چند نکته ساده اما بسیار مهم که باید قبل از ازدواج بدانیم!
باشگاه خبرنگاران/ ازدواج يک امر مقدس است که بين زن و مرد انجام ميشود اما قبل از ازدواج بايد تمامي مسائل را به خوبي بسنجيم و معيارهاي خود را در نظر بگيريم.
ازدواج يکي از مهم ترين قسمت زندگي افراد است که اگر بخواهيم سرسري به آن نگاه کنيم آسيب هاي زيادي براي فرد و حتي جامعه دارد.
اين امر مقدس، که بين زن و مرد انجام ميشود و موجب تشکيل خانواده ميشود، مهمترين نکتهاي که قبل از ازدواج بايد در نظر بگيريم اين است که تمامي مسائل را به خوبي بسنجيم و معيارهاي خود را در نظر بگيريم تا بر اساس آنها بهترين انتخاب را داشته باشيم.
اهميت فاصله سني طرفين در ايجاد يک زندگي جديد
يکي از مهم ترين موضوعاتي که در هنگام ازدواج بايد به آن توجه کرد، فاصله سني بين طرفين است که نبايد ناديده گرفته شود البته بايد اين را گفت نميتوان درباره عدد دقيق فاصله سني زوجين و نقش آن در موفقيت و شکست زندگي زناشويي قانون يکساني براي همه افراد صادر کرد، اما يقينا تناسب سني از جمله موازين زيربنايي و اساسي در ازدواج است که بي توجهي به آن، زمينه ساز بسياري از کج خلقيها و ناسازگاريها در زندگي زناشويي خواهد شد.
فرشته سادات شجاعي روانشناس خانواده و درمانگر در اين باره، گفت: باور سنتي در جامعه ايران اين است که پسر بايد از دختر براي ازدواج بزرگتر باشد، از جهاتي داراي نقاط قابلتوجه علمي و منطقي است؛ مانند بلوغ زودرس جسمي و جنسي و عاطفي و عقلاني اجتماعي در زن، رضايتمندي جنسي در حال و آينده زوج، دوران کوتاه باروري در زن و، اما نقطه ضعف اساسي اين باور هم، توجهنکردن به تغييرات مختصات زمان و مکان، تغيير نگرشها، سلايقها و خواستهها در نسلهاي رو به جلو است.
شجاعي با بيان اينکه دورهاي که مردان ۱۰ تا ۲۰ سال از زنان بزرگتر بودند گذشته است، افزود: در حال حاضر چيزي که در ازدواجهاي امروزي بيشتر به چشم ميخورد تفاوت سني هم سن و يا بزرگتر بودن دختر از پسر است. فاصله سني مناسب ميان زن و شوهر را ميتوان ۳-۴ سال افزايش سن مرد نسبت به زن در نظر گرفت، البته اين بدان معنا نيست که اگر يکي دو سال به اين سنين افزوده و يا از آن کاسته شود، حتماً نبايد ازدواجي انجام گيرد.
وي تصريح کرد: معمولا تفاوت سني در ازدواج بيش از ۱۰ سال به مرور ممکن است باعث تغيير نقشها شود، اين تغيير نقشها دو صورت کلي دارد. نقش استاد، شاگردي و نقش والد، فرزندي. همسراني که از لحاظ سني بزرگتر هستند و اين اختلاف بيش از ده سال است ممکن است به دليل تجارب بيشتر و رفتارهاي محتاطانه نقش همسري شان کمرنگ شود و نقشهاي استادي و والدي جايگزين و پررنگ شود، احتمال بروز اين مشکل براي زوجيني که تفاوت سني کمتري دارند خيلي کم است.
اين روانشناس اضافه کرد: مرد ايراني با خاصيت مردسالارانهاي که از گذشته در اطراف خود ديده و شنيده، مدير بودن در خانواده و حرف آخرزدن را تعريفي از خود ميداند. حضور زنان در جامعه و فعاليتهاي اجتماعي آنها، توجه بيشتر آنها به تحصيلات و ارتقاي علم و به دست آوردن موقعيتهايي برتر تا حدودي باعث تغيير سن ازدواج شده و به همين خاطر است که در جامعه امروز زناني که از همسران خود بزرگتر هستند، بيشتر از قبل ديده ميشوند.
شجاعي بيان کرد: اگرچه هنوز مساله بزرگ بودن زن از مرد چه از نظر فرهنگي و چه از نظر اجتماعي در جامعه ما پذيرفته شده نيست، اما نميتوانيم براي همه افراد، نسخههاي واحد و يکساني بپيچيم. کساني که مخالف بزرگتر بودن زن هستند معمولا دلايل زيررا برمي شمارند: ترس از اينکه اين ازدواجها بعد از مدت کوتاهي با شکست مواجه شود؛ به ويژه اگر اين ازدواج به خاطر موقعيت مادي زن صورت گرفته باشد، هميشه موردتوجه است. زني که چندسال بزرگتر باشد، معمولا انتظار دارد همسرش هم همانند او فکر کند و مسائل را بسنجد، ولي وقتي با چيزي غير از اين مواجه ميشود، اين فاصله را بيشتر درک ميکند.
وي ادامه داد: از سوي ديگر، مردي که با زن بزرگتر از خودش ازدواج ميکند، ممکن است پس از چند سال زندگي، با تحليل رفتن جسم زن، احساس ناخوشايندي پيدا کند و شايد به فکر جدايي و يا ازدواج دوم بيفتد و… درحالي که اين احتمالها تنها مختص به زنهايي نيست که از شوهرانشان بزرگ ترند بلکه ممکن است در رابطه ساير زنها با شوهرانشان نيز اتفاق بيفتد.
فرزند چندم خانواده و تاثير آن بر زندگي مشترک
شايد کمي عجيب باشد اما گاهي اوقات فرزند چندم خانواده بودن هم در انتخاب همسر تاثير گذار است و اولين بار اين مسئله را آلفرد آدلر مطرح کرد که تأثير ترتيب تولد را در شخصيت افراد مشخص کرد. حتي ترتيب تولد در روش فرزند پروري والدين هم تأثير دارد، به عنوان مثال تنها به خاطر فرزند اول خانواده بودن، فرزند ارشد نوعي تجربه براي زوجي که تازه پدر و مادر شدهاند، خواهد بود؛ ترکيبي از غريزه، آزمايش و خطا باعث ميشود که والدين طبق قاعده، مراقباني باشند که به شدت نگران فرزندشان و سخت پايبند مقررات هستند و به جزئيات بيش از حد وسواس به خرج دهند.
گلنار اميرطهماسب روانشناس و مشاور ، بيان کرد: اين مسئله خود به تنهايي باعث ميشود کودک کمال گرا شود و هميشه در تلاش براي راضي نگه داشتن والدينش باشد، در صورتي که در مورد فرزند دوم، به دليل اينکه والدين تجربههايي را از بزرگ کردن کودک اول خود به دست آوردهاند، فرزند دوم خود را با سختي کمتري بزرگ خواهند کرد. والدين ممکن است توجه کمتري به کودک اول داشته باشند؛ چراکه کودک ديگري هم هست که منتظر توجه آنهاست. اين موضوع باعث ميشود فرزند دوم کمتر کمال گرا شود؛ اما بيشتر دوست دارد بقيه را شاد نگه دارد؛ به علت توجه کمتري که در مقايسه با خواهر يا برادر بزرگتر خود ميبيند.
اميرطهماسب گفت: فرزند اول سلطهجو است و همين ميتواند در زندگي زناشويي مشکلاتي را ايجاد کند و وقتي هم زن و هم مرد بخواهند امور زندگي را در دست گيرند، قطعا مشکلاتي به وجود خواهد آمد؛ آنها ممکن است حتي بر سر اينکه چه فيلمي را تماشا کنند با هم به توافق نرسند و طبعا مشکلاتشان در مسائل مهمتر مثل بزرگ کردن فرزندان يا محل زندگي جديتر خواهد بود، البته در زندگي همه زن و شوهرها اختلافاتي اين چنيني وجود دارد، اما اين گروه به واسطه شخصيت قوي هر دو طرف بيشتر از همه درگير نداشتن چنين توافقهايي خواهند شد.
اين روانشناس افزود: ازدواج فرزند اول با فرزند وسط اين ترکيب بهترين زوج را ميتواند تشکيل دهد، چرا که فرزندان دوم آرام و زودجوش هستند، به راحتي به خواستههاي همسرشان تن ميدهند، چون به سلطهگري بچههاي اول عادت دارند، فرزندان دوم وقتي با يک دستور بيچون و چرا از طرف همسرشان روبهرو ميشوند، زياد سخت نميگيرند و نميرنجند، اما در اينجا خطري وجود دارد گاهي طرفي که فرزند دوم است بيش از اندازه خود و خواستههايش را قرباني همسرش ميکند و همين ميتواند او را از آرزوهاي شخصياش دور کند و اين دور شدن از خود دير يا زود مشکلاتي را ايجاد خواهد کرد، البته اين مورد هم بيشتر بستگي به اين دارد که فرد فرزند اول چقدر سلطهجو و همسرش چقدر انعطافپذير باشد.
وي ادامه داد: حمايتهاي هميشگي بچههاي اول ميتواند ترس از زورگوييشان را کمرنگتر کند و به همسرشان دلگرمي بيشتري دهند. ازدواج فرزند وسط با فرزند وسط چندان توصيه نميشود، چرا که هر دو آنها روحيهاي حساس و مسالمتجو دارند و هيچ کدام تمايلي براي به دست گرفتن زندگي ندارند و در نتيجه ممکن است بسياري از کارها روي زمين بماند، هيچ کدام خواسته خود را به راحتي مطرح نميکنند و در نتيجه هر دو احساس ميکنند در حال فداکاري هستند، در صورتي که همسرشان اصلا از خواسته آنها خبر ندارد؛ هر چند بهترين انتخاب براي ازدواج فرزند وسطي است، اما دو فرزند وسطي ممکن است به راحتي نتوانند با هم ارتباط برقرار کنند. بهترين توصيه براي اين گونه زوجها اين است که هرچند وقت يکبار با هم حرف بزنند و خواستههايشان را بدون رودربايستي به هم بگويند.
اميرطهماسب با اشاره به اينکه ازدواج فرزند اول با فرزند آخر اين ترکيب هم چندان بد نيست، اضافه کرد: اين ازدواج ميتواند مشکلات کوچکي را به همراه بياورد؛ فرزند آخر عادت دارد هميشه کسي مراقب او باشد و فرزند اول از فرمان دادن و رياست کردن لذت ميبرد. فرزند آخر هميشه مورد توجه و محبت ديگر اعضاي خانواده بوده است و به اين توجه نياز دارد، اما فرزند اول مستقل است و اين نياز همسرش را به پاي ضعف او ميگذارد، البته از طرفي هم بچههاي آخر به خدمترساني ديگران عادت دارند و از آنجا که بچههاي اول هم عاشق راه انداختن کار ديگران هستند، زندگي با يک بچه اول براي آنها جالب و آرام به نظر ميرسد.
اميرطهماسب درباره ازدواج فرزند آخر با فرزند وسطي گفت: اين يک قانون است که فرزند وسطي ميتواند به راحتي هر کسي را خوشبخت کند. خلقوخوي سازگار آنها باعث ميشود که با هر شرايطي خود را وفق دهند؛ بهترين توصيه براي اين افراد اين است که سعي کنند تمايلات يکديگر را بهتر بشناسند تا زندگي بهتري داشته باشند، چرا که در غير اين صورت ممکن است هر دو مانند کودکان رفتار کنند و متحمل مشکلاتي در زندگي شوند.
اين روانشناس درباره تک فرزندها و خصوصيات رفتاري آنها تصريح کرد: تک فرزندها هيچ وقت ياد نگرفتهاند که چطور بايد با خواهر و برادرهاي بزرگتر يا کوچکتر کنار بيايند و هميشه خودشان تنها در خانه فرمانروايي کردهاند. اين بچهها با توجه به اخلاق والدينشان خصوصيات متفاوتي دارند. برخي شبيه فرزندان اول سلطهجو و مستقل هستند و عدهاي مانند فرزندان آخر نيازمند حمايت و توجه ديگرانند. بنابراين با توجه به شخصيت تکفرزندي زندگي متفاوتي خواهند داشت.
وي درباره ازدواج با تک فرزندها گفت: ازدواج با تک فرزندها چندان بد نيست، چون آنها ميتوانند با تمام وجودشان به همسرشان عشق بورزند.
اميرطهماسب درباره ازدواج دو فرزند آخر با يکديگر گفت: اين ازدواج ميتواند براي هر دو طرف پر از شادي و سرخوشي باشد؛ چرا که هر دو به دنبال يک زندگي پر از ريسک و هيجان هستند، اما مسلما به دنبال هيجان بودن نميتواند براي تمام زندگي جذاب باشد، چرا که ممکن است هر دو طرف از زير بار مسئوليتهاي زندگي فرار کنند و برايشان گرفتن تصميمهاي مهم سختترين کار دنيا باشد و همين مسائل ميتواند دوام يک زندگي مشترک را دچار مشکل کند. هر دو اين افراد ياد گرفتهاند ديگران حمايتشان کنند و در نتيجه وقتي خودشان دو نفر در زندگي باشند جاي خالي خيلي چيزها را احساس خواهند کرد.
البته لازم در اين قسمت اين نکته گفته شود مطالب گفته شده بر اساس تحقيقات انجام شده روي فرزندان اول تا آخر مطرح شده است، اما همان طور که ميدانيم در علوم انساني و علومي که با انسان سروکار داريم هيچ نظريه و ديدگاهي صد درصد نيست و حتما در اين بين ما تفاوتها و استثناهايي را خواهيم ديد.
عشقهاي آتشين و نفرتهاي لحظه اي
عشق هاي آتشين که گاهي به ازدواج منجر ميشود گاهي هم نه. اما اگر همين عشق هاي آتشين را به تعادل برسانيم زندگي مشترک خوبي شکل خواهد گرفت هرچند گاهي اوقات برعکس ميشود عشقهايي که تب بالايي دارند اما زود به نفرت منجر ميشوند و کم هم نيستند.
نرگس مومنيجو زوج درمانگر و مشاور خانواده اظهار کرد: اين روزها مابين آشفتگي و داغيِ اخبار و رويدادها، شاهد بروز و خودنمايي روابط رمانتيک وجنجالي وخارج از چهار چوب ِعرفي هستيم که نه تنها از طرفي باعث درگيري ذهن کساني ميشود که درخلاُ رفع نياز روانيشان به عشق و تعلق خاطر، در روابط خود گرفتارند، بلکه از جانبي هم الگوي کاملا فانتزي و تحريف شده وغير واقع بينانه، از عشق و رابطهي عاشقانه، براي افرادي ميشود که در ابتداي يک رابطهي واقعي اند،يک رابطهي واقعي، با دغدغهها و فراز و فرودهاي واقعي!
اين روان شناس گفت: اين نمايش بي پرده و شلوغ از صميميت و حريم نسبتا خصوصي ِ يک رابطهي زوجي، چنان به جان مخاطبان نا آگاه عالم مجازي نفوذ ميکند که گويا تا به حال هرچه از عشق ديده و شنيده اند، دروغي بيش نبوده است.
وي افزود: تا آنجا که پس از افتادن در تلهي مقايسه بين باطن رابطهي خودشان با ظاهر اين نمايش پوشالي و گرفتاري به عارضهي ريز بيني و جزئي نگري بيش از حد در مورد رفتارهاي صميمانه و عاشقانهي خود و شريکشان بدون آنکه بدانند دچار ياس و دلسردي نسبت به هر آنچه در رابطهي واقعيشان است، ميشوند و اما اين تنها، پايانِ تلخ ماجرا نيست.
مومنيجو اضافه کرد: چه آن افرادي که در ابتداي رابطه، با فريب ِناشي از اين بزرگنماييِ اغراق آميز از عشق، دچار توقعات بالا و نسنجيده و درنتيجه ناکامي و حس نا ارزشمندي از طرف شريک خود خواهند شد و چه افرادي که در ميانهي رابطه، به جاي تلاش از طريق يادگيري مهارتهاي زوجي و گرفتن کمکهاي تخصصي از زوج درمانگران، براي ترميم و تداوم صميميت زوجي خود، با مقايسه و ايراد گيريهاي نشات گرفته از اين مبالغههاي عاشقانه ارتباطشان را بيش از پيش به قهقرا برده اند.
اين روانشناس بيان کرد: ناگهان اين همه اشتياق و شعف و دلدادگي و مست جام عشق بودن در اين روابط پر زرق و برق، با نمايش وارونهاي سرشار از تنفر و ضرب وشتم و حتاکي و شکايت و تهديد وتشکيل پروندههاي قضايي، مجدد تيتر اخبار روز ميشوند و خدا داند که در ميان اين تناقضها و تعارض ها، مخاطبان سرسپرده به اين عالم مجازي، تا هماهنگي مجدد خود و رابطهي زخم خوردهي خود با آنچه ميبينند، آنچه حقيقت اين نوع رابطههاي بي در و پيکر است چها که نخواهند کشيد و در اين بين غير از آنکه آرام آرام اعتماد به واژهي عشق و رابطهي مشترک از جامعه رخت بر ميبندد، در افراد ترس براي ايجاد يک رابطهي صميمي، از اينکه مبادا انتهاي جادهي عاشقي دادگاه و جدايي باشد، هر لحظه بيشتر خواهد شد.
وي ادامه داد: اين پرده بازي مضحک و آسيب زا در نهايت منجر به اشاعهي صميميتهاي نمايشي و بي اعتباري عشق حقيقي و سرانجام نفرتهاي انفجاري توام با پرخاشگريهاي فيزيکي و کلامي خواهد شد. اما خوشبختانه براي آن دسته از افرادي که درک صحيحي از اتفاقات و شرايط دارند و به دنبال آگاهيهاي واقع بينانه و کاربردي درمورد عشق براي ادامه و آغاز ارتباطاتشان هستند توضيح علمي و واقعي تري از اين واژه وجود دارد.
تاکنون شايد بارها بارها درباره موضوعات انتخاب همسر مطالب کلي را خوانده باشيم اما همين نکات ريز در اکثر مواقع به ميتواند زندگي مشترک را بسيار تحت الشعاع قرار دهد.