نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
دخترونه زنونه

خاطره های جذاب و خانومانه

منبع
خراسان
بروزرسانی
خاطره های جذاب و خانومانه
خراسان/ * يه بار رفته بودم خونه دوستم، روي مبل نشسته بوديم و حرف مي‌زديم که ديدم مامان دوستم با يک سبد ميوه اومد سمت ما. منم گفتم که واي، چرا اين‌قدر زحمت مي‌کشيد، تو رو خدا بياين بشينيد و ... . اما مامان دوستم خيلي آروم و با لبخند اومد نشست کنارم و بعد ديدم توي سبدش سيب‌زميني گذاشته و مي‌خواد واسه ناهارشون پوست بکنه! از خجالت زود خداحافظي کردم و اومدم بيرون. * من معلم ابتدايي هستم. اوايل مهر به يکي از بچه‌ها گفتم که برو فلاني رو صدا کن و بگو بياد اين جا. اونم گفت: «خانم، برو بابا!». بهش گفتم: پسرم اين چه طرز حرف زدنه؟ بايد با ادب صحبت کني. اونم يه کم فکر کرد و گفت: «خانم برويد بابا!» * چند وقت پيش، مادر بزرگم حالش خوب نبود و قرار شد من ببرم‌شون دکتر. رسيدم مطب و زماني که نوبت‌مون شد، آقاي دکتر از مادر بزرگم پرسيد که مادرجان، قليون مي‌کشي؟ و مادر بزرگم جواب داد: «نه، قربونت پسرم، قبل از رفتن کشيدم و بعدش اومدم پيش شما»! فقط شانس آوردم خود دکتر زد زير خنده وگرنه من که اصلا نمي‌تونستم خنده‌ام رو نگه دارم!
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره