«بیبیمریم» ناجی محکومان قصاص
خراسان/ گفتوگو با «مريم کارگردستجردي»، فعالاجتماعي که واسطه صلحوسازش 40 پرونده قتل براي نجات افراد محکوم به قصاص شده است
«مريم کارگردستجردي»، بانوي خير و فعالاجتماعي ساکن اهواز که ميان عدهاي از اولياي دم به «بيبي مريم» معروف شده، در زمره کساني است که از سال 95 تاکنون فعاليتش را متمرکز و معطوف بر جلب رضايت از خانوادههاي مقتولان کرده و مسئوليت خطير شفاعت و ميانجيگري پروندههاي مرتکبين قتل هاي بدون برنامه قبلي را پيش ميبرد. او در طول پنج سال فعاليت مستمر و در همه پروندههايي که فرايند جلب رضايتشان را عهدهدار است، با به خرج دادن صبر و سعهصدر از خانههاي هيچيک از اولياي دم نااميد بيرون نيامده و تلاشهايش در کنار اعضاي «جمعيت معتمدين صلحوسازش خوزستان» منجر به رهايي محکومان از مجازات قصاص نفس شده است. در پرونده امروز به سراغ دستجردي رفتيم و از علاقهاش به اين حوزه، شيريني و سختيهاي کارش و ... پرسيديم.
اولين پروندهام مربوط به يک پسر 25 ساله بود
به عنوان سوال اول از دستجردي ميخواهم که از علاقه و تصميمش مبني بر ميانجيگري در پروندههاي قتل بگويد: «سالها پيش، يک روز که به خانه سالمندان رفته بودم، خانمي حدودا 60 ساله را که نذري آورده بود، ديدم. گفت پسر 25 سالهام به جرم قتل زنداني و به اعدام محکوم شده و براي آزادياش بايد ديه پرداخت کنيم، اما با کمبود بودجه مواجهيم. من هم بهواسطه آشناييام با چندين خير قبول کردم که کمکش کنم و بالاخره مبلغ ديه تامين و روزي که همراه آن مادر براي آزادي فرزندش به زندان رفتم و شاهد در آغوشگرفتنشان بودم، حس و حال خوب و عجيبي به من دست داد. همين پسر حتي دو بار تا قرنطينه و پاي چوبهدار رفت که در نهايت اولياي دم با تامين ديه گذشت کردند. در واقع اولين ورودم به پروندههاي قتل براي جلب رضايت از اولياي دم همين مورد بود و بعد از آن سه سال بهصورت گمنام به فعاليتم ادامه دادم. اين را هم بگويم فقط بهخاطر دل خودم اين کار را ميکنم نه چيز ديگري.»
به خاطر خانوادهزندانيان به زندانيان کمک ميکنم
«همين که بتوانم به حرف مردم گوش کنم و براي حل مشکلاتشان قدمي بردارم، حالم خوب ميشود»، دستجردي با اين مقدمه به حسوحالش از پيگيري پروندههاي جنايي اشاره ميکند و ميگويد: «اگر روزي اين کار را انجام ندهم، شبها با عذاب وجدان ميخوابم که چرا ميتوانستم کاري کنم اما نکردم. به کسي هم نه نميگويم، يعني شده تماس گرفتهاند که براي تامين ديه به يک ميليارد و پانصد ميليون نياز داريم و دلم نميآيد جواب رد بدهم. ميگويم خبرتان ميکنم و انگار که معجزه رخ ميدهد و هزينه ديه تامين ميشود. هنوز که هنوز است مصمم اين کار را انجام مي دهم. البته آن هم فقط بهخاطر مادران و خانوادههاي زندانيان، نه فرد زنداني. خود زنداني که جرمي مرتکب شده بايد مجازات شود ولي به اولياي دم براي قصاص حق صددرصد ميدهم. اما کساني که در عذاباند خانوادههايشان هستند.»
پيگير آزادي فردي هستم که 12 سال پيش زنداني شده است
او درباره سيونهمين پروندهاي که براي نجات قاتل از قصاص به ثمر رسانده، ميگويد: «قاتلي 47 ساله از دوازده سال پيش، يعني 35 سالگي در زندان است. از طرفي پدر و مادر مقتول فوت کردهاند و الان وارثان، اولياي دم محسوب ميشوند. 9 نفرند و رضايت عزيزان تقريبا حاصل شده است. اين را هم بگويم معمولا پروندههايي که به آنها ورود ميکنم زمان زيادي از مدت حبسشان گذشته است. براي مثال پارسال پيگير پرونده شخصي شدم که بيست سال حبس کشيده و مرتکب قتل شبهعمد شده بود. سال 79 به پرداخت ديه محکوم شد و بعد از گذشت بيست سال، 443 ميليون بهعنوان ديه تامين و زنداني آزاد شد که بابتش خيراني از شهرهاي مختلف کشور کمک کردند.»
به پروندههاي با آلت قتاله و تجاوز به عنف اصلا ورود نميکنم
دستجردي حوزه فعاليتش به جغرافياي خاصي از ايران محدود نميشود. او درباره ملاکها، معيارها و نوع پروندههاي انتخابياش هم ميگويد: «نکته مهم اين که من به پروندهايي که با آلت قتاله رخ داده باشد و همچنين پروندههاي تجاوز به عنف اصلا ورود نميکنم. چون عذاب وجدان ميگيرم. فقط به آنهايي وارد ميشوم که بدون آلتقتاله و همچنين بدون قصد و نيت قبلي رخ داده باشد. براي مثال دو فرد مشاجره ميکنند، همديگر را هل ميدهند و شخص مقابل ميآيد که از خودش دفاع کند، اما بر اثر اصابت سرش با لبه سنگ ،فوت ميکند.»
يکي، دو جلسه اول فقط سکوت ميکنم تا اولياي دم صحبت کنند
شايد براي شما خوانندگان هم سوال پيش بيايد که گفتمان دستجردي با خانوادههاي اولياي دم و راز پيشبرد موفقيتآميز پروندهها چيست که ميگويد: «بعد از اخذ تاييديه و حکم اخلاق زنداني که آيا ارزش آزادشدن بهعنوان يک فرد مفيد در جامعه را دارد، شروع به ميانجيگري ميکنم. همچنين مددکارهاي زندان ميگويند که آيا اولياي دم تمايلي به رضايتدادن دارند يا نه؟ اين طور نيست که من بروم در خانه اولياي دم را بزنم و بگويم براي رضايتگرفتن آمدهام، بالاخره ناراحت ميشوند. معمولا يکي دو جلسه اول فقط سکوت ميکنم تا آنها صحبت کنند. زماني که تاييدشان ميکنم، برايشان تسکين و مايه آرامش است. به آنها تاکيد ميکنم که من يک بيطرفم، نه فاميل قاتل و فقط دوست دارم ختم به خير شود. خدا را شکر تا به حال شاهد رفتار بدي از اولياي دم نبودهام.»
بهمن دان، حسن اسدي و نعيمه نظامدوست هم کمکم کردند
دستجردي در ادامه از پروندهاي ميگويد که در فرايند جلب رضايتش فراز و نشيب بيشتري طي کرده است: «همانطور که گفتم به پروندههاي با آلت قتاله وارد نميشوم. اما در يک قتل که با اسلحه شکاري رخ داده بود بهخاطر همسر جوان و دختربچه قاتل احساساتي شدم و پروندهاش را قبول کردم که البته آقايان حسن اسدي، بهمن دان و خانمها ساناز سماواتي و نعيمه نظامدوست براي تامين ديه و جلب رضايت کمکم کردند. بهخاطر وقوع دو فقره قتل بايد مسير سختي طي ميشد و کسي مايل به پيشبردن پرونده نبود. ماجرا مربوط به آقايي بود که برادر خودش و يک فرد ديگر را به قتل رسانده بود. از آن جايي که مادر مقتول، مادر قاتل هم ميشد، برايش سخت بود و نميدانست به آزادي فرزند قاتلش رضايت دهد يا براي کشتهشدن فرزند ديگرش گريه کند. مدام ميگفت پسرم که فوت کرده يک پسر ديگرم هم که قاتل است يک دختر دارد. بالاخره به رضايت ختم و با عفو مشروط بهمن سال گذشته آزاد شد. همينطور از خانواده مقتول ديگر رضايت گرفتيم و در مدت زمان کوتاهي پانصد ميليون ديهشان را پرداخت کرديم. نحوه قتل هم اين طور بوده که مصطفي(قاتل) به همراه برادرش و چند نفر ديگر از دوستانش براي پيداکردن گنج به يک قبرستان ميروند. از قضا متولي قبرستان روبهروي منزلش با دامادشان قرار دعوا داشته، به محض اين که خودروي مصطفي سر ميرسد، متولي قبرستان با خيال اين که دامادشان براي دعوا آمده از خانه بيرون ميآيد و مصطفي هم که براي پيداکردن گنج رفته بود، ناگهان هول ميشود و شروع به تيراندازي ميکند که تيرها به برادرش و متولي قبرستان اصابت ميکند. در نهايت خانواده متولي قبرستان با دريافت 500 ميليون ديه رضايت دادند. بهتر بگويم آنها همديگر را نميشناختند، خصومتي با هم نداشتند و متولي قبرستان منتظر دامادشان بود.»
برخي مادر زندانيان از شنيدن خبر آزادي فرزندشان فوت ميکنند
«زماني که زندانيان با من تماس ميگيرند و ميبينم که حالشان خوب و سر کار و زندگيشان هستند حس و حال خوبي پيدا ميکنم». دستجردي با اين مقدمه از زنداني محکوم به اعدامي ميگويد که خاطره آزادياش بيشتر از پروندههاي ديگر در ذهنش ماندگار شده است: «آقايي بود با بيست سال حبس که زمان آزادي خواهرزادههايش را نميشناخت چون آن زمان، بچهها کوچک بودند که او روانه زندان شده بود. دو، سه مورد پرونده ديگر هم مدت زمان حبس زنداني طولاني شد و زماني که مادرانشان در جريان آزادي فرزندشان قرار گرفتند، متاسفانه از شدت خوشحالي ذوق مرگ شدند و فوت کردند.»
شوهرم و پسرم من را همراهي ميکنند
دستجردي که خودش صاحب يک پسر است، درباره واکنش همسر و فرزندش به اين فعاليتهايش ميگويد: «چون همسرم در دوران جنگ اسير بوده؛ هميشه مرا تشويق و حمايت ميکند، طوري که در سفرهايم به شهرهاي مختلف و بهمنظور جلب رضايت از اولياي دم همراهم ميآيد اما در جلسات اظهارنظر نميکند و فقط شنونده است. پسرم اوايل ناراحت بود و ميگفت مامان چرا براي آزادي زنداني صدقه ميدهي يا اين همه پيگيري ميکني؟ کمکم که شاهد آزاديشان بود و حتي يک بار دادنامهاي نشانش دادم و گفتم فلان فرد، قاتلي که تو فکر ميکني؛ نيست و ...، نظرش عوض شد. خدا را شکر پسرم الان ديگر کنارم هست و همراهيام ميکند.»
زندانيان آزاده شده، حالا ميگويند برايمان برو خواستگاري!
دستجردي در ادامه از زندانياني ميگويد که هنوز با وي در تماس هستند و گاه براي حل مشکلاتشان از او درخواست کمک ميکنند: «واقعا بعضي هاي شان با معرفتند و 9 نفرشان حداقل هفتهاي يک بار با من تماس ميگيرند و جوياي احوالم ميشوند، حالا يا خودشان يا خانوادهشان. دو نفرشان که مجردند و ميگويند ما را آزاد که کردي، الان قصد ازدواج داريم و برايمان خواستگاري هم برو!».
فقط يکپرونده مربوط به خانمها را پيگيري کردم
دستجردي در پاسخ به سوال بعديام مبني بر اينکه چه تعداد از پروندههايي که پيگيري کرده، مربوط به آقايان و چه تعداد هم خانمها بوده پاسخ ميدهد: «تمام پروندهها به جز يک مورد مربوط به آقايان بوده است. پروندهاي بود از يک خانم که فقط براي تامين ديهاش از خيران کمک گرفتم. ماجرا هم از آن قرار است که شوهري بهخاطر اعتياد، زنش را براي تامين هزينه موادش مجبور به تنفروشي ميکرد و چون به گفته خودش راه نجات و خلاصي نداشت، شوهرش را به قتل رسانده بود.» در پايان «دستجردي» درباره تلاشها و فعاليتهاي جمعيت معتمدين صلحوسازش خوزستان هم ميگويد:«اول لازم ميدانم از آقايان دکتر سهرابي، رئيس جمعيت معتمدين صلحوسازش، دهقاني، وکيل و حاج عباس عربي، بابت حمايتها و مشورتهاي ارزندهشان تشکر و قدرداني کنم. از فعاليت در جمع خيران و اعضاي صلح و سازش حس و حال خيلي خوبي دارم چون همگيشان براي يک هدف تلاش ميکنند. بدون چشمداشت و مانند يک خانواده با همديگر همفکري ميکنند تا پروندهها به سرانجام برسد.»
نويسنده : صادق جهاني | روزنامهنگار