نماد آخرین خبر

از کجا بدانیم آدم نفهمی هستیم یا نه؟

منبع
برترين ها
بروزرسانی
از کجا بدانیم آدم نفهمی هستیم یا نه؟

برترين ها/ مي‌خواهم در مورد کاري با شما صحبت کنم که احتمالاً امروز صبح انجام نداده‌ايد: در آينه نگاه کنيد و از خود بپرسيد من آدم نفهمي هستم؟

اين سؤال به نظر معقول و موجه است. احتمالاً نفهم‌هاي اصيل و نابي در جهان وجود دارند و احتمالاً بسياري از آن‌ها خود را از لحاظ اخلاقي بسيار بالا يا حداقل متوسط مي‌دانند. آن‌ها از نظر خودشان نفهم نيستند، زيرا خودشناسيِ نفهم‌ها امري دشوار و سخت‌ياب است.

از کجا بدانيم آدم نفهمي هستيم يا نه؟

اين پرسش که «آيا من واقعاً يک نفهم متکبر هستم؟» بار ارزشي بسيار بالايي دارد، بنابراين شما به‌شدت مايل خواهيد بود که پاسخي مطلوب براي آن بيابيد: «نه، البته که نيستم!» نفهم بودن نيز صراحتاً آشکار و ملموس نيست، بنابراين شما مجال اين را خواهيد داشت که شواهد را به نفع خود بازتفسير کنيد: «خب آره، شايد با اون صندوقدار بد رفتار کردم، اما حقش بود، چون يادش رفت نوشيدني من رو تو ليوان مخصوصش بريزه.»

نخبگان دانشگاهي نيز در برابر اين‌گونه استدلال‌هاي احساسي مصون نيستند. دن ام. کاهان از دانشگاه ييل به‌تازگي پژوهشي انجام داده است که نشان مي‌دهد افراد متفکر و تحصيلکرده مي‌توانند به‌طور خاصي در توجيه‌کردن باور‌هاي ازپيش‌موجودِ خود مهارت داشته باشند؛ براي مثال، شواهد پيچيده درباره‌ي منع حمل سلاح را به شکلي تفسير مي‌کنند که با سلايق سياسي‌شان منطبق باشد.

در رابطه با نفهمي تصور مي‌کنم هيچ‌گونه ارتباطي بين نظر شخصي افراد و درجه‌ي واقعي آن وجود ندارد. ممکن است بعضي از نفهم‌هاي سرکش به نفهم بودن خود واقف باشند، اما بعضي ديگر ممکن است خود را کاملاً محشر و معرکه بدانند. ممکن است بعضي از انسان‌هاي فهيم کاملاً بر فهيم بودن خود واقف باشند، درحالي‌که ممکن است بعضي ديگر از آن‌ها خود را از لحاظ اخلاقي به‌شدت دست‌کم بگيرند.

يک مانع ديگر نيز بر سر راه خودشناسي نفهم‌ها وجود دارد و آن اينکه حداقل هنوز درک خوبي از ذات نفهمي نداريم. نامي علمي و رسمي وجود ندارد که با کاربري وسيع و عمومي اين واژه در مورد نفهمي‌هاي مختلف مطابقت داشته باشد؛ شخصي که در صف بدون نوبت جلوي شما مي‌ايستد، معلمي که با بي‌اعتنايي دانش‌آموزان را تحقير مي‌کند، و همکاري که هر برخورد جزئي را به يک صحنه‌ي نبرد بدل مي‌سازد.

از کجا بدانيم آدم نفهمي هستيم يا نه؟

از دسته‌بندي‌هاي معتبر و علمي شخصيت که بيشترين نزديکي را به «نفهم» داشته باشند، سه‌گانه‌ي تاريکِ نارسيسيسم، ماکياولليسم و شخصيت روان‌رنجور هستند. نارسيسيست‌ها خود را مهم‌تر از اطرافيانشان مي‌انگارند و نفهم‌ها هم تلويحاً يا آشکارا چنين هستند. باوجوداين، نارسيسيسم کاملاً با نفهم بودن برابر نيست، زيرا نارسيسيسم متضمن ميلي به در مرکز توجه بودن نيز مي‌باشد، ميلي که نفهم‌ها همواره بدان متمايل نيستند. شخصيت‌هاي ماکياولليايي تمايل دارند با افراد همچون ابزار‌هايي براي رسيدن به غايات خود رفتار کنند، که نفهم‌ها هم همين کار را مي‌کنند.

بااين‌وجود ماکياولليسم نيز کاملاً با نفهم بودن همپوشاني ندارد، زيرا ماکياولليسم متضمن بدبيني خودآگاهانه است، درحالي‌که نفهم‌ها اغلب مي‌توانند از تمايلات خودخواهانه‌ي خود غافل باشند. افرادي که شخصيت روان‌رنجور دارند خودخواه و سنگ‌دل هستند، نفهم‌ها هم همين‌طورند، اما روان‌رنجور‌ها استعداد ريسک‌پذيريِ بي‌اختيار هم دارند، درحالي‌که نفهم‌ها مي‌توانند محاسبه‌گر و ريسک‌گريز باشند.

مفهوم مرتبط ديگرْ مفهوم بيشعور است، مفهومي که اخيراً آرن جيمزِ فيلسوف از دانشگاه آروين کاليفرنيا آن را بررسي کرده است. براساس نظريه‌ي جيمز، بيشعور‌ها افرادي هستند که به خود اجازه مي‌دهند براساس يک استحقاق تثبيت‌شده از مزاياي خاصي نسبت به ديگران لذت ببرند. اگرچه اين حالات رابطه‌ي نزديکي با نفهمي دارد، اما بازهم کاملاً يکي نيستند. يک فرد مي‌تواند به‌خاطر رفتار گستاخانه و توهين‌آميزش نفهم باشد حتي اگر سودي از اين رفتار عايدش نشود.

نفهمي که مي‌خواهد متحول شود چه کاري بايد انجام دهد؟

حالا سوال اينجاست که با اين همه موانعي که بر سر راه قرار دارد، نفهمي که مي‌خواهد متحول شود چه کاري بايد انجام دهد؟

اولين گام براي رسيدن به جواب اين است که تعريفي دقيق از معناي نفهم بودن ارائه دهيم. پيشنهاد من اين است که نفهم بودن بايد به‌عنوان مقوله‌اي پذيرفته شود که به‌طور خاص ارزش مطالعات علمي را دارد. واژه‌ي نفهم مناسب و سودمند است. اين واژه پديده‌اي بسيار واقعي را در خود جاي داده است که هيچ مفهوم ديگري در روان‌شناسي کاملاً آن را در بر نمي‌گيرد. نفهم‌ها افرادي هستند که به‌طرز ملامت‌انگيزي براي ديدگاه اطرافيان خود ارزش قائل نمي‌شوند.

به‌جاي اينکه ديگران را هم‌رديفان اخلاقي و شناختي بدانند، با آن‌ها همچون ابزار‌هايي رفتار مي‌کنند که بايد به‌درستي از آن‌ها استفاده شود يا آن‌ها را احمق‌هايي مي‌انگارند که بايد با آن‌ها سروکله زد. نفهم بودن يعني نادان بودن به روشي خاص، يعني غافل بودن از ارزش ديگران، غافل بودن از شايستگي ايده‌ها و برنامه‌هاي آن‌ها، بي‌اعتنا بودن به اميال و باور‌هاي آن‌ها و چشم‌پوشي نکردن از تقصيراتشان. اقدام ارزشمند حکمت عاميانه در نفهم‌خطاب‌کردن عده‌اي خاصْ تأکيد بر وجود اين گونه‌هاي ناقص است.

نفهم‌ها جهان را از پشت عينکي مي‌بينند که انسانيت ديگران را تار نشان مي‌دهد. پيشخدمت رستوران نمي‌تواند انساني جذاب باشد، انساني که شخصيت، سرگذشت و مجموعه‌اي از اهداف منحصربه‌فرد دارد و احتمالاً در بعضي موارد با هم مشترک هستيد. در عوض او صرفاً ابزاري است که يک وعده‌ي غذايي را براي شما فراهم مي‌کند و يا احمقي است که مي‌توانيد خشم خود را بر سر او خالي کنيد. مردمي که در صف استارباکس جلوتر از شما ايستاده‌اند شخصيت ندارند و به حساب نمي‌آيند. کساني که در سلسله‌مراتب اجتماعي مادون شما هستند فاقد استعداد‌هاي شما بوده و لياقتشان همان نوکري و کار‌هاي پست است.

براي اينکه درک خود از نفهم بودن را بالا ببريم، مي‌توانيم از متضاد واژه‌ي نفهم يعني فهيم۷ نيز استفاده کنيم. شايد يکي دو نفر از اين افراد را بشناسيد: کساني که از روي عادت گوش‌به‌زنگ نياز‌ها و علايق ديگران هستند، به افکار و علايق ديگران اهميت مي‌دهند، در موارد دشواري که گمان مي‌کنند قصور ممکن است از آن‌ها باشد نه طرف مقابل، مسئول و متعهدند. تصور کنيد عينک نفهمي خود را پشت و رو کرده و آن را به عينک فهيم بودن تبديل کنيم، عينکي که ارزش، گيرايي، اهميت و خاص بودن اطرافيانتان را واضح نشان مي‌دهد.

احتمالاً هيچ‌کس نفهم يا فهيم مطلق نيست. چندين دهه مطالعات روان‌شناختي ثابت مي‌کند وقتي پاي خصلت‌هاي شخصيتي بزرگ و کلي در ميان باشد، اکثريت قريب‌به‌اتفاق مردم شخصيت‌هايي ترکيبي و پيچيده داشته و در معرض تأثيرات پيش‌بيني‌ناپذير قرار دارند. اما شما به‌طور مشخص در گستره‌ي بين نفهمي تا فهيم بودن در کجا ايستاده‌ايد؟ و فکر مي‌کنيد از چه جنبه‌اي، در چه موقعيت‌هايي و نسبت به چه افرادي اين حالات را دارا هستيد؟ شايد در شخصيت اخلاقي شما هيچ چيز به اندازه‌ي درجه‌ي نفهمي‌تان محوريت نداشته باشد. اين سلوک اخلاقي شما نسبت به افراد اطرافتان است.

اين تعريف مي‌تواند به ما کمک کند تا دو مانع در راه خودشناسي نفهم‌ها را شناسايي کنيم. يکي از موانع

همه‌ي ما لحظه‌هاي نفهمي خودمان را داريم

اين است: بسته به ميزاني که شخص واقعاً دلواپس نفهم بودن خود است، نفهمي‌اش براي مدتي ناپديد مي‌شود. اگر از رفتار احتمالاً بي‌شرمانه‌ي خود با شخصي احساسي بد همراه با ترس و خجالت داريد، در آن لحظه، به برکت فضيلت اين درد، در حال صحه‌گذاشتن بر حقانيت علايق و ارزش‌هاي آن شخص هستيد و او را به عنوان فردي مي‌شناسيد که مطالباتي اخلاقي بر گردن شما دارد و يک ابزار يا احمق نيست. شما حداقل براي يک لحظه هم که شده عينک نفهمي را از چشمتان برداشته‌ايد.

بنابراين، از قضاي روزگار، اغلبِ افراد فهيم بيش از همه دلواپس اين هستند که مانند نفهم‌ها رفتار کرده باشند، کساني که بعداً نزد شما مي‌آيند و به‌خاطر رفتار نه‌چندان بدي که داشته‌اند با چهره‌اي سرخ از شما عذرخواهي مي‌کنند. در مقابل، براي نفهم‌هاي تمام‌عيار هيچ چيز به اندازه‌ي اين‌گونه عذرخواهي‌ها بيگانه نيست.

البته اگر از اين ايده احساس راحتي کرده و با خود فکر کنيد ببين، چون من نگران نفهم بودن خودمم، و الانم نشستم و دارم يه مقاله درباره‌ي همين موضوع مي‌خونم، پس قاعدتاً نبايد نفهم باشم! «و دست از نگران بودن برداريد، در همان لحظه نفهمي شما آشکار مي‌شود.

از کجا بدانيم آدم نفهمي هستيم يا نه؟

مانع مشخص ديگري که در راه خودشناسي نفهم‌ها وجود دارد عدم توانايي آن‌ها در گوش دادن است. يکي از مهم‌ترين راه‌هاي رسيدن به خودشناسي اخلاقي اين است که با آغوشي باز به انتقادات اخلاقي ديگران از خودتان گوش فرا دهيد. اين کار براي افراد نفهم آسان نيست. چون نفهم‌ها دوست ندارند ديگران را همچون همسان‌هايي ببينند که ارزش احترام اخلاقي و عقلاني را دارا هستند، آدم نفهم به‌ندرت انتقاد را به شکل سازنده مي‌پذيرد. چرا حرف يک احمق يا يک ابزار را جدي بگيرم؟ چرا تلاش کنم به ديدگاه‌هاي انتقادي آن‌ها درباره‌ي خودم توجه کنم؟ به احتمال زياد نفهم يا انتقاد را رد مي‌کند، مقابله‌به‌مثل مي‌کند، بلف مي‌زند و با داد و هوار بيرون مي‌رود؛ يا لبخند زده و چاقو را عميق‌تر فرو مي‌کند.

ديگر رذايل اخلاقي تا اين حد در برابر خودشناسي نافرمان نيستند. به‌عنوان مثال رياکاري گوش‌هاي شخص را به روي اتهامات رياکاري نمي‌بندد. حرص و طمع باعث نمي‌شوند به‌طور مشخص نتوانيم به طمع‌کاربودن خود فکر کنيم. اما طبيعت نفهم گوش نکردن است.

اگر ذات نفهم بودن ارزش‌قائل‌نشدن براي نظرات اطرافيانمان باشد، احتمالاً راه مخفي به‌سمت خودشناسي را پيدا کرده‌ايم: به خودتان نگاه نکنيد، به ديگران نگاه کنيد. به‌جاي زل زدن به آينه، روي خود را برگردانيد و به رنگ‌هايي که جهان را رنگ‌آميزي کرده‌اند توجه کنيد. آيا دور و برتان پر است از آدم‌هاي احمق و بي‌هويت؟ آدم‌هاي بدسليقه‌اي که اميال احمقانه دارند؟ آدم‌هاي حوصله‌سربري که لياقت توجه شما را ندارند؟ آدم‌هايي که مي‌توان به‌راحتي آن‌ها را شناخت؟ آدم‌هاي چاپلوس، متکبر، گنده‌دماغ، وحشي، کله‌پوک و بيشعور‌هاي از خود راضي و، از همه مهم‌تر، آدم‌هاي نفهم؟

اگر بيشتر مواقع جهان را اين شکلي مي‌بينيد، خبر‌هاي بدي برايتان دارم. شما احتمالاً نفهم هستيد. جهان در نظر بيشتر مردم اين شکلي نيست، و جهان واقعاً اين‌طور نيست. شما نگاه درستي به جهان نداريد. شما فرديت و قابليت‌هاي اطرافيانتان را نمي‌بينيد.

من تصويري که از پشت عينک نفهمي مي‌بينيم با بيشترين جزئيات تصوير کردم، اما فکر مي‌کنم جنبه‌هايي از آن براي تمام ما، به‌جز فهيم‌هاي تمام‌عيار، آشنا هستند (که آن‌ها هم عملاً مشکلات خاص خودشان را دارند، زيرا به‌راحتي درگير اميال و عقايد ديگران مي‌شوند). همه‌ي ما لحظه‌هاي نفهمي خودمان را داريم.

از کجا بدانيم آدم نفهمي هستيم يا نه؟

اما هر چند وقت يک بار غرق در نفهمي مي‌شويد؟ اگر همه‌ي ما تا حدودي نفهم و تا حدودي فهيم باشيم، شما در کجاي اين گستره ايستاده‌ايد؟ براي بازانديشي، سعي کنيد از خودتان بپرسيد هر چند وقت يک بار احساس مي‌کنم در حال نگاه کردن به جهان از پشت عينک نفهمي هستم؟ اما متأسفانه مردم در اين قسم داوري‌ها خيلي خوب عمل نمي‌کنند. حافظه انتخاب‌کننده است. ما تمايل داريم تعداد کمي از موارد بسيار مهم را به ياد آوريم، يا مواردي که عقايد پيشين ما را تأييد مي‌کنند و يا مواردي که ما را در بهترين حالتمان نشان مي‌دهند (يا در مورد انسان‌هاي خودمنتقد، در بدترين حالت). اگر واقعاً مي‌خواهيد به درکي دقيق از نفهمي خود برسيد، من دو رويکرد علمي ديگر نيز سراغ دارم.

يکي از اين رويکرد‌ها اتخاذ متد‌هاي نمونه‌برداري تجربي است که دو روان‌شناس به نام‌هاي راسل تي. هرلبورت از دانشگاه نوادا و ميهالي سيزنت‌ميهالي از دانشگاه کلارمونت ابداعش کرده‌اند. هشدار گوشي موبايل يا هر وسيله‌ي ديگري که در دسترستان است به شکلي دِيمي فعال کنيد. وقتي هشدار به صدا در آمد، ببينيد در آن زمان در حال فکر کردن به چه چيزي هستيد. ممکن است در خودسنجي خيلي خوب عمل نکنيد و شايد در آن لحظه بخواهيد چاپلوسي از خودتان را توجيه کنيد، اما حداقل بعد از مدتي يک نمونه‌ي گويا به دست خواهيد آورد.

دومين رويکرد امتحان کردن چيزي شبيه به ذهن‌آگاهي است، مفهومي که از سنت‌هاي تفکر آسيايي گرفته شده است. اخيراً اريکا اِن. کارلسون، روان‌شناس در دانشگاه تورنتو، تمرين‌هاي ذهن‌آگاهي را به‌عنوان راهي پيشنهاد داده است که به‌واسطه‌ي آن خودشناسيِ بيشترِ خصلت‌هاي شخصيتيِ دشوارفهم ممکن مي‌شود، خصلت‌هايي همچون نفهمي که به‌لحاظ ارزش‌گذاري درجه‌ي بالايي دارند، اما مشاهده‌پذيري آن‌ها پايين است. ذات ذهن‌آگاهي اين است که تا حد ممکن بدون قضاوت کردن به تجربيات خود توجه کنيم. کارلسون معتقد است اگر طبق عادت تجربيات خودمان را همان‌طور که مي‌گذرند مورد بررسي قرار دهيم، مي‌توانيم به شواهد بيشتر و گوياتري برسيم و با استفاده از آن‌ها شخصيت خود را ارزيابي کنيم.

اگرچه تحقيق درباره‌ي ذهن‌آگاهي تجربي در ابتداي مسير خود قرار دارد، شواهدي مبني بر نوعي ارتباط بين ذهن‌آگاهي و خودشناسي وجود دارد. براي مثال، آمبر اس. امانوئل و همکارانش در دانشگاه کنت استيت دريافتند شرکت‌کنندگاني که به‌دقت مراقب حالات رواني خود بودند به‌طور دقيق‌تري واکنش‌هاي احساسي خود به انتخابات رياست‌جمهوري آمريکا را پيش‌بيني کردند. کريستينا آل. ام. هيل و جان اي. آپدگراف، که آن‌ها نيز هردو از پژوهشگران کنت استيت هستند، متوجه شدند ذهن‌آگاهي خودسنجش‌گرانه ارتباطي نزديک با گرايش به تمايز قائل شدن بين احساسات مثبت و منفي در حين نمونه‌برداري تجربي دارد.

از کجا بدانيم آدم نفهمي هستيم يا نه؟

نمي‌دانم اين انتظار که تعداد زيادي از مردم اين دو روش را به‌منظور ارتقاي شناخت خود از شخصيت اخلاقي‌شان، و نه براي سنجش ميزان موفقيتشان، به شکلي جدي به کار بندند تا چه حد واقع‌بينانه است. پس اجازه دهيد اين نوشته را با پيشنهادي معتدل‌تر به پايان برسانم: چند ساعت بعد وقتي بين ديگران هستيد درباره‌ي اين مطلب فکر کنيد، مثلاً وقتي در صف نهار ايستاده‌ايد، يا در جلسه هستيد و يا وقتي در يک مهماني يا در بازاري شلوغ حضور داريد. به مردم دور و برتان توجه کنيد. آيا آن‌ها احمق و ابزار هستند؟ يا با فرديتي جذاب مي‌درخشند؟ به عبارت ديگر، دقت کنيد که عينک نفهمي را به چشم داريد يا خير؟

همه‌ي ما گاهي از پشت عينک نفهمي به جهان نگاه مي‌کنيم. اما اسير اين بينش نيستيم. فکر مي‌کنم بيشتر ما تنها با فکر کردن به آن مي‌توانيم آنچه در اين ديدگاه معيوب است مشاهده کنيم؛ و راه برداشتن عينک نفهمي از چشم همين است.

نويسنده: اريک شويتسگِبِل، نوتيلوس

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar