داستانک/ یک قهوه از حساب دیوار!
آخرین خبر/ در یکی از روستاهای اسپانیا وارد قهوه خانه ای شده و برای خودم و همراهم قهوه سفارش دادم.
در حالی که منتظر سفارش مان بودیم در کمال تعجب دیدم که بعضی از مشتری های این قهوه خانه می آیند و سفارش دو قهوه یا دو تا چایی می دهند در حالی که یک نفر هستند و می گویند یکی برای خودم یکی برای دیوار!!!
بعد از اینگونه سفارش ها پیش خدمت یک برگه کوچک چای یا قهوه می نوشت و به دیوار می چسپاند و دیوار پر بود از اینگونه برگه ها.
در حالی که در حیرت بودم از اینگونه سفارش ها و در ذهنم هزاران فکر به وجود آمده بود که دلیل این کارها چیست!! و اصلا چه معنی می دهد؟
در همین افکارها بودم که ناگهان یک آدم فقیر و ژنده پوش وارد قهوه خانه شد و سفارش یک قهوه را اینگونه داد.
ببخشید یک قهوه از حساب دیوار!
و پیش خدمت یکی از آن کاغذها را که قهوه نوشته شده بود را برداشت و پاره کرد و قهوه را به مرد فقیر داد بدون آن کهاز مرد پولی بگیرد...