نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
دخترونه زنونه

ضامن شدن مادر ناصرالدین شاه برای بخشش داماد!

منبع
ايران
بروزرسانی
ضامن شدن مادر ناصرالدین شاه برای بخشش داماد!
ايران/ «...خانم من، قربانت شوم...حقيقت مطلب اين است که در آن مدت خانمي شما و بندگي من، از بعضي جهات بر وجود شما تلخ و بد گذشت و خودم اذعان و اعتراف دارم که شما رنج کشيديد و من راحت. اما حالا به شرط اين مي‌خواهم بندگي شما را بکنم که از گذشته بگذريد و شکايت مکنيد. به شرط آنکه نگوييم از آنچه رفت حکايت (از آن اتفاقات ديگر چيزي نگوييد). با من به عدل رفتار بفرماييد بلکه به فضل و بخشش و گذشت سلوک نماييد(رفتار کنيد). چنانکه ابتدا بناي مان بر همين بود. اگر به نوشته و قول و قسم من اطمينان حاصل مي‌کنيد براي همه قِسم، قسم و تعهد حاضرم و در حقيقت همين عريضه التزامي است از من که خدمت شما مي‌فرستم...». اين نامه بخشي از عذرخواهي و طلب عفو شوهري است که همسرش به‌ خاطر بد رفتاري‌هاي وي به شخص مهدعليا مادر شاه و حتي ناصرالدين شاه شکايت کرده است تا به وضع او رسيدگي کرده و اين زن را از دست شوهر بد اخلاقش نجات دهند. دادخواهي زنان نزد مهدعليا بخشي از نامه‌هايي که در آن از مهدعليا نام برده شده است، به نقش وي به حل اختلافات خانوادگي سران و رجال قاجار و نزديکان اين زن اشاره دارد، تا حدي که هر يک از طرفين اين اختلافات بشدت از مهدعليا حساب مي‌برده‌اند، جالب است که بيشتر اين دادخواهي‌ها از جانب زنان نزد مادر شاه است و او نيز با دلسوزي و جديت تمام آن موارد را تا رساندن به نتيجه و گرفتن حق آن زن پيگيري مي‌کرده است. به سر مبارک شاه و نمک سرکار عليه! در اين نامه‌ که اين مرد براي همسرش نوشته است و از او خواسته از شکايتش صرف‌نظر کند، مي‌توان به جايگاه تأثيرگذار مهدعليا در اين امور پي برد، چرا که در ادامه نامه خواهيم خواند که همسر اين مرد نزد مادر شاه دادخواهي کرده است: «...به سر مبارک شاهنشاه روحنا فداه و نمک سرکار عليه عاليه مهدعليا، روحي لها فداها و به سر و جانت قسم که «انه قسم لو تعلمون عظيم» که تا عمر دارم بي‌رضاي خاطر شما قدمي برنخواهم داشت و سر‌مويي به خلاف ميل شما رفتار نخواهم کرد و بندگي شما و اولاد شما را به جان و دل خواهم کرد...». «سلطان محمد ميرزا» شوهر خطاکار بنا به نظر دکتر عبدالحسين نوايي گردآورنده نامه‌هاي مهدعليا، اين شوهر نگران از شکايت همسرش نزد مهدعليا، به احتمال زياد «سلطان محمد ميرزا» پسر سلطان احمد ميرزا عضدالدوله است که با دختر دايي‌ خود که دختر محمدخان سپهسالار بوده وصلت کرده و حال اين زن عليه شوهر خود که اخلاق خوبي نداشته است پيش مهدعليا شکايت برده و از او خواسته تا به داد وي برسند و با توجه به محتواي نامه قرار مي‌شود التزام (تعهدي) از اين شوهر گرفته شود تا با همسر خود بدرفتاري نکند. «مچول ميرزا» پدرشوهري ظريف! جالب است بدانيم اين شوهري که مورد شکايت همسر خود واقع شده بعد از ازدواج با اين زن ملقب به «شاهزاده داماد» شده است. پدر شاهزاده داماد، يعني عضدالدوله يکي از پسران فتحعليشاه بود و آن‌طور که مي‌گويند به جهت اينکه ظريف و زيبا بود به «مچول ميرزا» شهرت داشت. وي مردي خوش صحبت بود و چون از روزگار پدرش فتحعليشاه و شکوه و عظمت مادرش تاج‌الدوله خاطرات جذاب و شنيدني زيادي داشت و آنها را براي زناني که دورش در حرمسرا جمع مي‌شدند، تعريف مي‌کرد مورد توجه اعتمادالسلطنه قرار گرفت تا جايي که به درخواست وي، خاطرات خود را در کتابي به نام «تاريخ عضدي» جمع‌آوري کرد. نسبت‌هاي خانوادگي و حل اختلافات «شمس‌الدوله» تنها دختر مچول ميرزا يا همان نويسنده کتاب تاريخ عضدي و پدر شاهزاده داماد نيز به ازدواج ناصرالدين شاه درآمده بود، در نتيجه شمس‌الدوله که يکي از همسران شاه ناصري بود، خواهرشوهر آن زني بود که از شوهرش يعني شاهزاده داماد نزد مهدعليا شکايت کرده بود. برادر اين زن شاکي از همسرش نيز، داماد ناصرالدين شاه بود. در واقع مهم‌ترين علت توجه و اهميت دادن مادر شاه و خود شاه به حل اين مسائل نسبت‌هاي خانوادگي و قومي بود که طرفين دعوا با آنها داشتند. شوهر «فخرالملوک» حامي خواهر يکي از نامه‌هايي که به موضوع حل اختلاف اين زن و شوهر خطاب به شاه ناصري نوشته شده است توسط برادر همين زن نوشته و براي شاه فرستاده شده است، اين برادر «اعتضادالدوله» شوهر «فخرالملوک» يکي از دختران ناصرالدين شاه است. در واقع داماد ناصرالدين شاه موضوع حل اختلافات زناشويي خواهرش با شوهرش (شاهزاده داماد) که نزد مهدعليا دادخواهي کرده بود ، پيگيري مي‌کند: «...درخصوص عمل همشيره که سرکار مهدعليا احضار کرده بودند، امروز شرفياب خدمت مهدعليا شدم. قرار بر اين فرمودند که فردا نوابان...در خدمت سرکار مهدعليا حاضر شوند. خانزاده هم حاضر شوم...». نخستين نوه دختري مهدعليا! بد نيست بدانيم «فخرالملوک» همسر اين برادر پيگير، با اسم اصلي «بيگم جان خانم» نخستين فرزند «گلين خانم» و ناصرالدين شاه و نيز نخستين دختر ناصرالدين شاه بود که در زمان وليعهدي پدرش در تبريز به دنيا آمد. از طرف مادري نوه احمد علي ميرزا (پسر نوزدهم فتحعلي شاه قاجار) بود. اين دختر بعد از ازدواج با محمدمهدي‌خان اعتضادالدوله صاحب چهار فرزند پسر و يک دختر به نام گلين‌خانم افسرالدوله شد و مهم‌تر از همه اينکه فخرالملوک شعر مي‌گفت و تخلص‌اش در شعر فخري بود و جالب است که هر سال به مناسبت تولد پدرش، ناصرالدين شاه قاجار، شعر مي‌سرود. شرح سفر به قم و اندروني «فخرالملوک» ناصرالدين شاه در بخشي از خاطرات خود در ششمين سفري که به قم داشته است مصادف با روز يکشنبه 25 رجب 1305ه. قمري از رفتنش به خانه فخرالملوک و شرح حالي از وضعيت زندگي دختر و دامادش اعتضادالدوله نوشته است: «...امروز بايد برويم خانه اعتضاد‌الدوله (همسر فخرالملوک)، اول رفتيم زيارت، از کلاهخود و نيزه و شمشير، خنجر و جندر، رخت و جامه و قلچاق (بازوبند آهني) و غيره که حسينقلي‌خان برادر فتحعليشاه وقف کرده است ريخته بودند توي ايوان، تماشا کرديم. امين‌السلطان و عزيز‌السلطان و همه مردم هم بودند. تماشا کردند، زيارت کرديم. در بالاي سر نماز خوانديم...». استقبال شاهزاده‌ها و اشراف قم! شاه ناصري بعد از رفتن به زيارت حرم حضرت معصومه(س) راهي خانه داماد و دخترش مي‌شود: «...بعد از آن از صحن امين‌السلطان بيرون رفتيم، همين‌طور پياده به قدر هفتصد هشتصد قدم راه بود، رفتيم تا رسيديم به خانه اعتضاد‌الدوله، زن و مرد زيادي دو طرف کوچه ايستاده بودند، از نزديک ما را درست تماشا کردند، رسيديم به خانه اعتضادالدوله، اول به يک حياط کثيفي رسيديم، من خيال کردم ديوانخانه همين است، شاهزاده‌هاي قم و اشراف قم و ريش سفيدان ايلات قم و شاهسون بغدادي را اعتضادالدوله جمع کرده بود، شاهزاده‌هاي قم خيلي کثيف، فقير و بيچاره‌اند، آنها را ديديم، اسامي آنها را ان‌شاء‌الله بعد مي‌نويسم...». فخر‌الملوک دو تا عروس هم دارد! توصيفات ناصرالدين شاه از مسير رفتن به خانه دختر و دامادش که ميهمان‌هاي زيادي هم دعوت کرده بودند جالب و خواندني است، وي بعد از وصف اين صحنه‌ها از چگونگي خانه‌ و اندروني‌ فخرالملوک مي‌نويسد: «..بعد رفتيم توي ديوانخانه، باغي است، درخت انار و زبان گنجشک و غيره دارد، حوض دارد، اما آب جاري ندارد، يک کلاه فرنگي وسط انداخته‌اند و اتاق‌هاي دراز از اين طرف، آن طرف ساخته‌اند که نشيمن همان اتاق‌هاي دراز است. رفتيم در اتاق نشستيم. ديگر ميز و صندلي و شکل و عکس به همان سليقه‌ها که اعتضادالدوله دارد در اتاق چيده است. قدري نشستيم، بعد رفتيم اندرون. فخرالملوک حياط کوچک قشنگي دارد، فخر‌الملوک دو تا عروس هم دارد. براي پسرهايش صيغه کرده است، پسرهاي فخرالملوک هم بودند، يکي از اين صيغه‌هاي پسرش شاهزاده است، دختر نورالدهر ميرزا نوه همايون ميرزا است، هر دو آمدند، بزک‌هاي عجيب و غريب کرده بودند، هر دو گنده و يک جورند، دو تا پروانه الماس هم به عروس‌ها دادم، بعد بيرون آمده، باز پياده آمديم، جمعيت زياد همان‌طور ايستاده بودند، ما را تماشا مي‌کردند». التماس «شاهزاده داماد» از همسر! و حال ادامه آن نامه شاهزاده داماد براي همسرش که از شکايت دست بردارد و با تعهد دادن که ديگر وي را اذيت نمي‌کند به خانه برگردد، آنهم تعهدي که ضامن آن مهدعليا است که اگر اين مرد دوباره خطا کرده و همسرش را آزار دهد اين بار طور ديگري با او برخورد کنند: «...جان و مال بر کف دست گرفته و باقي عمر ايستاده‌ام به غرامت و اگر عرض و سند خودم را قبول نمي‌فرماييد، براي اثبات عبوديت و اطاعت و رضاجويي خاطر مبارکت، سرکار عليه مهدعليا روحي فداها را به ضمانت مي‌دهم که مدت عمر، خلاف از من نسبت به شما سر نزند و به آن‌طور ميل خاطر مبارکت هست رفتار نمايم که رضاي خداوند و رسول و مهر و رضاي شما در آن باشد و اگر خلاف تعهدي که کرده‌ام رفتار شد، سرکار معظم‌اليها (مهدعليا) که ضمانت مي‌فرمايند، حقيقت آقا و صاحب اختيارند که در مقام مؤاخذه برآيند و آنچه لازمه بي‌التفاتي است در حق من معمول دارند...». دست توسل به دامن شاه! خلاصه آنکه اين شوهر باز در بخش‌هاي ديگر اين نامه مهدعليا را واسطه و ضامن خود قرار مي‌دهد تا همسرش به خانه برگردد و زندگي کند، جالب آنکه شاهزاده داماد در آخر نامه با حالي زار و پريشان مي‌نويسد که اگر شما قبول نکرديد و سرکار مهدعليا هم ضامن نشدند پناه به به شاه مي‌برم و از او طلب کمک مي‌کنم تا مرا ببخشيد و به خانه برگرديد: «...و اگر از طرف شما و سرکار عليه عاليه مهدعليا دامت شوکتها مأيوس شوم لابد (ناگزير) دست توسل به دامن سرکار اعلي حضرت اقدس همايون شهرياري روحنا فداه خواهم زد و خداي نخواسته پس از يأس از هر سه آستانه، لابد و ملجأ شده (ناگزير و اميدوار) رو به درگاه خداوند خواهم کرد. زياده عرض سلام، مختارند». شناخت مهدعليا جداي از قاتل امير! يکي از نکات مهمي که با خواندن دقيق اين نامه‌ها مي‌توان متوجه شد اين است‌ که نقش مهم و پر رنگ اين زن در قتل اميرکبير، شناخت ابعاد شخصيتي ديگر مهدعليا را در تاريخ قاجار به فراموشي سپرده است. هنگامي که نام مهدعليا را مي‌شنويم يا در جايي مي‌خوانيم ناخودآگاه زني را که قاتل سياستمداري بزرگ چون امير بوده است به ياد مي‌آوريم، اينکه اين زن قدرتمند نقش اساسي در مرگ اميرکبير داشته است قابل انکار نيست، اما شناخت و بررسي کامل زندگي مهدعليا بخصوص در حوزه زنان، دريچه‌اي تازه و جذاب از اين زن براي تاريخ روشن مي‌کند که خود اطلاعات مهمي در اختيار پژوهشگران و محققين قرار مي‌دهد. منابع: 1.عبدالحسين نوايي، مهد عليا به روايت اسناد، تهران، انتشارات اساطير، 1383 2.محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه (1292تا 1313ق)، تهران، انتشارات اميرکبير 3.دوستعلي خان معيرالممالک، يادداشت‌هايي از زندگاني خصوصي ناصرالدين شاه، تهران، نشر تاريخ ايران، 1361 4. فاطمه قاضيها، روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه قاجار در سفر اول فرنگستان، تهران، سازمان اسناد ملي ايران، 1377 5.ليدي شل، حسين ابوترابيان، خاطرات ليدي شل، تهران، نشر نو، 1362 6.سيروس سعدونديان، خاطرات مونس الدوله، انتشارات زرين، 1389 7.مريم رضايي عاملي، سفر دانه به گل، سيرتحول جايگاه زن در نثر دوره قاجار، تهران، نشر تاريخ ايران، 1389 8.سايت دنياي زنان قاجار http://www.qajarwomen.org 9.سايت مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران http://www.iichs.ir 10.سايت قاجاريه يادداشت‌هايي از فاطمه قاضيها http://ghaziha.kateban.com 11. سايت تاريخ ايراني http://tarikhirani.ir 12. سايت پرتال جامع علوم انساني http://ensani.ir ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره