با خانمی به خاطر قول مساعدش برای گرفتن وام، ازدواج موقت داشتم!

خراسان/ فرزند دومم سالها پيش، به دليل مشکل قلبي در 3 سالگي سکته قلبي کرد و به ديار باقي شتافت. باتوجه به اين شرايط بنده از 4 سال پيش با خانمي به علت قول مساعدش براي گرفتن وام بانکي برايم، به مدت يک سال ازدواج موقت کردم که در اين بين فرزند دختري به دنيا آمد. بعد از مدتي، اين زن به دليل کلاهبرداري به 15 سال زندان محکوم شد. سپس اين دختر را به خانه مادربزرگش بردم و حالا پيش خودمان است. همسرم پس از چند ماه از ورود اين دختر به خانوادهمان، بهانه و ناسازگاري را شروع کرد و حرفش اين است که من فرزندي را که از سر هوسراني و خوشگذراني به دنيا آمده باشد، نميپذيرم. مدام او را کتک مي زند و ميگويد يا جاي من اين جاست يا جاي اين بچه! حالا هم ميگويد اگر ميخواهي اين دختر را نگه داري بايد براي من و پسرم که 13 ساله است، يک واحد آپارتمان خريداري کني و من جدا زندگي کنم و تو هم با دخترت جدا.
پاسخ
سوال اول اينکه چرا شما به گفته خودتان وارد رابطه عقد موقت با خانم مذکور شديد که دليل آن را وام بانکي مطرح کرديد؟! به نظر روش حل مسئله شما بايد تغيير جدي کند. شما براي حل مشکل مالي خود ساختار خانواده خود را به شدت به خطر انداختيد و به خصوص با وجود بيماري فرزند دوم و بيشک نگرانيهاي مادرانه همسرتان دست به اين کار زدهايد يعني شرايط را اصلا درست درک نکردهايد و متاسفانه باز با فرزندآوري از همسر موقت خود به بحرانيتر شدن اوضاع خود دامن زديد. شواهد طرح شده نشان ميدهد که شما در تصميمگيري و مديريت اوضاع مهارت کافي نداريد و ابتدا نياز به پذيرش بيمهارتي خود داريد و سپس ترميم و درمان آن. همسر گرامي شما در اين سالها به اين موضوع پي برده و به احتمال زياد به شدت به شما بياعتماد شده است و همين مسئله ايشان را بيتحمل، زود رنج و عصبي کرده که متاسفانه ايشان هم در تخليه خشم خود کودک بيگناه و معصوم را نشانه گرفته است. دو راه حل براي اين شرايط پيشنهاد ميشود:
همسرتان بايد مسائل را از هم جدا کند
از روان شناس خانواده کمک بگيريد تا تلاش کند همسر شما را آرامتر کند و او رفتار مادرانهتري با اين دختر داشته باشد. البته اين موضوع کاملا بستگي به ميزان پذيرش ايشان دارد. روان شناس به همسر شما ميآموزد تا مسائل را از هم جدا کند و پذيرش بيشتري در خصوص شرايط دختر معصوم شما داشته باشد و در نهايت زندگي آرامتري را تجربه کند. همچنين از خود گوييهاي افراطي خود بکاهد و ذهن خود را بر زمان حال و اکنون متمرکز کند. اگر اين روش افاقه نکرد، راه دوم پيشنهاد ميشود.
از همسرتان جدا زندگي نکنيد
با ارزيابي يک روان شناس کودک و نوجوان، اگر اين دختر از بودن در خانه شما و زندگي با نامادري نمره خوبي نميگيرد، بايد پيش مادربزرگ خود برگردد. اگرچه اين کار هم تنشهايي را در بچه ايجاد خواهد کرد ولي به نظر آسيبهاي بودن در کنار نامادري بيشتر است. ممکن است شما به عنوان پدر با اين پيشنهاد مخالف باشيد و نخواهيد دختر نازنينتان را از خود جدا کنيد ولي چارهاي نداريد بين بد و بدتر يکي را انتخاب کنيد. چراکه به احتمال قوي با عملي کردن شرط همسر گراميتان مخالف هستيد و نميخواهيد که جدا زندگي کنيد و حتي اگر موافق باشيد، اين کار اصلا درست نيست.
راه حل نهايي
البته راه سومي هم ميماند که بسته به شرايط مادر اين دختر است، آزادي وي از بند و پيوستن مادر و دختر به هم که بي ترديد ممکن است زمان بر باشد بنابراين به نظر اگر دختر پيش مادربزرگ خود بزرگ شود، به مادر اصلي خود راحتتر خواهد پيوست چراکه خانه مادربزرگ خودش هست و در کنار مادري از جنس مادر خودش که بيشک بهترين گزينه براي سرپرستي و نگهداري اين دختر است به شرطي که توانايي و پذيرش اين کودک معصوم را داشته باشد. در نهايت اولويت شما حفظ آرامش دختر گراميتان باشد و نه انتظارات پدرانه خودتان، که با اين کار از آشفتگي بيشتر خانواده اصلي خود، همسر و پسرتان نيز جلوگيري مي کنيد.