راسخون/ 1. «طلاق» از پرمخاطرهترين اتفاقهاي زندگي جمعي انسانهاست. طلاق واقعيتي تلخي است که بعضاً گريزناپذير ميشود. زندگي انساني همواره ضرايبي از طلاق را در خود حفظ کرده است. تلخي طلاق خصوصاً، در جوامعي مثل ايران که خانوادهمحور و ازدواجدوست است، بيشتر احساس ميشود و تا مرزسياهي تمام عيار زندگي پيش ميرود؛ سياهياي که گويا هيچ وقت گريبان زندگي طلاق چشيدهها را رها نخواهد کرد.
2. ايران، خصوصاً کلان شهرهاي آن و به خصوص پايتختش، تهران، طي دههي گذشته به سرزميني طلاقخيز تبديل شده است. نرخ رشد طلاق در برخي مناطق سرسامآور است و وقتي در کنار نرخ نه چندان مطلوب رشد ازدواج قرار ميگيرد. نفسها را در سينه حبس ميکند. به رغم همهي تحليلهايي که دربارهي تبيين چرايي ازدياد طلاق در ايران و بالاخص تهران ارائه شده، اما ابهامها در شناخت چرايي هجوم همه جانبهي اين پديده نوظهور همچنان باقي است. به نظر ميرسد که حتي تحليلگران هم در مواجهه با اين شوک خانوادگي در بهت و حيرت به سر ميبرند. چنان که مقام معظم رهبري در سفر استاني اخير خود به خراسان شمالي «سؤال از چرايي ازدياد طلاق» را به عنوان سرفصل آسيب شناختي مهمي در سبک زندگي ايراني اسلامي مطرح فرمودند و نخبگان را به تأمل و تحقيق در اين خصوص دعوت کردند.
3. يکي از پيامدهاي منفي طلاق و شايد منفيترين آن، خارج شدن فرزندان از پناه خانواده است. فرزندي که در حفاظ خانواده نباشد، خود به خود در معرض انواعي از متغيرهاي مهاجم قرار ميگيرد و امکان آسيب ديدگياش بسيار افزايش مييابد. بررسيهاي اجتماعي متعددي نشان داده که بخش مهمي از بزهکاران و آسيب ديدگان اجتماعي از بچههاي طلاق هستند. به نظر ميرسد که سنت ايراني مواجهه با آسيب اجتماعي طلاق در دل خود آسيب خفيف ديگري را به وجود آورده است اين آسيب در يک جمله تبديل کردن «بچهي طلاق» به استعارهاي براي دلالت به نوعي نگونبختي محتوم است. در چنين وضعيتي امکان اينکه فرزندان بر جاي مانده از خانوادهي طلاق گرفته، بخوانيد بچههاي طلاق، احساس کنند برچسب آسيب خوردگي و عقب ماندگي و سياهبختي تا ابد بر پيشانيشان حک شده بسيار زياد است.
4. در اين ميان، هماره يک برداشت انحرافي وجود داشته که طي آن «زيادبودن بچههاي طلاق در ميان بزهکاران» با اين که «اکثريت بچههاي طلاق بزهکارند» اشتباه گرفته شده است. اولي که گزارهي صحيحي است، گوياي اين است که بخش مهمي از آسيبديدگان و بزهکاران اجتماعي از بچههايي هستند که پدر و مادرشان قبلاً طلاق گرفتهاند؛ اما دومي که برداشت اشتباهي از گزارهي اول است، گوياي اين است که اغلب بچههاي طلاق بزهکار و يا در معرض بزهکاري اجتماعي هستند. اين تلقي نادرست، به مدد سنت معيوب بازنمايي تلويزيون و سينماي ايران از طريق همنشيني اغراقآلود بچههاي قاب سينما و تلويزيون ايران زندگي و زمانهي بدبختانه و آسيبزايي دارند. از طرف ديگر، حاکميت گفتمان آسيب شناسي اجتماعي بر محافل آکادميک علوم اجتماعي و جامعه شناسي ايران که تمرکز عجيبي بر چالشها، بديها، تلخيها، تنگدستيها، ناکاميها، سختيها و در يک کلمه سياهيها دارد و نيز موجب شده تا موفقيتها، سربلنديها، شادکاميها و شيرينيهاي زندگي بسياري از «بچههاي طلاق» از دايرهي مطالعات، بررسيها و برجسته سازيها بيرون بماند و «بچهي طلاق» عملاً به يک «برند منفي» تبديل شود. گويا سرنوشت محتوم هر فرزندي که از متلاشي شدن باقي بماند، فقط نگونبختي است.
5. فرهنگ خانوادگي و عمومي ايرانيان که در اجتناب تمام عياري از طلاق شکل گرفته، وقتي با خانوادهي در آستانهي طلاقي مواجه ميشود، تلاش دارد تا با پررنگ کردن پيامدهاي منفي آن، خصوصاً پيامدهاي منفي که متوجه فرزندان است، زوجين را از طلاق منصرف کند. اين رويهي فرهنگي پسنديده البته، در جاي خود ممکن است به تلقي همنشين بودگي مدام طلاق و تيره بختي دامن بزند. همچنين، پرهيز همه جانبهي ايرانيان از طلاق موجب شده که حتي اگر با موفقيت و کاميابي فرزندي از فرزندان طلاق مواجه شوند، رغبت چنداني به برجسته سازي آن نداشته باشند، مبادا به گرمي بازار طلاق بينجامد.
6. به هر حال، به نظر ميرسد که سنت ايراني مواجهه با آسيب اجتماعي طلاق در دل خود آسيب خفيف ديگري را به وجود آورده است اين آسيب در يک جمله تبديل کردن «بچهي طلاق» به استعارهاي براي دلالت به نوعي نگونبختي محتوم است. در چنين وضعيتي امکان اينکه فرزندان بر جاي مانده از خانوادهي طلاق گرفته، بخوانيد بچههاي طلاق، احساس کنند برچسب آسيب خوردگي و عقب ماندگي و سياهبختي تا ابد بر پيشانيشان حک شده بسيار زياد است. اين احساس عملاً، فرزندان طلاق را از تکاپوهاي مثبت ناظر به آيندهي روشن و اميدآفرين بازميدارد. در اين چارچوب ميتوان به رويکردهايي جبراني انديشيد که آثار تخريبي اين آسيب خفيف، ولي مؤثر را تا حدي تعديل کند. نوشتار پيش رو پيشنهاد ميکند در کلان شهرها و خصوصاً تهران، در راستاي الگوسازي مثبت، با حضور همدلانهي شخصيتهاي موفق و مشهور مذهبي، صنفي، علمي، ورزشي، اقتصادي، سياسي، هنري و ... که خود از بچههاي طلاق محسوب ميشوند، انجمنهايي براي مشارکت، همدلي و فعاليت فرزندان به جاي مانده از طلاق تأسيس شود. مأموريت اصلي اين انجمنها، کم کردن از غلظت منفي بافيهاي غيرمنطقي دربارهي بچههاي طلاق و ارائهي الگوهاي عيني از بچه طلاقهايي باشد که در عرصههاي گوناگون دين، درس، کار و زندگي کامياب بودهاند. اين انجمنها در عين حال که کانون همافزايي مثبت و اميدآفرين بچههاي طلاق ميشود، امکان مديريت تربيتي و مشاورهاي متمرکز و مؤثر را بر زندگي ايشان به وجود ميآورد.
بازار