بیایید «آخیش»های زندگیتان را مرور کنید!

آخرين خبر/ سريال روزگار قريب صحنهاي دارد که براي من ماندگار شد؛
دو پسربچه با هم دعوا ميکنند و يکي توي چشمهاي ديگري آهک ميپاشد... هرلحظه ممکن است بچه کور شود، البت اگر تا حالا نشده باشد. دکتر قريب با تلاش زياد، با ريش گرو گذاشتنها و رفتن و آمدنها، بالاخره بچه را از بين بازيهاي انتقاميِ محله بيرون ميکشد و به چشم پزشک ميرساند.
و آنجا متوجه ميشود که بچه کور نشده...
و صحنهي ماندگار: دکتر قريب از اعماق دل نفس راحت ميکشد. نفس راحتي که يک "آخيش" بزرگ در زيرمتنش دارد.
آخيش که اين بچه کور نشد، آخيش که به موقع رسيد به پزشک، آخيش که بقيه عمرش را لازم نيست پاورچين و کورمال راه برود...
کور شدن يا نشدن آن بچه هيچ تاثيري در ادامه زندگي محمدقريب نداشت، اما آن نفس عميقِ از سر آسودگي نشاندهنده انساندوستي و انسانمداري او بود.
به "آخيش"هاي زندگيتان فکر کنيد. آخيشهاي زندگيتان را مرور کنيد.
چندبار، کي، کجا، براي چه و در چه موقعيتهايي گفتهايد آخيش؟
وقتي حرف نيشدار زدهايد و مطمئن شدهايد زهرتان را ريختهايد؟ وقتي زيرآب کسي را زدهايد و از کار بيکارش کردهايد؟ وقتي حرف آخر را توي دعوا زدهايد و گوشي را کوبيدهايد؟ وقتي رقيبتان خورده زمين؟ به جلسه امتحان نرسيده؟ پارک دوبل را خراب کرده؟ وقتي پاي حريفتان شکسته؟ کلاهش را برداشتهاند؟ سُر خورده؟ چپ کرده؟ خيط شده؟
يا
وقتي که امتحانتان را خوب دادهايد، آخرين قسط را واريز کردهايد، دوستتان از بيمارستان مرخص شده، پدري آخرين تکه جهيزيه دخترش را کامل کرده، پسر همسايه کار پيدا کرده، يک زنداني ديه آزاد شده، پنالتي تيم محبوبتان گل شده، پيشرفت کردهايد، پيشرفت کردهاند، رها شدهايد، رها شدهاند، رستهايد، رستهاند...
آخيشها را مرور کنيد. آخيشها به شما ميگويد که کجاي محور انسانيت ايستادهايد. اخيشها سنگ محک خوبي هستند براي خودشناسي. آخيشها ميگويند که از دريدهشدن ديگري شاد ميشويد يا از آسوده شدنش؟ خوشي ديگري شما را آخيشي ميکند يا غمش؟
مرور کنيد؛ آخرين بار کي و چرا گفتهايد آخيش؟!.
منبع صفحه سودابه فرضي پور