داستان مراسم عروسی که به عزا تبدیل شد
باشگاه خبرنگاران/ يک خانواده فلسطيني اصيل ساده بر اساس قرار شادي که منتظرش بودند، يکجا جمع شدند، اما انتظار «رجا» براي آمدن دامادش «احمد» طول خواهد کشيد، چون قطار عروسي و شادي او را جا گذاشت.
«امهاني» مادر رجا، عروس خانواده درباره اين واقعه تلخ در غزه ميگويد: او آمد و مهريه و هزينههاي عروس (آرايشگاه و غيره) را داد، خوشحال و خوشبخت، ميگفت که «روز عيد، عروسي خود را برگزار ميکنيم.»، ما هم ميگفتيم، «خير است انشاءالله» و به اين ترتيب شادي ما به خير و خوشي کامل خواهد شد و آنها خوشبخت خواهند بود.
امهاني ادامه داد: ميگفت، «مادر، برايتان يک غافلگيري دارم، من برايت يک چيزي آماده کردهام که تو را غافلگير ميکند»، نميدانستم، آنچه برايم آماده کرده است تا غافلگيرم کند، مرگش خواهد بود.
وي افزود: همه براي عروسي آماده ميشدند. شربت براي عروسي آماده ميشد و او براي عروسش بقيه وسايل مورد نياز را آماده ميکرد. او بهتنهايي اين کارها را انجام نميداد بلکه با دوستانش اين کارها را انجام ميداد.
مادر اين عروس فلسطيني ادامه داد: او (احمد) ساده بود و هيچ ارتباطي با گروه يا سازمان نداشت. ميآمد، نمازش را ميخواند و با عروسش ديدار ميکرد، بعد ميرفت، خوشحال بود و ميگفت «عروسيام روز عيد (فطر) است».
«ابوهاني» پدر عروس هم ميگويد: تمام شب ميخنديديم و شوخي ميکرديم و غذا ميخورديم. شب بيدار ميمانديم و خوشحال و خوشبخت بوديم، او و پسرم توافق کردند و گفتند که «ميخواهيم سر کار برويم، چون ۳۰۰ شيکل لازم داريم. ميخواهيم کار کنيم و نواقص و کمبودها را کامل کنيم».
وي اضافه کرد: هر روز صبح بههمراه خواهران و برادران کوچکترش ميرفت و علوفه جمع ميکرد، آنها به او در جمع کردن علوفه کمک ميکردند، يکباره، راکت پهپادي آن طور که خانواده به ما گفتند، اصابت ميکند. دليل اين شليک چه بوده و چرا، کسي چيزي نميداند.
ابوهاني ادامه داد: محل زندگي برادرم به آنها نزديک است، با من تماس گرفت و گفت که «عجله کن، دامادت، احمد و خانوادهاش و برادران و خواهرانش، همگي در يک حمله ناجوانمردانه کشته شدند.»، با عجله بهراه افتادم. دخترم در خانه شروع به گريه و زاري کرد، در خيابان شروع به دويدن کردم، در حالي که خيابان بمباران ميشد.
«اماحمد» مادربزرگ عروس ميگويد: گناه بچههاي کوچک چيست؟ آنها چهکار کرده بودند؟ احمد روزه بود و مشغول جمع کردن علوفه بود که هدف حمله قرار گرفت، مگر گناهش چه بود؟