ايران/ گفت و گو با ماريا صادقي دبير انجمن مامايي ايران
هرچند در ابتداي ورودم به انجمن رويان چهره زناني که اتاق ivf به تمام آمال و آرزوي آنها مبدل شده بود به من ميفهماند که غير ممکن نيز ممکن ميشود اما درحضور يک ساعتهام همچنان اين پرسش با من باقي است که آيا غير ممکن هاي تحميل شده به جامعه مامايي نيز ممکن خواهد شد ؟جامعه اي که اين روزها بغضي گلويشان را
مي فشارد که ديرينه است بغضي که ريشه در بسياري از تحميل هايي داشته که چرايي آن حتي براي ماريا صادقي دبير چهل و هفت ساله انجمن مامايي ايران نيز ناشناخته است هر چند که هنوز با اميدواري
مي گويد: به لطف خدا از جايگاهم بسيار راضيام و با عشق فعاليتم را انجام ميدهم خيلي وقتها تا دير وقت کار ميکنم ولي هيچ وقت فعاليت زياد بهانهاي جهت کسب درآمد بيشتر براي من نبوده است. هميشه در شروع فعاليت خود از ابتداي صبح به اين موضوع فکر ميکنم که حضور من در اين رشته سعادتي بوده که خدا براي من قرار داده تا بتوانم گره گشاي بخشي از مشکلات
مردم باشم.
نگاه شما به شغل مامايي چيست؟
مامايي رشتهاي لطيف و انساني با جامعه هدفي است که متأسفانه به دليل برخي بيتوجهيها همواره در معرض آسيب بودهاند.
تاکنون چند تا بچه به دنيا آورده ايد؟ اولين خاطره تون از تولد اين بچهها چيه؟
واقعيت اينه که من در کارم هميشه آدم با اعتماد به نفسي بودم و با توجه به اينکه ما براي فارغ التحصيلي موظف به اجرا رسوندن 80 زايمان بوديم .سرعت من در پرکردن اين آمار شايد بيشتر از بقيه هم بود به اين دليل که من همزمان با تحصيل در ترم آخر داشتم ازدواج ميکردم و بايد از تهران به اصفهان ميرفتم با تلاش شبانه روزي و موندن تو کشيک شبانه بالاخره آمار من هم پر شد و بعد هم در اصفهان به جهت اينکه بايد طرحم رو ميگذروندم محل طرحم در يکي از شهرهاي حاشيهاي اين استان تعيين شد.من جزو اولين کارشناسان اعزامي به اونجا بودم و باتوجه به اينکه قبل از من کارشناس ديگهاي در اون منطقه فعال نبود زايمان کمي هم به انجام ميرسيد چون افراد،کارشناس نبودند و ترجيح ميدادند با ارجاع به اصفهان مسئوليتي رو هم برعهده نگيرند، اما اون طرف برخوردهاي همکارانم در اونجا و تمايلشون براي عدم زايمان در مرکز، من نيرويي جوان، پر انرژي و باعشق بودم و با توجه به برخورداري از علم لازم درصدد بودم مرکز زايمان طبيعي رو در اونجا راهبندازم، يادم هست اولين زايماني که من در اونجا به انجام رسوندم مربوط به يک خانم شکم اول بود شرايط خاصي بود از يه طرف همه همکارها با ناراحتي طوري بامن برخورد ميکردن که چرا اونها رو زابه راه کردم و از طرف ديگه بعد از آمادهسازي بيمار متوجه جمعيت 30 نفرهاي از همراهان اين خانم از پنجرهاي که به حياط مشرف بود، شدم و همين نگراني و استرس خانواده احساس مسئوليت من رو بيشتر ميکرد اما به لطف خدا اين نوزاد که پسرهم بود به دنيا اومد.
خاطرههاي جالب و خوشحال کننده هم حتما داريد!
واقعيت اينه که زايمان به دليل تولد فرد جديد اساساً تمام فرآيندش جالب وخوشحال کننده است و چيزي جزخوشحالي نداره و همش خاطره است،يادمه يه شب خانمي براي زايمان مراجعه کرد که ديديم تنهاست از همراه و همسرش پرسيديم پاسخ داد که اين بچه فرزند نهم شونه و پسرش سربازه و همسرش هم خونه ست و کسي از اين بارداري اطلاع نداره خجالت ميکشيد و طوري رفتار کرده بود که کسي متوجه نشه بارداره، خوب مردم اون منطقه هم از وضعيت مالي چندان مناسبي برخوردار نبودن و همراه نداشتن لباس براي نوزاد هم باتوجه به اين شرايط خيلي تعجب برانگيز محسوب نميشد به خاطر همين نوزاد رو در ملحفه پيچيديم و صبح هم که مغازهها باز شد يکي از همکارها لباسي رو براي اين بچه خريد.
همه براين تصورند که بخش زايمان و مامايي شادترين بخش بيمارستاني است. اتفاق تلخ هم ممکن براي اين بخش شاد بيفته؟
اتفاق تلخ براي مواقعيه که بچه ناهنجار به دنيا مياد و حتي تولد بچه با يک نقص نسبتا جزئي مثل شکاف کام ممکنه اين لحظه رو کمي غمبار کنه اما اين اتفاقات بيشتر مختص گذشته بوده و باپيشرفت تکنولوژي و سونوگرافي خيلي از اين موضوعات، قبل از ولادت نوزاد قابل پيشگيري و درمان هستند.
و اگر موقع زايمان بچه يا مادري از دنيا بره؟
مادر خوشبختانه نه اما بچه پيش اومده که البته اون هم به دليل ناهنجاري بوده يادم مياد بچهاي رو به دنيا آوردم که آنسفاليت داشت؛ يعني بچه هايي که پشت سرشون تشکيل نميشه و هرچند مرگ به دليل ناهنجاري و نه قصور بود اما از لحظات ناراحت کننده محسوب ميشد.
شده به بچهاي که به دنيا مياد دلبسته بشيد؟
آره. خيلي از بچهها تپل مپل و خوشگل بودن، من يه نوزادي داشتم تقريباً تو ترم آخر دانشگاه، 4 کيلو و 800 گرم بود عکسش رو هم دارم يه پسر تپل مپل و سفيد خيلي بامزه بود،همون موقع باهاش يه عکس گرفتم و عکسش مربوط به 26-25 سال پيشه خيلي جالب بود اون موقع چون سونو گرافي نبود وزن جنين نه دقيق که تخميني بود و فقط به مادر ميگفتند بچتون درشته، جالب بود که بعد از زايمان متوجه شديم بچه 4 کيلو و 800 گرمي به دنيا اومده از مادري که شکم دومش بود و طبيعي هم زايمان کرد.
تا حالا با خودتون فکر کرديد که اين دختر و پسرايي که به دنيا آورديد الان چه کاره شدن، اولين گروه بايد الان 28-27 ساله باشن درسته؟
از سال 66 که وارد دانشگاه شدم، دوسال بعدش تونستيم اجراي زايمان رو برعهده بگيريم، تولد اولين نوزادها مربوط به سال 68 ميشه. بعضي موقعها بگم کاش يه مشخصاتي ازشون مينوشتم که بعد پيگيري ميکردم ولي خوب هرچند کار قشنگيه اما مشغله اجازه پيگيري نميده.
با آداب خاصي زايمان رو انجام ميداديد؟
من هميشه قبل از زايمان با وضو ميرفتم و الان هم با اينکه ديگه زايماني رو انجام نميدم اين مسأله تداوم داره، پيش از شروع به کارم وضو ميگيرم چون به کارم به عنوان يک حرفه مقدس نگاه ميکنم، صبح حتما با وضو ميام و حتما در بدو ورودم والعصر ميخونم که خدا صبر کافي رو به من بده تا حوصله کنم با محبت و مهربوني با بيمارهام حرف بزنم نه صرفا اداي کلامي باشه برحسب وظيفه و زندگي ماشيني، معتقدم بايد دل به دل مريض داد و باهاش ارتباط عاطفي برقرار کرد، اما اگر برگرديم به قبل هميشه با وضو ميرفتم سر زايمان و در شروعش هم آيت الکرسي ميخوندم.
اين ارتباط عاطفي که ميگم يادمه چندسال پيش که تو فرودگاه يکدفعه خانمي من رو بغل کرد و گفت سالها پيش بيمار من بوده،ايشون گفتند هنوز چهره مهربوني که با من برخورد ميکرديد رو يادمه و حقيقتا همين بازتابها حس خوبي به من ميداد. شغل ما با شغلهاي ديگهاي که با عدد و رقم و کاغذ سرو کار دارن متفاوته، ايشون ميگفتند هنوز چهرهاي رو که خندون و با محبت برخورد ميکرديد يادم نميره و اين درحالي بود که باتوجه به اينکه من با افراد زيادي سروکاردارم اين بيمار تو ذهنم کمرنگ شده بود اما همين که تونسته بودم اثر مثبتي تو ذهن بيمارم بذارم برام مهم بود.
ميگن در زمان زايمان خانمها از هرگونه گناه پاک ميشن و بر اين اساس ملتمسين به دعا در زمان زايمان زياد هستند به اين موضوع اعتقاد داريد تا حالا شده از بيمارتون بخواين براتون دعا کنه؟
مادر در دوران بارداري موجود مقدسيه، چون يک فرشته و فرد بيگناه رو در شکمش داره فرشتهاي عاري از هرنوع خطا، موقع زايمان هم به خاطر دردي که ميکشه از هرنوع گناهي پاک ميشه و گناهاش ريخته ميشه به همين خاطر چيزي که من به همه مريضام مخصوصا در لحظات پاياني زايمان ميگفتم اين بود که من رو هم از دعا فراموش نکنن، چون به نظرم هرچيزي رو که اين بنده از خدا بخواد خدا آمين ميگه.
چند ساله که وارد حوزه ناباروري شديد و در پژوهشگاه رويان مشغول به کاريد؟
از سال 73 عمده کار و فعاليت من مرتبط به ناباروري بوده.
چه حسي بهتون دست ميده از بچه دار شدن فردي که قطع اميد کرده؟
حس فوق العاده ايه که به هيچ عنوان قابل وصف نيست، تصور کنيد لحظهاي رو که مراجعين ما بعد از 18 يا 20 سال بچه شون رو بغل ميگيرن اصلاً قابل وصف نيست فقط ميتونم بگن انرژي مضاعفي براي فعاليت ميگيرم.
بچه دار شدن نشونه خداست روزي که ما اولين جنين فريز شده رو تو اين مرکز به نتيجه رسونديم واقعاً اقدام باور نکردني بود خيلي لحظات قشنگي بود جنيني که دو سال در فريز مانده بود بعد از فريز دراومد و منتقل شد و درنهايت يک پسر تپل و خوشگل تحويل داده شد، خيلي عجيب بود اين از شادترين لحظات رندگي من محسوب ميشد، ما همه اولينها رو در اين مرکز داشتيم اولين جنين فريز شده، اولين ivf خب مسلما همه اينها پر از خاطره و احساسهاي خوب بوده.
شده تا حالا از قبل تا امروز کسي به خاطر وضعيت نامناسب مالي به شما مراجعه کنه و اين شرايط مانع از فرزندآوري و درمانش بشه؟
متأسفانه تا دلتون بخواد از اين دست مراجعين داشتيم که حتي هزينه زايمان رو هم نداشتن ولي شرايطي پيش آمد که بيمار ديگه متوجه اين مکالمه شده و بعد از گرفتن شماره بيمار و صحبت با اون هزينه رو تقبل کرد.
خودم هم تاحدي که بتونم کمک ميکنم اما برخي اوقات نه فقط زايمان که حتي تهيه دارو هم براي بيمار مشکله و تاجايي که بتونم حتما اين کار رو انجام ميدم.
فکر نميکنيد اين موضوع شايد بيش از همه متوجه دولت باشه، از يک طرف تشويق به باروري و فرزندآوري ميشه و از طرف ديگه توان مالي براي اين موضوع نيست؟ اينها باهم در تناقض نيست؟
شايد اما دولت الان کاري رو به انجام رسونده که در سالهاي قبل يک چالش و معضل جدي بود و داروهاي بيماران خوشبختانه الان برخلاف گذشته در رديف اقلام بيمهاي قرار گرفتند و اين خودش اقدام بزرگ و قابل توجهي است.
فرزندان خودتون چند سالشونه؟
دخترم 23 ساله و کارشناس مديريته که البته شاغل است و پسرم هم 12 سالشه و در مقطع ششم دبستان مشغول تحصيل.
چه حسي داشتيد موقع به دنيا اومدن بچهها مخصوصا فرزند اولتون؟
خيلي قشنگ بود مخصوصا اينکه من دوست داشتم زايمان طبيعي کنم تا بچه ام رو ببينم، دخترم تپل مپل بود و 3 کيلو و 400 گرم هم وزن داشت.لحظهاي که همکارم دخترم رو گرفت بالا و گفت بچه ات رو ببين خيلي لحظه قشنگي بود.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد