آوای سریال «دل» یک مازوخیسم است؟!

خراسان/ عامل ناکاميهاي رستا، آرش، نکيسا ، رابي و ... در سريال «دل»، اختلال روانشناسانه يکي از نزديکانشان است که درمان نشده است.
«دل»، عاشقانهاي لاکچري است که هفتههاست در بستر شبکه نمايش خانگي عرضه ميشود و قسمتهاي پاياني خود را سپري ميکند. انتشار قسمتهاي اين سريال در روزهاي چهارشنبه هر هفته است. بهرغم همه انتقادات تقريبا درستي که به سريال وارد است از جمله ريتم بسيار کند، تبليغات زياد و سبکزندگي غيرقابل باور و غير مشابه با روتين زندگي مردم، در اين مطلب قصد داريم شخصيت «آوا»، خواهرخوانده رستا را ارزيابي کنيم.
اشتباه مادر «آوا» در شکلگيري يک باور
نقش آوا در سريال کم رنگ آغاز و به تدريج پررنگتر مي شود و مخاطب ميداند قرار است پرونده ويژهاي براي اين شخصيت در قصه باز شود. اگرچه بسيار دير و کند، اما بالاخره در قسمتهاي پاياني مشت آوا براي مخاطب باز ميشود و خواهر فداکار قصه، جايش را به خواهر متخاصم ميدهد. در يکي از قسمتهاي گذشته با فلش بکي به کودکي آوا، متوجه ميشويم که او طي يک حادثه اتفاقي پدرش را در کودکي از دست ميدهد و براي اين حادثه هولناک خودش را مقصر ميداند. البته که رفتار مادر طي دوران سوگ و افسردگي وي در پي فوت همسرش، آوا را به ورطه تنهايي و عزلت ميکشاند و اين باور اشتباه در آوا تقويت ميشود که براي اين سانحه، شايسته شماتت اطرافيان است پس شروع به رفتارهاي مازوخيستي ميکند.
چرا «آوا» يک مازوخيسم است؟
مازوخيسم يا خودآزاري، اختلالي است که فرد با خود رفتارهاي مخربي دارد يعني با آسيب عمدي و قصد صدمه به خود، موجب آزار جسمي به خود ميشود. صدمه به خود ميتواند پيامها و دلايلي داشته باشد که عبارتند از:
1- متوجه ساختن ديگران از وجود يک مشکل براي فرد
2- توجيه کردن احساس رنج و عذاب فردي
3- به دست آوردن حس کنترل
4- بيان احساس شرم و تنفر از خود
5- به دست آوردن حس آرامش و آسودگي خاطر
6- مديريت احساساتي غيرقابل قبول مانند خشم
7- مجازات خود
8- اعتراض و ... .
افراد مازوخيست (خودآزار) اغلب در احساساتي عميق مانند حس ناتواني، نداشتن گزينهاي براي انتخاب يا حس گرفتار بودن غرق هستند. اين اختلال ممکن است از تجربياتي ناخوشايند در گذشته و رويدادي آسيبزا ناشي شود. در خصوص شخصيت آوا نيز اين مسئله صدق ميکند. آوا پس از رويداد استرسزايي همچون فقدان پدر و مشاهده سوگ مادر به شدت احساس ناتواني و تنفر از خود ميکند و طولاني شدن دوران سوگ مادر و به انزوا کشاندن دخترش، به غرق شدن او در احساس نداشتن حامي دامن ميزند.
جلسات رواندرماني «آوا» بايد ادامه مييافت
در ادامه داستان و در پي شکلگيري آشنايي خسرو با مادر آوا، کارگردان ما را با اين نکته مواجه ميکند که دلجويي ناهيد(مادر آوا) از دختر خسرو(که در زندان به سر ميبرد) بيش از پيش سبب ميشود وي خودش را با رستا مقايسه کند و خود را براي مرگ پدر مقصر و سزاوار بيتوجهي و حتي مجازات بداند. آنطور که از قصه بر ميآيد، آوا در پي جلسات رواندرماني، ازدواج مادرش با خسرو و قرار گرفتن در کانون خانوادگي به تدريج وضعيت بهتري را تجربه ميکند تا اينکه در بزرگ سالي در يک مثلث عشقي قرار ميگيرد.
اين داستان با چاشني اغراق همراه است
آوا، خواهرخوانده خود را که به تازگي از نامزدش جدا شده و دوران سختي را ميگذراند، براي کار به آرش(رئيس خود) که از قضا مورد علاقه پنهاني آواست، معرفي ميکند و در پي معرفي، اتفاقي ناگوار براي آوا رخ ميدهد، علاقه رستا و آرش به يکديگر. تلاشهاي آوا براي منصرف کردن اين دو نفر به ثمر نميرسد و آوا دوباره پس از سالها در معرض رويدادي استرسزا قرار ميگيرد(از دست دادن فرد مورد علاقهاش). احساس ميکند همچون دوران کودکي دوباره مورد بدرفتاري قرار گرفته، درک نميشود و در اين ماجرا هيچ فردي را حامي خود نمييابد. در اين گير و دار عاطفي، آوا به عنوان آخرين گزينه سراغ شاگرد پدر خواندهاش يعني نکيسا ميرود که ميداند از سالهاي دور علاقهاي پنهاني به رستا داشته اما هرگز جرئت و عرصهاي براي ابراز نداشته است. اگرچه داستان با چاشني اغراق همراه است اما آنچه به تصوير کشيده ميشود، سناريوي عجيب و غريبي است که آوا براي برهم زدن ازدواج خواهرش با آرش ميچيند. کارگردان با اغراق بسيار نقشه آوا را با همه موانع ناخواستهاي که سر راهش پيش ميآيد، از جمله بازگشت رابي دختر خاله آرش(که از کودکي شيفته آرش بوده)، سکته خسرو و پيبردن مادر آوا از نقشه شوم دخترش که در قسمت هاي پاياني اتفاق افتاد ، پيش ميبرد اما به طور کلي، اين قدر اغراق درباره عوارض يک اختلال روانشناسي، منطقي نيست و از منظر روان شناسي قابل قبول به نظر نمي رسد.
تلاش آوا براي فرار از تکرار تجربه فقدان
آوا در حين پيش بردن نقشه پليد خود، دوباره دچار تکرار و بازسازي قصه کودکياش ميشود. يک بار تجربه تلخ فقدان را داشته است و اين بار نميخواهد دوباره از دست دادن عزيزي را تجربه کند. آوا دچار شرايط سختي است که براي بيان، درک و متعادل کردن احساساتش همه جانبه درگير است. در چنين شرايطي احساس کرختي ميکند، از خود و جهان اطرافش دور ميشود اما با تمام قوا بلند ميشود و نميخواهد اين بار بازنده شود. از سويي، رنج و عذابي که به خاطر آسيب زدن به زندگي خواهر خواندهاش در او به وجود آمده، سبب ميشود با صدمه به خود و تحمل درد فيزيکي حواسش را از دردهاي رواني نهان خود پرت يا کمک کند بر احساسات شرم و خشمش کنترل داشته باشد. به همين دليل ما پس از مورد تجاوز قرار گرفته شدن رستا، شاهد آسيب زدن آوا به جسم خود در سکانسهايي از سريال هستيم.
نويسنده : فرزانه شهرياردوست | کارشناس ارشد روان شناسي باليني