واکاوی ویدیوی عجیب طرفداران آقای بازیگر؛ گلزار نباشد ما هم میمیریم!

جام جم/ به بهانه انتشار ويديوي عجيب از مصاحبه نوجوانهاي طرفدار محمدرضا گلزار به بررسي اين گونه رفتارها از سوي نوجوانان و جوانان پرداخته ايم.
محمدرضا گلزار گه گاه بازيگر پولسازي در گيشه بوده و به گواه کسانيکه او را از نزديک ميشناسند هنرمند فهيم و مردمي نيز هست.
او البته محبوب نوجوانان و جوانان زيادي در دهههاي هفتاد و هشتاد هم بوده و جالب اينجاست که در ميان نوجوانهاي دهه نود هم طرفداران دو آتيشه زيادي دارد. نشان به آن نشان که به تازگي ويديويي از مصاحبه دختر و پسرهاي دهه هشتادي در فضاي مجازي منتشر شده که در پاسخ به سوالهاي عجيب مجري درباره علاقه خود به گلزار صحبت ميکنند. هر چند برخي از کاربران ميگويند که اينها همه نمايش است و با هدف تبليغ براي گلزار ساخته شده، اما در هر صورت تحمل گريه دختراني که در جواب سوالي که اگر گلزار در اين جهان نباشد چه ميشود، اشک ميريزند، کار آساني نيست!
البته که نميتوان منکر تاثير سلبريتيها بر حوزههاي مختلف اجتماعي شد. آنها همانقدر که ميتوانند باعث تاثيرات مثبتي در جامعه (مانند شرکت در مراسم خيرخواهانه و تشويق مردم به جمع آوري کمکهاي مردمي در شرايط بحراني و...) شوند، ميتوانند با تاثير منفي و مخرب، فضايي ناسالم براي دنبال کنندگانشان نيز بسازند. اما آنچه اکثر کارشناسان اجتماعي به آن معتقدند اين است که حتي اگر سلبريتيها کارهاي خيريه و انسان دوستانه انجام دهند، باز هم نميتوانند به عنوان يک الگوي کارآمد براي مردم بشمار آيند. از اين رو درباره تاثير سلبريتيها بر سبک زندگي افراد جامعه (به خصوص نوجوانان) و ميزان آسيبي که جامعه از الگوبرداري نادرست از اين سلبريتيها ميبيند، با سيدرضا صائمي، جامعه شناس فرهنگي و منتقد گفتگو کرديم که در ادامه ميخوانيد.
سيدرضا صائمي، درباره تعريف مفهوم سلبريتي گفت: نظام ستاره سازي در هنر يکي از ويژگيهاي فرهنگ سرمايه داري است. نظام سينمايي هاليوود ستاره سازي را رواج داد که از طريق آن چرخه اقتصادي سينما را بچرخاند و البته اين ستاره سازي در هنرهاي ديگر مثل موسيقي هم کاربرد دارد. به اينصورت که مردم معمولا از کالاهاي مصرفي يا سبک زندگي ستارهها پيروي ميکردند و همين مسئله آورده مالي براي هنر در پي دارد. واژه «سلبريتي» چند سالي است که بين مردم جا افتاده. در حاليکه به اعتقاد بسياري از مکاتب هنري «سلبريتي» با «هنرمند» متفاوت است. به اين دليل که هنرمندان محصول توانمندي، مهارتها و استعدادهاي ذاتي خودشان يا محصول نظام اجتماعي شان هستند، اما شهرت «سلبريتي ها» بيش از آنکه محصول هنرشان باشد، محصول رسانه (به خصوص شبکههاي اجتماعي) است و از اين ظرفيت براي باز توليد خودشان استفاده ميکنند. خودتان ببينيد زماني که يک ويديو از يک سلبريتي پخش ميشود به ۲۴ ساعت نرسيده چند هزار نفر به دنبال کنندگانشان اضافه ميشود! در واقع امروز کساني قدرت دارند که رسانه در اختيارشان است و سلبريتيها با داشتن رسانه ميتوانند يک شبه ره صدساله را بروند؛ بنابراين در حاليکه بعضي از سلبريتي ها، هنرمند هم هستند بايد بين مفهوم هنرمند و سلبريتي تمايز قائل شد. در واقع سلبريتيها را بايد در نسبت با رسانه معنا کرد، نه در نسبت با هنر.
اين جامعه شناس فرهنگي درباره پررنگ شدن تاثير سلبريتيها در جامعه اظهار داشت: در جامعه ايران در دهه گذشته به يکباره شاهد گردش معيوب مرجعيت اجتماعي و فکري بوديم. مثلا زماني مرجعيت اجتماعي روشنفکران، روزنامه نگران و... بودند و جوان دهه ۶۰ شريعتي و شاملو ميخواند، اما جوان امروزي چه ميخواند و الگويش کيست؟ عوامل سياسي، اجتماعي و اقتصادي زيادي در جامعه ما باعث شد که مرجعيت فکري از قشر نخبه و روشنفکر به سمت سلبريتيهاي جعلي و پوشالي برود که سطح دغدغه هايشان با دغدغههاي مبتذل گره خورده. از سويي ديگر سطح عمومي جامعه دنبال الگوهايي ميگردد که راحت باشند و براي آنکه آنها را دنبال کند نياز به تفکر آنچناني نداشته باشند. در واقع سلبريتيها امروزجايگزين ناخلف مراجع فکري هستند که امکان تاثيرگذاري شان در جامعه از بين رفته است. وقتي به دليل مشکلات معيشتي مردم درگير تامين نيازهاي ابتدايي زندگي شان هستند ديگر فرصتي براي دغدغههاي فرهنگي ندارند و در چنين وضعيتي است که مثلا يک بلاگر غذا معروفتر از يک فعال حوزه فرهنگ و هنر ميشود.
صائمي در ادامه سخنانشان درباره ضعف جامعه در ارائه الگوي مرجع بيان داشت: در دوران نوجواني فرد به دنبال هويت و الگو ميگردد تا به روياهايش سر و شکل خوش آب و رنگ تري بدهد. حالا اين الگو در هر زماني تغيير ميکند. در دهه ۶۰، الگوهاي مذهبي و انقلابي پيش روي جامعه قرار داشتند و بنابراين اکثر جوانان آن دوره به آن حال و هوا کشيده ميشدند، اما با تغيير گفتمانهاي فکري، جوانهاي امروزي به دنبال الگوهايي هستند که شهرت و قدرت و ثروت داشته باشند و جامعه يا خانواده در ارائه الگوي مناسب به جوانان و نوجوانان بعضا ناتوان است. به اين دليل که جهان و دنياي جوان امروزي متفاوت از جو جامعه و خانوادهاي است که سعي در الگوسازي براي آنها دارد. وقتي جامعه يا خانواده به اجبار ميخواهد يکسري الگو به جوانان معرفي کند، جوانان مقاومت ميکنند و يکي از تجليات اين مقاومت آن است که دقيقا ضد الگو عمل ميکنند؛ بنابراين جوان نه تنها اين الگوها و سبک زندگي شان را پس ميزند بلکه به سمت الگوهاي خودش ميرود. از سويي ديگر نظام رسانهاي هم در الگوسازي موفق عمل نکرده. خاطرم هست در سالهايي که سريال «در پناه تو» از تلويزيون پخش ميشد، به عنوان يک الگوي کوتاه مدت توانست براي جوانان آن زمان، موثر واقع شود، اما پس از آن رسانههاي نوين ظهور کردند و ظرفيت و جايگاه نظام فرهنگي را در الگوسازي تصاحب کردند.
او در پايان خاطرنشان ساخت: وقتي در جامعهاي سلبريتيها تبديل به مراجع فکري ميشوند يعني آن جامعه دچار خلا بزرگي به نام «تفکر» است و متاسفانه نهادهاي رسانهاي و فرهنگي و خانوادگي ما دچار فقر توليد الگوهاي اجتماعي هستند. به عبارتي يا الگو ارائه نکردند يا الگوهايي که ارائه کردند متناسب با روياها، نيازها و خواستههاي نسل امروز نبوده. وقتي جامعهاي نتواند الگويي متناسب با زمانه خودش ارائه کند الگوهاي کاذب و دروغين بر جامعه حاکم ميشوند.