فردا/ آنچه در اين پژوهش مورد بررسي قرار گرفته حجاب (چادر) به عنوان نوع خاصي از پوشش زنانه است، که متأثر از نوعي آگاهي- که زنان کسب کردهاند- گونه خاصي از حجاب را به نمايش ميگذارند که به فراخور آن، هويتهاي متفضاتي را بازنمود ميکنند.
اين پژوهش به دنبال پاسخ به اين سؤال است که چادر، چه اشکال و قالبهايي پيدا کرده و به چه صورت هويت زنان را تحتتأثير قرار ميدهد و چه تأثيري بر تعريف زنان از خود دارد؟ در ادامه اين مطلب را به نقل از سايت مهرخانه ميخوانيم.
چادر و خودتعريفي اجتماعي زنان
پوشش افراد مانند بسيار از عملکردهاي آنها تابعي از نظام فکري اعتقاديشان است. در واقع پوشش، نمادي از جايگاه اجتماعي فرد است که قرار است نظام اعتقادي، جايگاه طبقاتي، ذهنيت و گروهبندي نسلي فرد را بنماياند. اما پوشش فرد به هيچ روي ثابت نيست، بلکه تابعي از ميدانها و فضاهاي اجتماعي است که بهطور معمول در حيات اجتماعي خود آنها را تجربه ميکند.
در هر جامعهاي به فراخور فضاهاي مختلف اجتماعي و نيز موقعيتهاي فرهنگي، فضاي چندپوششي حاکم است. با در نظر داشتن اين مهم، حال بايد ديد در جامعه ايران چه منطقي بر انتخاب پوشش و فضاي چندپوششي حاکم است؟ زندگي زنان ايراني نيز در فضاهاي مختلفي است که هر يک از اين فضاها پوشش خاصي را به کنشگران تحميل يا پيشنهاد ميکند. شناخت منطق حاکم بر نوع پوشش افراد در فضاهاي مختلف اجتماعي، منوط به شناخت فضاهاي اجتماعي مختلفي است که يک کنشگر درگير آن است. گذشته از آن، شناخت نحوه شکلگيري اين فضاها و ماهيت آن نيز در تحليل فضاي «چندپوششي» و تعريف هويت زنان با استفاده از شيوههاي متنوع پوششي به ما کمک خواهد کرد و از اين طريق ميتوانيم زواياي پنهان اين مناسبات را بيشتر و بهتر مورد ارزيابي قرار دهيم.
اين پژوهش به دنبال پاسخ به اين سؤال است که چادر به عنوان حجاب مورد بررسي در اين تحقيق، چه اشکال و قالبهايي پيدا کرده و به چه صورت هويت زنان را تحتتأثير قرار ميدهد و چه تأثيري بر تعريف زنان از خود دارد؟
محورهاي مصاحبه و ويژگيهاي نمونه
از آنجا که افراد در شرايط و موقعيتهاي فرهنگي گوناگوني زندگي ميکنند، نگرش آنان به اين زمينهها بستگي دارد. بنابراين، در شرايط مختلف ممکن است پاسخها و واکنشهاي افراد متفاوت باشد. مصاحبهها بيشتر در قالب مصاحبههاي عميق و مشارکتي انجام شد ولي به دليل وجود پرسشهاي زياد، پرسش با هرکس به تعداد ديگري پرسش منتهي ميشد. در اين راستا، محورهايي که براي مصاحبه طراحي و به بحث گذاشته شد، شامل محورهاي زير است:
اقتضاي مکاني، الگوي پوششي در محيط خانه هنگام ورود افراد نامحرم، اثرپذيري پوششي، ديدگاههاي پوششي، تأثير رسانه بر پوشش، خاستگاه جغرافيايي، گروه همسالان، شغل، الگوي مقاومت، پوشش الزامي، طبقه اقتصادي، ترس از خانواده، اجبار ديني يا اجتماعي بودن حجاب،ورضايت جسماني.
افراد نمونه براساس مختصات فرد مانند سن، شغل، تحصيلات، منطقه شهر و طبقه اجتماعي انتخاب شدند. با توجه به اشباع نظر پژوهش، اين تعداد به ۴۷ نفر رسيد که براي سنجش دقيقتر، تعداد مصاحبهها را به ۵۰ نفر رسانديم. افراد مورد مطالعه از ميان دختران دانشجو دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران و همچنين زنان غيردانشجو انتخاب شدند. با استفاده از مطالعات اکتشافي، دو عامل و به عبارت ديگر دو معيار يعني چادر مقيد (چادريهاي معتقد به پوشش چادر) و چادري سهلگير (چادريهاي مد روز و راحت) لحاظ شد.
خودتعريفي اجتماعي زنان به تصوري که زنان از پوشش خود و تصوري که ديگران از پوشش آنان دارند و همچنين تصور از پوشش ديگران برميگردد که مجموع اين تصورات، به فرد آگاهي ميدهد و اين آگاهي با بازنمايي هويت خويش در قالب تعريفي که فرد در اين روند (تصور از پوشش خود، تصور ديگران از پوشش خود و تصور از پوشش ديگران) از خود کسب ميکند، شکل ميگيرد. از يافتههاي حاصل از پژوهش ميتوان نتيجه گرفت که بهطور خلاصه زنان مورد مطالعه از چادر به عنوان پوشش خويش دريافتهايي دارند که در جدول زير آمده است.
در زمينه آگاهي زنان مورد مطالعه از معناها و هويتهايي که با حجاب (چادر) خويش در جامعه بازنمايي ميکنند، يا به عبارت ديگر دريافت و تصورشان از ديگران درباره حجابشان، اين برداشتها تأييد ميکند که حجاب علاوه بر آنکه مقولهاي شخصي است، يک مقوله اجتماعي نيز بهشمار ميرود و فرد بسته به تصور ديگران از حجاب خود واکنش نشان ميدهد.
علاوه بر اين، مشاهده ميشود که گوناگوني اين نظرات، در مقايسه با معناهايي که افراد نسبت به خود بازنمايي ميکنند، بيشتر است و اين گوناگوني داراي ابعاد مثبت منفي است. اين مسأله ممکن است زنان را از درون درگير تنشهايي در خصوص انتخاب حجاب مطابق ميل دروني خويش و تطابق آن با تصورات و انتظارات ديگران از حجاب خود بنمايد. البته اين مسأله به معني منفعل بودن زنان در خصوص حجاب نيست، زيرا به هرحال آنان در موارد زيادي بر اساس عقيده و درک خود عمل ميکنند، اما از تأثير برخي ذهنيتها و ساختارها اجتماعي و فرهنگي بر آنان نيز نبايد غافل بود.
يافتههاي حاصل از مصاحبهها نشان ميدهد که بازانديشي زنان در زمينه بازنمايي هويت خويش از طريق حجاب به طور عام و چادر به طور خاص، بعد وسيعي دارد و تنها مربوط به خود شخص نميشود بلکه يک مقوله فرد و اجتماعي است که تحتتأثير ساختارهاي اجتماعي، مسيرهاي گوناگوني را طي ميکند. بنابر آنچه ذکر شد حجاب از طريق روند برداشت از خود، برداشت ديگران از خود و برداشت از ديگران، هويت فرد را به شکلي که فرد از اين کانال بدان ميرسد، برساخته ميکند.
منابع معرفتي و برساخت هويت
منابع معرفتي داراي دو مؤلفه اصلي (منابع سنتي و منابع مدرن) است. از يافتههاي حاصل از مصاحبهها چنين برداشت ميشود که در شهرهاي کوچک که سنتي هنوز پايگاههاي محکم خود را از دست نداده، اثرگذاريش بر افراد چشمگير است و همچنين در اين فضا، مذهب قدرت بيشتري نسبت به شهرهاي بزرگ که بيشتر در جريان مدرنيته قرار گرفتهاند، دارد. بنابراين ملاحظه ميشود که اکثريت زناني که در دسته چادريهاي مقيد قرار ميگيرند، در شهرها کوچک بزرگ شدهاند.
پرواضح است که بافتهاي سنتي از طريق مذهب و فرهنگ سنتي و بافتهاي مدرن از کانالهاي گوناگوني از قبيل رسانهها، به افراد نوع خاصي از آگاهي را تجويز ميکنند که افراد متناسب با اين آگاهيها، تصور خود را از حجاب شکل ميدهند و به تناسب آن، نوع خاصي از پوشش را برميگزينند، و در نتيجه هويتي متناسب با حجاب خود که منطبق بر تصورتشان شکل ميگيرد از خود نشان ميدهند. منابع برساخت هويت از منظر زنان در دو گروه سنتي و مدرن مطرح شده و همچنين چشماندازهاي زنان به صورت تلخيصي در نگاه به آگاهي از پوشش بحث ميشوند.
بازتعريف هويت زنانه
بر اساس يافتههاي حاصل از مصاحبه، بهطور کلي چادريها مقيد، پوششي متناسب با علايق خود دارند و پوشش ايدهآل خود را همراه با عقايد شخصي خود تلفي کردهاند. اما به نظر ميرسد گروه چادري سهلگير به دلايلي از جمله (اجبار اجتماعي، موقعيت کار، آداب و رسوم و تعصبات مذهبي) نتوانستهاند علايق شخصي خود را در مورد نوع پوشش خود اعمال کنند و اين باعث گسترش رواج تيپهاي غريرمتعارف چادري شده است؛ به اين معنا که اين تيپ از چادريها وقتي نميتوانند پوشش مورد علاقه خود را انتخاب کنند زير چادر (به عنوان حجاب اجباري براي آنان)، نشانههايي از پوشش مورد علاقه آنان (مانند استفاده از رنگهاي تند در پوشش زير چادر، مانتو کوتاه و مدرن و چادرهاي طرحدار) را ميتوان ديد، که به نوعي گونههايي از مقاومت در برابر فشارهايي است که فرد را ملزم به استفاده از چادر ميکند.
زيستجهانها
زيستجهان خانواده، نقش اصلي را در درونيکردن و نهادينهکردن حجاب براي فرزندان ايفا ميکند. قدرت خانواده در انتخابش از سوي فرزندان به عنوان الگو، نقش آن در اعتماد به نفس دادن نسبت به نوع پوشش در نگرش زنان و خودتعريفي آنان بارز است.
اما در مورد نقش گروههاي دوستي، هر دو گروه معتقد به نقش انکارناپذير گروههاي دوستي در رفتارهاي پوششي و تأثير آن در خودتعريفيشان در روابط اجتماعي هستند. گروههاي دوستي در اعتماد به نفس دادن نسبت به پوشش و درونيکردن نوع خاصي از آن، نقش قابل ملاحظه و دارند.
همچنين نقش خاستگاه جغرافيايي و قدرت جبر جغرافيايي در نوع و نحوه نگرش زنان به شيوه پوشش و بازنگري در خودتعريفي زنان در روابط اجتماعي را ميتوان اينگونه مطرح کرد که خاستگاه جغرافيايي تعيينکننده نوع پوشش افرادي است که در آن محيط زندگي ميکنند. در شهرهاي بزرگ، فرد خيلي زود ميتواند با محيط وفق داده شده، اما در محيطهاي کوچک و سنتيتر جبر محيطي باعث دورويي افراد ميشود؛ بدينمعنا که افراد بين پوشش مطلوب و دلخواه خود، با پوششي که به واسطه اجبار محيط استفاده ميکنند، در تعارضاند که اين زمينه دورويي را در بين افراد فراهم ميسازد. محيط جغرافيايي رسومات پوششي را بر فرد تحميل و همه را يکرنگ ميکند. اما در محيطهاي بزرگ که فشار کمتر به فرد وارد ميکند تنوع پوششي نيز زياد است.
نتيجه
زنان متأثر از ساختارهاي فرهنگي، اجتماعي، محيطي و... که آنان را احاطه کرده است، به نوع خاصي از آگاهي متناسب با اين ساختارها، دست مييابند و اين آگاهي تمام زندگيشان را تحتتأثير قرار ميدهد. اما آنچه در اين پژوهش مورد بررسي قرار گرفته حجاب (چادر) به عنوان نوع خاصي از پوشش زنانه است، که متأثر از نوعي آگاهي- که زنان کسب کردهاند- گونه خاصي از حجاب را به نمايش ميگذارند که به فراخور آن، هويتهاي متفضاتي را بازنمود ميکنند.
لازم به ذکر است پژوهش فوق با عنوان کامل سبکهاي پوشش چادر در فضاهاي عمومي و بازتعريف اجتماعي توسط دکتر سيد ضياء هاشمي، و ام کلثوم دنيايي انجام و سال ۱۳۹۴ در فصلنامه فرهنگ مردم ايران منتشر شده است.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد
بازار