لبخند و تلخند/ جمعهها کاري به غير از خوردن ديزي مکن
بيخودي اعصاب خود را رنگْ آميزي مکن
آب را اسراف کردن، واقعاً کار بديست
صرفهجويي کن عزيزم آبروريزي مکن
تُرک شيرازي اگر دل را نميآرد به دست
ناگهان در سر هواي تُرک تبريزي مکن
گر گرفتي «زيرميزي»، بابت توجيه کار
با دليل و مدرک آن را پولِ «روميزي» مکن
پول را در جيب بگذار و چو عابربانکها
چند و چون در مبلغ يک فيش واريزي مکن
تا بگويي بنده يک ايراني با غيرتم
نام فاميل خودت را خسروپرويزي مکن
ميشود يک روز پايت لنگ چون تيمورخان
پس سبيلت را خودت امروز چنگيزي مکن!
سيد امير سادات موسوي