پادشاه خزبازی، پاییز!

آخرین خبر/ چرا پاییز با غم و دلتنگی و ادا گره خوردهاست؟ کسی یادش هست پاییز چطور از «پادشاه فصلها»ی اخوان ثالث به پادشاه خزبازی تبدیل شد؟ یکهو سروکله اینهمه مفتخر به اتفاقی طبیعی در گردش طبیعی فصول، از کجا پیدا شد که هرکس پاییز بهدنیا آمدهباشد، خودش را «با افتخار، پسر مهر» یا «متولد پاییز ^__^» یا یک «آذردخت عاشقپیشه» معرفی میکند؟ پسرهایی که عشق اول و آخرشان، والده محترمشان است و دخترهایی که شعار «بابام یعنی دنیام» سرلوحه زندگیشان است، ناگهان در فرصت سهماهه پاییز کی وقت میکنند عاشق شوند و شکست عشقی بخورند و نالههای زارشان گوش فلک را کر کند؟ دقیقا چه اتفاقی رخ داد که مردم شروع کردند به تبریک گفتن اول مهر به یکدیگر با ارسال پیامهای به ظاهر ادبی و باطنا بیمعنی؟ لازم نیست خیلی دور برویم و پای رسوم ایران باستان را به میان بکشیم و جو پاییزی روزگار معاصر را به جشن «مهرگان» و مانند آن نسبت بدهیم. برخورد کلیشهای امروز با پاییز، نسبتی با بزرگداشت این فصل در ایران باستان ندارد که میدانیم اهمیتش بابت شروع سال زراعی از ابتدای مهر بوده و پیوند محکمی با زندگی روزمره مردم داشتهاست. خب همینطور که دارید به دلایل رونق خزبازی در پاییز فکر میکنید، من هم حدسهایم را برایتان میگویم.
عاشقانههای آبکی
ترانههایی را که در وصف پاییز خوانده شدهاست، مرور کنید. دلتان گرفت؟ دوست دارید سرتان را بگذارید روی شانه کسی و هایهای گریه کنید، درحالیکه هیچ اتفاق غمانگیزی برایتان تداعی نشدهاست؟ بیایید با یک واقعیت ساده مواجه شویم؛ ترانه ساختن با «پاییز» کار سادهای است. اگر باور ندارید، همین الان در گوگل جست و جو کنید: «آهنگ+پاییز»؛ در دو، سه نتیجه اول جست و جویتان دستکم 70 ترانه راجع به پاییز پیدا میکنید که همهشان هم مثل هماند. خواننده با حزنی تصنعی گلایه میکند که محبوب بیوفا رهایش کرده و او مثل برگهای پاییزی زرد و نزار شدهاست یا همچون ابری گرفته در پاییز، سخت میبارد. دردسترس بودن چنین تشبیههای نخنمایی هر ترانهسرای تنبلی را وسوسه میکند که بهجای کار سخت خلق تصاویر شاعرانه جدید، همان قبلیها را بههم ببافد و کار را جمع کند. از آن گذشته، پاییز، قافیهخورش هم ملس است؛ عزیز، غمانگیز، مریض، لبریز و... . گره خوردن پاییز با این عاشقانههای آبکی، یکی از دلایلی است که بعضیها جدیجدی باورشان میشود از محبوب فرضی شکست خوردهاند!
خلاقیتهای کشککی
برنامه شبانگاهی «رادیوهفت» را یادتان هست؟ از معدود کارهای قابلاعتنای صداوسیما که مجموعه ای دوستداشتنی از شعر و موسیقی و داستان بود و بهحق طرفدارهای زیادی داشت. تا آنجا که حافظه من قد میدهد، اولین تبریکگفتنهای پاییزی بهتقلید از آن برنامه شروع شد که هرسال، اول مهر یک ویژهبرنامه داشت در مدح پاییز. حالا چه اشکالی دارد، چه به پیروی از رادیوهفت و چه به هر دلیل دیگری، پاییز را به هم تبریک بگوییم؟ خب ایرادی که به این کار وارد نیست اما آنجاییکه مرز متن ادبی و خزعبل مخدوش میشود، کار از دست میرود و خز بودن نویسندههای متنهای ارسالی به پای پاییز از همهجابیخبر نوشته میشود. حالا بماند که این پیامها هم درست مثل ترانهها هیچ حرف تازهای برای گفتن ندارند؛ یا متولدان این فصل را بهدلایلی غیرقابل درک تا عرش اعلا بالا میبرند و به افتخارکردنهای موهوم دامن میزنند؛ یا به خواننده هشدار میدهند که اگر «این پاییز» عاشق نشود، مغبون و بیچاره دو عالم خواهدبود و آدم را میگذارند توی رودربایستی که امسال حتما یک لباس گرم جیبدار بخرد تا اگر عاشق شد، دست محبوبش توی سرمای بیرحم پاییز، یخ نکند!
ژستهای الکی
اول مهر تا همین چندسال پیش، زمان بازگشایی مدارس بود و مناسکش اتوکشیدن لباسفرم مدرسه و آماده کردن کولهپشتی و کوک کردن ساعت. حالا اما ساکنان دایمی فضای مجازی، چشم میکشند مهر از راه برسد تا همه سه ماه آینده را به برگزاری مراسمی مندرآوردی بگذرانند. این مراسم معمولا با پست یا استوری کردن «یک نفر در را بهروی حضرت پاییز وا کند» یا نقلقولی از رادیوچهرازی شروع میشود: «چرا همه رفتهبودناشون رو میذارن واسه پاییز؟ چرا پاییز هیشکی برنمیگرده؟» که در اینجا جا دارد از نقش پررنگ این پادکست در تبدیل کردن پاییز به ادا، قدردانی بهعمل بیاوریم. مراسم با عکاسی از نارنگی، غلتیدن روی کپهای از برگ خشک، گرفتن یک برگ خشک جلوی نیمی از صورت و پاشیدن مقدار قابلتوجهی برگ خشک به سروصورت ادامه پیدا میکند. اگر بخت یار باشد و باران ببارد، شیفتگان ژستهای سانتیمانتال به اوج رضایت میرسند؛ عکس با ماگ چای پشت پنجره خیس بههمراه کپشنی سوزناک، همان چیزی است که به پاییز کلیشهشده رسمیت میبخشد؛ البته ما که بخیل نیستیم. اگر با پاییز کیف میکنید، کیفتان کوک! ولی واقعا لازم نیست تحت تأثیر جو عمومی، ادای دلتنگی و غم و فراغ دربیاورید و حال بقیه را هم بگیرید.