نماد آخرین خبر

ریشه ضرب المثل/ خربزه و عسل

منبع
تبيان
بروزرسانی
ریشه ضرب المثل/ خربزه و عسل
تبيان/ در شهري دور دست مردي زندگي مي کرد که خوردن و خوابيدن را بسيار دوست داشت و در اين ميان از خوردني ها به خربزه علاقه بسياري داشت و او هر وقت که مي شد و مي توانست ،خربزه اي پاره مي کرد و آن را قاچ مي کرد و تا ته مي خورد .گاه مي شد که پوست خربزه هم جان سالم بدر نمي برد . روزي اين مرد خربزه دوست در راهي مي رفت . فروشنده دوره گردي را ديد که باري بر الاغ دارد و مي رود . آن دو نفر وقتي به هم رسيدند ،از حال هم پرسيدند . مرد از فروشنده دوره گرد پرسيد : «خب ، بگو چه داري و چه نداري ؟» فروشنده دوره گرد گفت :«بگو چه مي خواهي ؟» -معلوم است خربزه مي خواهم ! من از خوردن خربزه هيچوقت سير نمي شوم. دوره گرد لبخندي زد و گفت :«خربزه ؟ چه حرفها ! ببين برادر توي اين دنيا خيلي چيزها است که خربزه به پايش نمي رسد .» -مثلا چه ؟ - مثلا عسل ! اگر عسل بخوري ديگر به خربزه نگاه هم نمي کني. ببينم تا حالا عسل خوردي يا اسمش را شنيدي ؟ - نخوردم ؛ ولي اسمش را شنيده ام . - شنيده اي ؟ شنيدن کي بود مانند ديدن ؟ بيا يک کوزه عسل از من بخر و بخور ، آنوقت ديگر اسمخربزه هم از يادت مي رود . فروشنده دوره گرد آنقدر گفت که دهان مرد خربزه دوست را پر از آب کرد او کوزه عسل را به خانه برد کمي از آن را خورد ؛ ولي هنوز عسلي که توي دهانش بود از گلو پايين نرفته بود که صداي خربزه فروش را از توي کوچه شنيد : «خربزه دارم ، خربزه شيرين » مرد با شنيدن اسم خربزه حالش از اين رو به به آن رو شد . اين بود که از جا پريد و از خربزه فروش دوره گردي که خربزه ها را روي الاغ گذاشته بود ؛ خربزه اي خريد . بعد هم بدون صبر خربزه را پاره کرد و مثل خربزه نديده ها شروع به خوردن کرد . او خربزه شيرين را خورد ؛ولي يک دفعه مثل آنکه آتش توي شکمش ريخته باشند ؛ فريادي کشيد و از درد ناليد . صداي بلند مرد و ناله هايش ، همسايه ها را به خانه او کشيد . آنها هم مرد خربزه دوست را کول گرفتند و پيش طبيب بردند طبيب او را روي زمين خواباند و گوش و چشم و دهانش را معاينه کرد و پرسيد : «خب بگو چه خورده اي ؟»مرد ناليد و گفت : «کمي عسل و کمي خربزه ؟!» طبيب با ناراحتي نگاهي به او انداخت و گفت :«چرا عسل و خربزه را با هم خوردي ؟» - خوردم که خوردم مال خودم بود ! - مي دانم مرد ؛ ولي نبايد عسل و خربزه را با هم خورد . عسل و خربزه با هم نمي سازند ! مرد ناله اي کرد و گفت :«عسل و خربزه با هم نمي سازند ؟»چه حرفها ! حالا که عسل و خربزه با هم ساخته اند و مرا بيچاره کرده اند ! اگر کسي بر اثر دوستي دو چيز موذي و آزار رسان، ضرر و زيان ببيند ،اين ضرب المثل حکايت او مي شود .