نماد آخرین خبر

آیا من زیبا هستم؟

منبع
مهرخانه
بروزرسانی
آیا من زیبا هستم؟

مهرخانه/ اين روزها کمتر کسي را مي‌شود پيدا کرد که دست يک بخش از بدنش را به تيغ جراحي نسپرده باشد. ديگر خيلي زن و مرد و جوان و ميانسال هم ندارد. انگار ويروسي به جان خيلي‌ها افتاده که توانسته به آن‌ها بقبولاند که «عزيزم! تو زيبا نيستي». از دختران و پسرانِ تازه نوجوان‌شده گرفته تا زنان و مرداني که صاحب فرزند و زندگي هستند. آثار اين ويروس به حدي روي ذهن جامعه نشسته که اگر کمي از آن فاصله بگيري و از دور به آن نگاه کني، مي‌پنداري که ماراتني در حال انجام است. ماراتني که معلوم نيست انتهايش کجاست و آيا اصلاً انتهايي دارد؟
خوشگلي‌هايي که حسرتش را مي‌خوريم!
چند ماه قبل در يک مهماني دوستانه دختر جوان صاحبخانه که به تازگي بيني‌اش را جراحي زيبايي کرده‌ بود، به خاطر سرگيجه کارش به دکتر کشيد و خلاصه يک‌جورهايي مهماني را به‌هم‌ زد. البته علت سرگيجه او کم‌خوني بود و به گفته پزشکش ربطي به جراحي بيني‌اش نداشت.
چون مهماني ناگهان به‌هم خورده بود، من کيف پولم را آن‌جا جا گذاشته بودم و چند روز بعد براي گرفتن آن دوباره به آن خانواده بسيار دوست‌داشتني سر زدم. چون زود رسيده بودم خانم هنوز از سرکار برنگشته بود و دختر جوان که در خانه تنها بود در را به رويم باز کرد و کلي اصرار کرد که به داخل بروم. من هم به اندازه خوردن يک ليوان آب قبول کردم و داخل شدم. يک ليوان آب خوردن من حدود يک ساعتي طول کشيد، دليل آن هم اين بود که دختر جوان حرف‌هاي زيادي درباره توضيح ضرورت عملي که انجام داده بود داشت. آن‌جا بود که فهميدم اين عمل دوم او بوده و احتمال دارد که اگر از نتيجه راضي نباشد، کار به جراحي سوم هم بکشد. من که واقعاً نقص نازيباکننده‌اي در ظاهر او نمي‌ديدم، به او گفتم: «به نظر من چهره شما به اندازه کافي زيبا است و...». او بلافاصله حرفم را قطع کرد و گفت: «آره، ولي...». مکثي کرد و ادامه داد: «يه دوست دارم، ليلا، نمي‌دونيد چقدر نازه... قد بلند، کشيده، خوش‌اندام، صورتش مثل ماه... قراره بياد با هم بريم دکتر براي معاينه... بيني اون رو هم همين دکتر عمل کرد... خدا کنه بيني منم مثل ليلا در آمده باشه».
همين موقع بود که زنگ خانه به صدا درآمد. ليلا بود. من براساس تعريفي که دختر جوان از او کرده بود منتظر يک آدم متفاوت بودم ولي وقتي وارد شد ديدم که با توصيف آن دختر چقدر فرق داشت. قدش بلندتر از او نبود که هيچ، چند سانت هم از او کوتاه‌تر بود... کمي هم چاق‌تر بود... صورتش هم يک چهره معمولي نيمه‌بزک‌کرده بود... دختر جوان با مهرباني ما را به هم معرفي کرد و به او گفت که همين پيش پايش ذکر خيرش بود... درحالي‌که او از اين جلب توجه دوستانه خوشحال بود، من داشتم به اين سؤال فکر مي‌کردم که واقعاً او خودش را چه شکلي مي‌بيند؟
آيا شما خوشگليد؟

شما خودتان را چگونه مي‌بينيد؟ آيا از شکل و شمايل بدنتان راضي هستيد؟ يا از آن‌ها هستيد که وقتي در آينه به خودشان نگاه مي‌کنند، مدام نوک دماغشان را بالا و پايين مي‌کنند تا وضعيت‌هاي مختلف آن را پيش خودشان تصويرسازي کنند؟
زنگوله زيبايي
حتماً مي‌دانيد که ويژگي‌ها و صفات ما روي يک طيف قرار مي‌گيرند. وقتي که ما نقطه‌هاي مختلف اين طيف را به هم وصل مي‌کنيم، شکل يک زنگوله درست مي‌شود. اکثر ما در ويژگي‌هاي مختلف در حد وسط اين زنگوله قرار مي‌گيريم، ولي خب بعضي‌ها هم هستند که در دو انتهاي آن قرار مي‌گيرند. مثلاً در مورد قد، اکثر ما قد معمولي داريم ولي افرادي را هم مي‌شناسيم که قدشان از اکثريت مردم کوتاه‌تر يا بلند‌تر باشد. زيبايي هم همين‌طور است؛ يعني يک زنگوله براي خودش دارد. درست است که زيباييِ ظاهري يک مسأله نسبي است و معيارهاي آدم‌هاي مختلف براي آن با هم فرق مي‌کند اما به‌طورکلي اکثر افراد جامعه از لحاظ زيبايي در حد ميانگين قرار مي‌گيرند.
البته کساني هم هستند که زيبايي‌شان برجسته‌تر باشد يا بر عکس به دلايلي مانند نقص فيزيکي، بيماري‌ها و يا حوادث، کمي از حد زيبايي معمولي پايين‌تر باشند. اين يعني تعداد کساني که واقعاً نقص ظاهري و چهره دارند، خيلي کمتر از تعداد کساني است که همين حالا در صف جراحي‌هاي زيبايي به انتظار نشسته‌اند. اما چرا اين اتفاق افتاده است؟
تمايل ذاتي يا وسواس؟
قبول دارم... همه ما به طور ذاتي زيبايي را دوست داريم ولي آيا اسم اين سوناميِ ميل به جراحي زيبايي (غيرضروري) را مي‌شود يک تمايل ذاتي گذاشت؟ اصلاً فرض کنيم که اين يک تمايل ذاتي است که در اين زمانه فرصت بروز بيشتري پيدا کرده است، اما واقعاً تا چندمين جراحي را مي‌شود به حساب تمايل به زيبايي نوشت؟
امروزه اکثر کساني که جراحي زيبايي مي‌کنند، ديگر به يکي دو عمل قانع نيستند، مثلاً بعد از سه بار جراحي بيني، تازه مي‌روند سروقتِ چانه و لب و گونه و چشم و ابرو و باسن و شکم و سينه و... کنار هم گذاشتن اين شواهد ما را به اين نتيجه مي‌رساند که با يک‌جور وسواس زيبايي روبه‌رو هستيم نه يک تمايل ذاتي و طبيعي. به نظر مي‌رسد عوامل زير در شکل‌گيري اين وسواس، تأثير گذاشته باشند:
1. يک مطالبه جمعي: تا وقتي مثلاً جراحي بيني اين‌قدر باب نشده بود، کساني که اين جراحي را انجام داده بودند بيشتر توي چشم بودند. برعکس، حالا کساني که بيني‌شان را جراحي نکرده‌اند بيشتر توي چشم هستند. همين موضوع موجب شده است که خيلي از ما براي همرنگ‌شدن با جماعت احساس فشار رواني بکنيم و در نتيجه به دنبال اين قبيل جراحي‌ها برويم.
2. زيبايي، شرط اول: دوستي تعريف مي‌کرد که چند سال قبل براي يک سفر کاري به يکي از کشورهاي اروپايي سفر کرده بود و در آن‌جا خانم مهندس جواني را ديده بود که بيني بزرگي داشت. دوست ما روي حساب دو دو تا چهار تاهاي خودمان، پيش خودش فکر کرده بود که اين خانم با اين بيني بزرگ شانس زيادي براي ازدواج نخواهد داشت. اما بعدها متوجه شده بود که مسئول ارشدي که با او معامله کرده بود، شوهر اين خانم بوده است.
واقعيت اين است که در فرهنگ ما زيبايي بيش از حدِ منطقي مهم شده است. مثلاً اگر کسي بخواهد براي پسرش همسري انتخاب کند، در درجه اول به دنبال يک دختر زيبا مي‌گردد. حتي مواردي ديده شده که براي کار کردن هم زيبايي جزو معيارهاي تعيين‌کننده بوده است!
3. استرس، مشکلات خلقي و اجتماعي: تحقيقات نشان مي‌دهد کساني که مدام دارند قيافه و ظاهرشان را دست‌کاري مي‌کنند، به بعضي مشکلات خلقي مثل افسردگي يا اضطراب مبتلا هستند. در اين ميان استرس و مسائل اجتماعي هم بي‌تأثير به نظر نمي‌رسند. براي مثال بعيد نيست که به تأخير افتادن ازدواج و يا طلاق که دو معضل اجتماعي و استرس‌زاي مهم در جامعه فعلي هستند، به دليل ايجاد احساس ناکامي، افسردگي و اضطراب آينده، روي درصد تمايل به انجام جراحي‌هاي زيبايي به عنوان راهي براي کاهش ناکامي‌هاي قبلي و ايجاد فرصت‌هاي جديد تأثير داشته باشند.
4. خوف از پيري: بالا رفتن سن، سفيد‌شدن موها و چروک برداشتن پوست به دلايل مختلف براي ما ترسناک است. شايد از خود پيري به عنوان نماد ضعف و تنهايي واهمه داريم. يا شايد از نزديک شدن به سوت پاياني زندگي و اضطراب مشترکمان يعني مواجهه با مرگ مي‌هراسيم. شايد هم آن معنايي را که بايد و شايد براي زندگي‌مان پيدا نکرده‌ايم و حالا مي‌خواهيم با به تعويق انداختن نشانه‌هاي ظاهري پيري، خودمان را به داشتن يک فرصت ديگر دلخوش کنيم.
5. تصوير ذهني منفي از خود: قصه آن دختر جوان را که برايتان گفتم به ياد بياوريد. به نظر من اگر بشود در ميان دلايل مختلف آدم‌هاي مختلف براي انجام جراحي‌هاي زيبايي غيرضروري نقطه اشتراکي پيدا کرد، همان مسأله‌اي باشد که آن دختر با آن مواجه بود: داشتن تصوير ذهني منفي از خود.
خيلي از ما با وجود انجام اقدامات مختلف براي زيباترشدن، همچنان خودمان را به اندازه کافي زيبا نمي‌بينيم؛ شايد به اين دليل که خودمان هم نمي‌دانيم زيبايي مطلوبمان چقدر از خود واقعي ما فاصله دارد، آيا در پس همين جراحي بعدي است يا پشت کوه‌هاي بلندِ ناکجاآباد؟

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره