آق کمال صله رحم میکند

خراسان/ عيال برخلاف ظاهرش که خيلي خودشه قاييم ميگيره خيلي احساساتيه. ممکنه نشون نده که دلش بري کسي تنگ رفته ولي مو مفهمُم که در باطن دلش يَگ ذره رفته. سر همي جريان کروناي گوربهگور شده هم مدتي بود که هيچکدوم از قوماشه نديده بود. حالا گروه خانوادگي درن و مخصوصا شوهرعمهها و شوهرخالههاش توش حضور پررنگي درن و مثلا هفتهاي يَگ بار همهشان ويدئوکنفرانس مِذارن، ولي بازم او جوري که بايد و شايد به دلشان نمچسبيد. چند باري پيشنهاد دادهبودن که همه فاميل وخزم برم يَگ باغي، بوستاني، پارکي، در و دشتي، تا ديدارها تازه بره، ولي يا او يکي بچهاش ترش و پوده کرده بود، يا او يکي خودش سر کار بود، يا او يکي با او يکي دگه قهر بود و... هميجوري قضيه کنسل مِرفت. تا اي که عيال گفت: «نه اينجوري نميشه. هيچ ميدوني چند وقته من کل فاميل رو نديدم؟» خواستُم روزها ره بشمرُم که فهميدُم نظر مو ره نخواسته و ادامه داد: «يه فکري به ذهنم رسيد! پاشو حاضر شو!» اِنا حالا خوب رفت.
تو ماشين قسمش مدادُم که: «قربون شکل ماهت، حالا تو اي اوضاع، جان ما بيخيال عمه و دايي بشو. چند وقته نديديشان، يَگ مدت دگه هم روش، بذار اي ويروس جونُممرگ شده شرشه از سرمان کم کنه، بعد خودُم همهشانه دعوت مکنُم خانهمان، يَگ دل سير به جوکهاي شوهرعمهات بخندم!» خنديد و گفت: «تو درباره من چي فکر ميکني؟ تندتر برو که چند جا بايد سر بزنيم.»
سرتانه درد نيارُم، اول از همه رفتم خانه خالهاش، زنگ زدم و نگُم براتان که بنده خدا داشت پاي آيفون غش مکرد از خوشحالي. دره زدن و اصرار که بيِن بالا، ولي عيال بهشان گفت شماها يَگ توک پا بين پايين ببينمتان و برِم. نشون به او نشون که از عصري تا سر شب، رفتِم دم در خانه نصف قومامان و همهشانه از 10 متري تو کوچه و خيابون و حياط و پارکينگ ديدم و برگشتِم. خدايي دلمان وارفت. ايم از اي.
نويسنده : آق کمال همه کاره و هيچ کاره