زخم های روانی قربانیان زورگیری

خراسان/ به بهانه ويدئوي پربازديد گريههاي دختر «مهراب قاسمخاني» در مواجهه با فرد خفتگير و اينکه بعد از آن اتفاق از صداي موتور ميترسد و ... از مديريت زخمهاي رواني چنين حوادثي گفتيم
«هرچي داري رد کن بياد!» جمله هولناکي است که زورگيرها ميگويند و با نشان دادن سلاح گرم يا سردشان، وحشت زيادي را به افراد تحميل ميکنند. هرقدر هم قدرتمند باشيم، در چنين شرايط استرسزايي، چارهاي جز تسليم نداريم. اما ماجرا همينجا تمام نميشود. بهتازگي ويدئويي در شبکههاي اجتماعي منتشر شده است که «نيروانا قاسمخاني»، در کلانتري تجربه خفت شدن با قمه را روايت ميکند. به بهانه اين روايت دردناک و تجارب تلخي که آسيبديدگان زورگيري از سر ميگذرانند، نگاهي روانشناسانه به اين اتفاق تلخ داشتيم.
نشانههاي آزاردهنده از راه ميرسند
همانطور که گفتيم ماجراي مواجهه با يک زورگير و دردسرهايش در همان لحظه به پايان نميرسد. ممکن است فرد بعد از تروما(ضربههاي شديد رواني) با نشانههاي آزاردهندهاي مثل برانگيختگي زياد (واکنش از جا پريدن)، گوشبهزنگي مفرط، مشکل در تمرکز، اجتناب و بياحساسي(کند شدن هيجانها)، تجربه مجدد تروما از طريق فلش بکهاي ذهني(در قالب تصاوير يا کابوس) مواجه شود. بهطوريکه به گفته مهراب قاسمخاني، «دخترم حتي زماني که کنار من است صداي موتور ميشنود بهشدت ميترسد و حتي برخي اوقات گريه هم ميکند. اين حادثه باعث شده دخترم از بيرون رفتن بترسد و حتي زماني که قصد دارد خودرويش را به داخل پارکينگ منتقل کند از من ميخواهد مقابل در پارکينگ مراقب وي باشم.»
واکنش آسيبديدگان يکسان نيست
خود نيروانا درباره آن اتفاق گفته است:«در اين مدت همچنان تصوير سارق قمه به دست در ذهنم است و کاملاً ازنظر روحي بههمريختهام». استرس، فشار شديدي است که ظرفيت رواني ما را تحت تأثير قرار ميدهد. بعد از وقايع تروماتيک، طبيعي است که تا چند روز تصاوير حادثه در ذهنمان تداعي شوند. البته همه بهطور يکسان، نشانهها را تجربه نميکنند. ما با طيفي از حالتهاي هيجاني، شناختي و رفتاري روبه رو هستيم؛ از سکوت تا پرحرفي، کرختي عاطفي تا گريههاي مدام و ... واکنشهايي هستند که در شخص آسيبديده بروز پيدا ميکنند.
بعد از خفتگيري، چه اتفاقي ميافتد؟
ما معمولاً دنيا را جاي نسبتاً امني ميدانيم و انسانها را بهعنوان موجوداتي با اخلاق ميشناسيم. بعد از حوادث استرسزا، اين ديدگاه به چالش کشيده ميشود و در حالت شوک، ناباوري و تعارض قرار ميگيريم. حالا انگار انسانهايي هستند که برخلاف باور ما، ميتوانند به امنيت ما دستبرد بزنند. وضعيتهاي تهاجمي مثل زورگيري و خفت شدن، جزو وقايعي هستند که دو باور مهم «دنيا جاي امني است» و «من توانمند هستم» را تغيير ميدهند. ممکن است افراد بعد از پشت سر گذاشتن رويداد، همچنان به آن ديدگاه منفي داشته باشند. احساس ناتواني، درماندگي، ترس از تکرار حادثه و... تا حدي ميتواند طبيعي باشد اما تجربه آن ها در طولانيمدت، رنج رواني را افزايش ميدهد.
نگوييد که تقصير خودم بود!
شايد هجوم استرسها اجازه ندهند تا واقعيت را آنطور که هست ارزيابي کنيم. کوچک نمايي و بزرگ نمايي تروما، هر دو آسيبزننده هستند. جملاتي مثل «حالا اتفاقي نيفتاده، چيزي نيست و بيخودي بزرگش کردم، تقصير خودم بود، ديگه بعد اين اتفاق نميتونم زندگي کنم و...»، چه در قالب خودگوييهاي منفي يا گفتههاي ديگران، نهتنها زخم رواني را التيام نميدهد بلکه رنج را بيشتر ميکند. خود سرزنشي و نسبت دادن نقايص محيطي به خودمان هم فرايند بهبوديافتن را کند ميکند.
از گشودگي در مقابل هيجانهاي منفي کمک بگيريد
گشودگي در مقابل هيجانهاي منفي، کار سختي است اما کمک ميکند بهجاي اجتناب، هرچه زودتر با افکار و احساسات ناخوشايندمان روبهرو شويم و مسئوليت آنها را بپذيريم. در اين شرايط است که ميتوانيم براي خودمان کاري انجام دهيم. يادمان نرود افکار آزاردهندهاي که از ذهنمان ميگذرد، هرگز مساوي واقعيت نيستند و قرار نيست عملي شوند.
اطرافيان افراد آسيب ديده چه کنند؟
اگر از اطرافيان فرد آسيبديده هستيم، بهتر است با «گوش دادن حمايتي»، نشان دهيم کنار او هستيم، تنهايش نميگذاريم و حس و حالش را به رسميت ميشناسيم. درميان گذاشتن حادثه با يک شخص امن، کمک ميکند تا دقايق و روزهاي بعد را قدري راحتتر سپري کنيم. گزارش يا روايت رواني سريع (بلافاصله بعد از رويداد تروماتيک) هم بار رواني را کم ميکند. وقتي بتوانيم در کنار يک شخص حامي، پيگيريهاي لازم(قضايي، پزشکي و روانشناختي) را انجام دهيم، ميزان کمتري از درماندگي و آسيبپذيري را تجربه خواهيم کرد. حالا ميدانيم که قرباني شرايط نيستيم و در حد توان ميتوانيم براي بهبود خودمان اقدام کنيم.
تمرينهاي آرامتني انجام دهيد
استفاده از تمرينهاي آرامتني (تمرکز بر تنفس عميق شکمي، انقباض و شل کردن عضلات در يک حالت آرامشبخش)، در کوتاهمدت کمک ميکنند ميزان تنيدگي و فشار جسمي و رواني را کم کنيم. آن چه در درازمدت اهميت دارد، کمک گرفتن از يک فرد حامي (اعضاي خانواده و دوستان صميمي)، پيگيريهاي مربوط و صحبت با يک درمانگر است تا بهمرورزمان، نشانههاي آزاردهنده کم يا حذف شود و ترس افراطي جايش را به رفتار مراقبتکننده(در حد متعادل) بدهد.
نويسنده : نگار فيضآبادي| کارشناسارشد روانشناسي باليني