نماد آخرین خبر

اسم دختر سه حرفی همراه با ریشه و معنی

منبع
ستاره
بروزرسانی
اسم دختر سه حرفی همراه با ریشه و معنی
ستاره/ چه زماني ممکن است تعداد حروف يک اسم برايمان اهميت پيدا کند؟ شايد بخواهيد نامي براي فرزندتان برگزينيد که تعداد حروفش با تعداد حروف نام فرزند قبلي شما يا حتي با نام خود شما هماهنگ باشد؛ شايد هم براي يک بازي يا معماي خاص به دنبال اسم دختر سه حرفي باشيد. مجموعه اسامي ما يکي از کاملترين مجموعه‌هاست که اسامي سه حرفي دخترانه را براي شما يک جا فراهم آورده است. اسم دختر سه حرفي به ترتيب حروف الفبا افسر معني: کلاه پادشاهي، تاج ريشه: فارسي آتر معني: آذر، آتش، اخگر ريشه: فارسي آدا معني: پاداش مينوي، فرشته توانگري ريشه: فارسي آذر معني: نام ماه نهم از سال شمسي، نام فرشته نگهبان آتش، نام روز نهم از هر ماه شمسي در ايران قديم ريشه: اوستايي - پهلوي آرا معني: مخفف آراينده، آرايشگر، زيور، زينت ريشه: فارسي آسا معني: زيور مايه زيبايي و آرايش، وقار و ثبات و تمکين و آسودگي ريشه: فارسي آسو معني: شفق، هنگام طلوع خورشيد، همچنين نام شرابي مست کننده که از قند سياه درست مي‌کنند. ريشه: کردي آفت معني: بلا، بليه، کنايه از زيبايي و عشوه گري ريشه: عربي آنا معني: مادر ريشه: ترکي در عبري به معناي دوست داشتني، ظريف، خوش اندام، برانگيزاننده لطف و محبت آنو معني: در دين بابلي، نام خداي آسمان ريشه: بابلي آوا معني: صدايي که به آواز خوانده مي‌شود يا از آلات موسيقي به گوش مي‌رسد. ريشه: فارسي آون معني: آونگ، نام رشته‌اي که خوشه انگور و بعضي ميوه‌ها را به آن مي‌بندند، آويزان، آويخته ريشه: فارسي آهو معني: جانور معروف که نام ديگر آن غزال است، آهو به زيبايي چشم و خرامش در رفتار معروف است. ريشه: فارسي بِهي معني: خوبي، نيکي، نيکويي؛ تندرستي، سلامت؛ نيکبختي، سعادت، (اين کلمه چنانچه بَهي تلفظ شود به معني زيبا، نيکو و خوب است.) ريشه: فارسي برگ معني: به ضم ب، ابرو ريشه: فارسي پرک معني: ستاره سهيل، تاج ريشه: فارسي پرن معني: پروين ريشه: فارسي پري معني: موجودي لطيف و بسيار زيبا و نيکوکار و نامرئي که گاه خود را نشان دهد و با جمالش انسان را فريفته‌ي خود مي‌کند، زيبارو و داراي اندام ظريف؛ در ادب فارسي پري گاه به معناي اَهرِمن، به معناي شيطان به کار رفته است. ريشه: فارسي تِلّي معني: موهاي پر پشت و بلند، دختري که گيسوي بلند و زيبا دارد، زلف دار؛ زباندار و سخنور ريشه: ترکي تاژ معني: لطيف، نازک، نام پسرفرواک برادر هوشنگ پادشاه پيشدادي ريشه: فارسي تني معني: در گويش مازندران شکوفه ريشه: فارسي ثَمر معني: ميوه؛ (به مجاز) نتيجه و حاصل ريشه: عربي ثَمن معني: بها، قيمت ريشه: عربي ثَنا معني: ستايش، مدح؛ دعا، درود و تحيت، حمد، شکر، سپاس ريشه: عربي جَنت معني: بهشت، فردوس ريشه: عربي چمن معني: زمين سبز و خرم، باغ و بوستان مرغزار؛ نام گياهي از تيره‌ غلات ريشه: فارسي چوک معني: چشمه ريشه: کردي حَبه معني: دانه‌ بعضي از ميوه‌ها و گياهان؛ (به مجاز) پول بسيار اندک ريشه: عربي حره معني: زن آزاده، لقب زنان اشرافي، خاتون، نام خواهر محمود غزنوي ريشه: عربي حنا معني: گياهي درختي که گل‌هاي سفيد و معطر دارد، گرد بسيار نرم سبز رنگي از گياهي به همين نام ريشه: عربي حوا معني: نخستين انسان ماده در مذاهب سامي، در نجوم نام صورت فلکي بزرگي در آسمان نيمکره‌ي جنوبي، به روايت تورات و قرآن، نخستين زني که خدا آفريد، همسر حضرت آدم (ع) ريشه: عربي حور معني: زن زيباي بهشتي ريشه: عربي خُتن معني: نام شهري در ترکستان شرقي و گاهي هم به تمام ترکستان چين اطلاق شده است، (به مجاز) زيباروي ريشه: فارسي خُرّم معني: سرسبز و با طراوت؛ شاد، خوشحال، خوب، خوش؛ فرخنده، مبارک ريشه: فارسي ختا معني: نام سرزمين چين شمالي که محل زندگي قبايل ترک بوده است. ريشه: فارسي خزر معني: فتان، دختر که عشوه هايي زيرکانه مي‌ريزد. ريشه: عربي دِنا معني: قسمتي از کوهستان شمال غربي فارس که قلهاي معروف به همين نام دارد، نام شهرستاني در شرق استان کهگيلويه و بويراحمد ريشه: فارسي رنا معني: شادمان گرديدن، شاد شدن، چيزي که در وي نگرند از جهت خوبي و حسن آن؛ جمال ريشه: عربي رها معني: نجات يافته و آزاد، با آزادي، آزادانه، رهايي ريشه: فارسي رزا معني: رز ريشه: فرانسوي رزي معني: منسوب به رُز ريشه: فرانسوي راز معني: آنچه از ديگران پنهان نگاه داشته مي‌شود، سِر ريشه: فارسي زري معني: پارچه يا لباسي که در آن نخهاي طلايي به کار رفته است، نخ طلا يا نقره يا گلابتون، طلايي، منسوب به زر ريشه: فارسي ژون معني: بت، صنم ريشه: فارسي سحر معني: زمان قبل از سپيده دم، صبح ريشه: عربي سرو معني: از انواع درختان که هميشه سبز است؛ (به مجاز) شاداب و با طراوت ريشه: فارسي سما معني: آسمان ريشه: عربي سمر معني: حکايت، افسانه، داستان؛ مشهور و گفتار و سخن ريشه: عربي سمن معني: نام گياهي (رازقي)، ياسمن؛ (به مجاز) چهره‌ سفيد و لطيف و همينطور بوي خوش ريشه: فارسي سنا معني: روشنايي، گروهي از گياهان درخچه‌اي يابوته‌اي گرمسيري و خودرو از خانواده گل ارغوان ريشه: عربي ستي معني: عنواني احترام آميز براي زنان، زن و دختر ريشه: عربي سبا معني: سوره‌ سي و چهارم از قرآن کريم؛ نام شهر بلقيس؛ (در عبري) انسان ريشه: عربي سدا معني: نام قهرمان يکي از داستانهاي ارمني ريشه: ارمني سها معني: (تلفظ: sohā) نام کوچکترين ستاره دب اصغر که در قديم چشم پزشکان از آن براي آزمون صحت بينايي استفاده مي‌کردند. ريشه: عربي شمه معني: بوي خوش ريشه: عربي صَبا معني: نسيم ملايم و خنکي که در برخي نواحي از طرف شمال شرق مي‌وزد در مقابلِ دَبور؛ (به مجاز) پيام رسان ميان عاشق و معشوق ريشه: عربي صدا معني: انعکاس صوت، پژواک ريشه: عربي صفا معني: (دخترانه و پسرانه) داشتن رفتار و کرداري همراه با دوستي و صميميت، يکرنگي، خلوص و صميميت، نام جايي در مکه ريشه: عربي صنم معني: بت، شخص زيبا رو، معشوق زيبارو؛ در عرفان صنم در نزد بعضي از عرفا عبارت است از حقايق روحي در ظهور تجلي صورت صفاتي است. ريشه: عربي ضُحا معني: (تلفظ: zohā) زماني پس از برآمدن آفتاب، چاشتگاه، نام سوره‌اي در قرآن کريم ريشه: عربي طَلا معني: زر، فلزي زرد رنگ و قيمتي؛ (به مجاز) هر شيي يا هر شخص بسيار ارزشمند ريشه: عربي طره معني: موي پيشاني، زلف ريشه: عربي عسل معني: مايعي خوراکي که زنبور عسل مي‌سازد، بسيار شيرين و دوست داشتني ريشه: عربي عطا معني: بخشش، انعام ريشه: عربي غَزل معني: نوعي شعر، شعر عاشقانه؛ در موسيقي ايراني هر نوع سخن آهنگين که به آواز يا همراه سازها خوانده مي‌شده است. ريشه: عربي فرح معني: شادماني، سرور ريشه: عربي فرخ معني: (دخترانه و پسرانه) به معني خجسته، مبارک، فرخنده، از شخصيتهاي شاهنامه، نام يکي از مرزبانان خسروپرويز پادشاه ساساني ريشه: فارسي قمر معني: ماه؛ جِرم آسماني که دور سياره‌اي بچرخد؛ (به مجاز) زن زيباروي ريشه: عربي کاس معني: اسم زيباي شمالي به معني دختر چشم آبي ريشه: گيلکي کرا معني: اسم همسر مولاناجلال الدين بلخي ريشه: فارسي گلي معني: منسوب به گل، مانند گل، به رنگ گل ريشه: فارسي لار معني: طناز ريشه: کردي لنا معني: نصيب و بهره ريشه: عربي ليا معني: خجسته، نام همسر يعقوب (ع) ريشه: عبري لئا معني: به سوي خدا، دختري که رو به سوي خدا دارد. ريشه: عبري مُنا معني: اميدها، آرزوها، مقاصد ريشه: عربي مِها معني: منسوب به ماه است؛ (به مجاز) زيبارو، با فتح ميم به معناي بزرگ، بزرگتر ريشه: فارسي ماه معني: جِرم آسماني نسبتاً بزرگي که شبها به صورت لکه‌ي روشن بزرگي از زمين ديده مي‌شود، قمر؛ (به مجاز) بسيار خوب و دوست داشتني ريشه: فارسي ناز معني: کرشمه، غمزه ريشه: فارسي نجم معني: ستاره، نام سوره‌اي در قرآن کريم ريشه: عربي ندا معني: صداي بلند، فرياد، بانگ ريشه: عربي نسا معني: زنان، نام سوره اي در قرآن کريم ريشه: عربي نوا معني: صداي آهنگين، نغمه،آواز، نام يکي از لحنهاي قديم موسيقي ايراني ريشه: فارسي نور معني: روشنايي، فروغ، از نامهاي خداوند، نام سوره‌اي در قرآن کريم ريشه: عربي نوشا معني: نيوشا، شنوا، شنونده ريشه: فارسي نير معني: روشن، منور ريشه: عربي ودا معني: به کسر واو، نام مجموعه کتابهاي چهارگانه هندوها که به زبان سانسکريت نوشته شده است. ريشه: سانسکريت وشن معني: خوب است. ريشه: کردي هدا (هدي) معني: هدي، هدايت کردن، هدايت، راهنمايي، راه درست و مسير درست ريشه: عربي هلن معني: فرانسه از يوناني روشنايي، نور، در اساطير يونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روي داد. ريشه: يوناني هما معني: پرنده‌اي با جثه بزرگ که بنا به تصور گذشتگان سايه‌اش بر سر هر کسي بيفتد به سعادت و خوشبختي مي‌رسد. هما از شخصيتهاي شاهنامه بوده است و نام دخترگشتاسپ پادشاه کياني ريشه: فارسي هور معني: خور، خورشيد، از شخصيتهاي شاهنامه، نام دانايي پرهيزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساساني ريشه: فارسي ياس معني: گلي زينتي با رنگهاي سفيد، زرد، سرخ و بنفش و بسيار خوشبو، گل منسوب به حضرت زهرا (س) ريشه: فارسي ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره