بانوانی چون ساره و هاجر؛ حسادت یا مظلومیت؟!

باحجاب/ بدون شک بررسی تاریخی ادیان توحیدی و گسترش دعوت انبیاء و پرچمداران توحید به خداپرستی و یگانه پرستی نمی تواند فارغ از بررسی جایگاه و نقشی باشد که زنان در این زمینه ایفا کرده اند. این واقعیت جدای از آنچه که مقتضای طبیعت این دست امور اجتماعی و مردمی است و آن دست از رهبران حرکتهای اجتماعی و اصلاحی که از سوی نزدیکترین افراد خویش، همفکران و همراهان صالحی را داشته باشند در دستیابی به اهداف مورد نظر مشکلات کمتری را خواهند داشت و طبعا زمینه های موفقیت آنان بیشتر خواهد بود، برای آن، نمونه های تاریخی متعددی را در هر دو سوی قضیه می توان شاهد گرفت و قرآن کریم در تبیین تاریخی اجتماعی حرکتهای توحیدی انبیاء پیشین، هم به کسانی چون همسر نوح و همسر لوط اشاره می کند که چگونه در مهد توحید نه تنها باری از دوش همسران خود برنداشتند بلکه در صف مشرکان و منادیان شرک و مقابله با دعوت به توحید قرار گرفتند، و هم به بانوانی چون مریم، ساره، هاجر و مادر و همسر موسی(ع) که نقش مهمی را در به ثمر رسیدن رسالت آن انبیاء بزرگ الهی داشتند. هجرت حضرت هاجر و حضرت اسماعیل به سرزمین بی آب و علف حجاز، یکی از مهمترین نقاط عطف تاریخ است که نهایتأ منجر به ایجاد شهر مکه ( حرم امن الهی) و تجدید بنای خانه کعبه می گردد. اما همیشه در بیان علت این مهاجرت، نقل های مختلفی مطرح می شود که در برخی از آنها علت اصلی، حسادت ساره و در برخی دیگر، تغییر رفتار هاجر با ساره، بعد از تولد حضرت اسماعیل مطرح است. به عنوان نمونه در تورات کنونی اینطور نقل می شود که؛ بعد از باردار شدن ساره به اسحاق و تولد اسماعیل، روزی ساره به ابراهیم می گوید: این کنیز و فرزندش را از من دور کن، زیرا نمی خواهم در ارث با اسحاق شریک باشد. بعد از شنیدن این سخن، حضرت ابراهیم آزرده می شود که وحی او را مورد خطاب قرار داده و می گوید: به سخن همسرت عمل کن و او را نرنجان که ما به اسماعیل امتی عظیم می بخشیم. و در برخی کتب قصص انبیاء نیز ماجرا اینگونه نقل شده است که بعد از تولد حضرت اسماعیل، رفتار هاجر دگرگون می شود و نسبت به ساره تکبر و فخر فروشی می کند که این رفتار بر ساره گران می آید و از حضرت ابراهیم درخواست می کند تا آن دو را از او دور کند که در نتیجه خدا فرمان می دهد آن ها را به بیابان های حجاز ببرد. در این رابطه تنها آیه ای که در قرآن کریم به این مهاجرت اشاره کرده، آیه 37 سوره ابراهیم است که از جزئیات آن سخنی به میان نیامده است. به نظر می رسد این طرز برداشت از شخصیت زنانی چون ساره و هاجر، که لیاقت پرورش پیامبرانی چون اسحاق و اسماعیل را در دامان خود داشتند بسیار سطحی و عوامانه است. ساره به استناد کتب تاریخی و روایی جزو زنان برتر بهشتی است، کسی که به تصریح قرآن در بشارت تولد اسحاق، شخصأ مورد خطاب و تکلم فرشتگان قرار می گیرد و مانند حضرت خدیجه، با وجود مکنت مالی بسیار، زیبایی ظاهری و تعدد خواستگاران، دل به ارزش های الهی و انسانی جوانی یتیم می بندد و تمام دارایی خود را در راه گسترش توحید در اختیار او قرار می دهد و اولین زنی است که به حضرت ابراهیم ایمان آورده است. ممکن است برای ساره به خاطر عشق و محبتی که حضرت ابراهیم به حضرت اسماعیل مبذول می داشت، حزنی به وجود آمده باشد، اما حضرت ابراهیم خود به خاطر جایگاه والایی که ساره برای او داشت در صدد رفع آن برآمده بوده است که خداوند فرمان می دهد آن دو را به سرزمین امن الهی ببرد که این خود امتحانی الهی برای حضرت ابراهیم، هاجر و حضرت اسماعیل محسوب می شود. از جهتی دیگر نیز ممکن است این ماجرا مقدمه ای برای مهاجرت حضرت اسماعیل به مکه و سببی برای ایجاد آبادانی در کنار خانه کعبه و سپس تجدید بنای حرم امن الهی باشد که خداوند با امتحانی الهی، این مقدرات را برای این بنای عظیم فراهم ساخته است. پس نباید شخصیت زنی بزرگوار چون ساره را که به گفته امام کاظم(ع) مسئول تربیت فرزندان شیعیان در بهشت است[1]، با حسادتی زنانه به حدی پائین آورد که برای آرامش خود حاضر شود مادر و طفلی به بیابان های بی آب و علف مهاجرت کنند تا فرزندش تنها وارث مالی شود که خود در راه ترویج توحید به حضرت ابراهیم واگذار کرده است و این خود گواهی بر مظلومیت این زن بهشتی است که سالها با اسرائیلیات و قصص تحریف شده تاریخی در اذهان عموم، به زنی حسود تبدیل گشته است.