و احوال عربها دارد.
ولاده، ستاره شعراي عرب اندلس
ولّاده، دختر خليفه المستکفي بالله از امراي بنياميه، مورد توجه تاريخنگاران و ادبا و راويان قرار داشت و در پژوهشهاي پژوهشگران عرب و شرقشناسان امروز و مقالات پژوهشي آن دوره نام او به عنوان يکي از چهرههاي ادبي اندلس بيان شده است؛ اين شدت توجه به حدي است که نويسنده نفحالطيب براي معرفي المستکفي ميگويد: «او پدر ولاده، اديب و شاعر مشهور است».
نکته مهم در اين ميان، نگاه تاريخنويسان به پدر ولاده است. در هيچيک از متون از او به نيکي ياد نشده و او را فردي ناشايست، نادان و ناپاک معرفي کردهاند. ابناثير نيز در مورد او ميگويد: «اخباري در مورد او وجود دارد که بيانش قبيح است».
ولاده پس از مرگ پدر، در قرطبه اقامت گزيد و قصر پدر را به کانون ادبي تبديل کرد که محل اجتماع وزرا، علما و نوآوران شعر و ادب بود. شعرا و مدعوين براي بهدست آورد خوشنودي و توجه صاحب مجلس، با يکديگر رقابت داشتند و تلاش داشتند بهترين اثر خود را ارائه کنند.
در ميان شعراي راهيافته به انجمن ادبي ولاده، ابنزيدون، بيش از ديگران توانست توجه او را به خود جلب کرده و با کسب جايگاه ويژه و مشاعرههاي فراوان، پيوندي عاطفي با او برقرار کند. در ميان قصايد ابنزيدون، بهترين آنها قصايدي است که در مورد ولاده گفته شده و از مشهورترين اين قصايد، قصيده نونيه است. به نظر ميرسد يکي از دلايل شهرت و امتياز ولاده بر ساير شعراي زن آن دوران، اشعار ابنزيدون در مورد اوست.
ديوان شعري از ولاده باقي نمانده است، اما اشعار او را در ميان کتب گوناگون ميتوان يافت؛ اشعاري که نشان از چيرهدستي و توانمندي او در شعر و شاعري دارد و ويژگيهاي بيانشده شعر عرب را در سرودههاي او ميتوان ديد؛ ويژگيهايي چون فخر، عشق، بلاغت و آرايههاي ادبي، هجو، توصيف و همآهنگي ميان واژهها و معاني در اشعار او به خوبي به چشم ميخورد.
اشعار ولاده، سرشار از احساس و لبريز از عواطف است؛ تاجاييکه او را «عليه الاندلس» ناميدند. عليّه از نامآوران شعر عرب است که در هوش و زيبايي و مقام و منزلت نيز از برجستگان روزگار خود بهشمار ميرفته است. اشعار ولاده تنها اشعاري زنانه نبود و برخي قصايد او از قدرت و حدتي هموزن قصايد مردان برخوردار است و در عين حال، به هنگام و بهجا از عواطف نيز در آنها استفاده شده است. اشعار او در برابر ابنزيدون، ابياتي است که اوج غزل اندلس بهشمار ميرود. جسارت کلام ولاده، بيانگر وضعيت زنان در جامعه اندلس بود؛ وضعيتي که به او اجازه ميداد تا موضعي متفاوت از موضع زن در شرق عربي داشته باشد و مفاهيم اجتماعي را دگرگون کند.
با تمام اين ويژگيها ميتوان ولاده را الگويي باارزش براي زنان همدوره خود دانست که بزرگان زمان خود را به شگفتي واداشته بود؛ زني که انجمن ادبي او، به مکتب و مرجعي خاص براي تربيت زنان و شاعران فراواني تبديل شده بود. انجمي که تا زمان وفاتش حتي يکبار نيز تعطيل نشد و هميشه و همواره محل رفت و آمد شعراي گوناگون و جريانهاي متناقض و نقطه آغاز فعاليت شعراي جوان و جريانهاي تازه بود. زني که هرگز ازدواج نکرد و همه عمر خود را در راه شعر و ادب گذراند.
در مجموع بايد گفت، به نظر ميرسد دردسترسنبودن اشعار آثار زنان و نبود زندگينامه ايشان در تذکرهها، نشان از تعصب خاص تاريخنويسان دارد. آنان با چشمپوشي از نقش اصلي زنان در رونق ادب و ادبيات و با انگشتگذاري بر برخي جنبههاي منفي، قصد خوارداشت زنان و ناديدهگرفتن جايگاه و منزلت آنان را داشتند تا بدين وسيله بر جنبش ادبي و شعري زنان سرپوش بگذارند.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد