نماد آخرین خبر

هم وطن/ پیشینه و تاریخچه ایل شاهسون بغدادی

منبع
بروزرسانی
تاريخ ايران/ شاهسون بغدادي از ايلات اطراف تهران، ساوه، زرند و قزوين بوده‌اند که ييلاق‌شان خلجستان و فراهان و قشلاق‌شان ساوه و زرند بوده‌است و در اطراف قزوين به سي طايفه منقسم مي‌شدند و چادر نشين بودند. ايل شاهسون بغدادي يکي از اقوام بزرگ و تأثيرگذار ايراني است. اين ايل نقش و تاثير سياسي و اجتماعي بسيار مهمي در دوره‌هاي تاريخي ايران به ويژه دوره‌هاي؛ قراقويونلوها، آق‌قويونلوها، صفوي، افشار، زند، قاجار و پهلوي داشته است. از آن جايي که در کتاب‌هاي تاريخ، درباره‌ي سرگذشت و تأثير ايل شاهسون بغدادي، بسيار کم گفته شده يا اندک اشاره‌اي شده است، مردم، حتي پژوهشگران شناخت جامعي از اين قوم بزرگ و تاثيرگذار ايراني ندارند، از سوي ديگر نسل جديد و امروزي ايل شاهسون بغدادي که سال‌هاي زيادي است شهرنشين‌هاي ساکن تهران، قم، ساوه، همدان، قزوين و ديگر نقاط ايران هستند از پيشينه‌ي خود آگاهي چنداني ندارند. گفتني است به علت نوع زندگي و مهاجرت‌هاي تاريخي ايل شاهسون بغدادي شماري از افراد اين ايل اکنون در ترکيه، عراق و ديگر کشورهاي همسايه زندگي مي‌کنند. ايل شاهسون ايل شاهسون يک اتحاديه‌ي ميان طايفه‌هاست که در زمان شاه عباس صفوي از ادغام شماري از تيره‌هاي قزلباش و به منظور تضعيف سرکردگان قزلباش ايجاد شد. شاهسون (يا به لهجه‌ي خودشان شَسَوَن) به زبان ترکي به معناي دوستدار شاه‌ است. نويسندگان تاريخ‌ها و سفرنامه‌ها در اين قول معتقدند که شاه‌عباس بزرگ براي کاستن نفوذ و نيروي حکمرانان سي‌ودو طايفه‌ي قزلباش که درآن روزگار تمشيت و اداره‌ي همه‌ي امور مملکت را در دست داشتند و قدرتي بزرگ و خودکامه در برابر پادشاه به شمار مي‌آمدند به ايجاد سپاهي مجهز و منظم در يک‌دسته‌ي پياده‌ي تفنگدار و يکدسته‌ي سواره همت کرد. در ظاهر، بهانه‌ي‌ آن پادشاه از تشکيل و تجهيز اين قشون پديدآوردن نيرويي رزم‌آور و ورزيده در برابر قواي «يني چري» دولت عثماني بود اما هدف واقعي و پنهاني وي مقابله با امراي خودسر و نافرمان قزلباش و از ميان برداشتن قدرت و اعتبار ايشان به شمار مي‌آمد. ايل بزرگ شاهسون در منطقه‌هاي گوناگون ايران و کشورهاي همسايه‌ي ايران، همچون ترکيه و عراق استقرار يافته‌اند و در قرن اخير بيشتر آنان شهرنشين شده‌اند. ايل شاهسون بغدادي ايل شاهسون بغدادي از شاخه هاي اصلي و بزرگ ايل شاهسون و يکي از ايل‌هاي بزرگ ايران است. اين ايل از دو شعبه‌ي "لک" و "آرخلو" و بيست و نه طايفه و دويست و بيست تيره و چند صد زيرتيره تشکيل مي‌شود. هسته‌ي نخستين ايل شاهسون بغدادي را نادرشاه‌افشار در سال 46ـ 1145هجري قمري، هنگام نبرد با عثمانيان از نواحي مجاور کرکوک به خراسان کوچاند. علت معروف شدن ايل مزبور به "شاهسون ‌بغدادي" هم از اين رو بوده است. طايفه‌ها و تيره‌هاي گوناگوني از اين ايل در منطقه‌هاي مختلف ايران، عراق، ترکيه و سوريه پراکنده شده‌اند. بدنه‌ي اصلي ايل بغدادي پس از انتقال به خراسان با وقوع قتل نادرشاه به نواحي فارس مهاجرت کرد و در اوايل حکومت قاجار در مناطق ساوه، قزوين، همدان و نواحي مجاور استقرار يافت و رشته کوه خرقان طي حکمي رسمي به عنوان محل يورت طايفه‌هاي آن تعيين شد. ساوه، تفرش، قم، همدان، ملاير، زنجان، قزوين، کرج، شهريار، ورامين، تهران و مناطقي از کردستان و کرمانشاهان از دوران ناصرالدين‌شاه تا کنون مناطق اسکان و استقرار اين ايل بوده است. ايل شاهسون بغدادي که در حال حاضر به جز چند صد خانوار که زندگي عشايري دارند، بقيه در تهران، ساوه، قم، ورامين، شهريار، همدان، ملاير، زنجان، قزوين، کرج و ساير نقاط ايران اسکان پيدا کرده‌اند، از 29 طايفه، 220تيره، و صدها گوبک تشکيل مي‌شوند. هسته‌ي اوليه ايشان در حمله نخست نادر به بغداد در سال 1145 هـ. ق. از نواحي مجاور کرکوک به خراسان کوچانيده شد، که پس از مرگ نادرشاه به شيراز رفت، و بعد از مرگ کريم خان زند به وسيله‌ي آقامحمدخان قاجار در حوزه‌ي ساوه و کوه‌هاي خرقان استقرار پيدا کرد. امور سياسي ايل به دست رئيس، ايل بيگيان يا ايل بيگي، کدخدايان، و ريش سفيدان بوده است. رياست ايل، که گاهي مستقل و گاهي با حکومت زرند و ساوه بوده، هميشه توسط حکومت مرکزي به عنوان نانخانه به اشخاص مورد نظر حکومت وقت داده مي‌شده است. اما ايل بيگيان يا ايل بيگي به عنوان پل ارتباطي با ايل و دستگاه حکومتي، فرمان خود را از شاه وقت دريافت مي کرده‌اند. در زمان قاجاريه ايل شاهسون بغدادي داراي سه ايل بيگي (لک - آرخلو - کلوند) بوده است. منصب ايل بيگي بيشتر موروثي بوده است، اما موارد استثناء نيز ملاحظه مي‌شود. کدخدايان نيز، که در راس طوايف بوده‌اند، غالبا منصب موروثي داشته‌اند. اما در اين موارد هم موارد استثناء کم نيست. ريش سفيدان در راس تيره و در ميان "اوبه" که بيشتر يک واحد اقتصادي است تا سياسي، وجود داشته‌اند و مقامشان الزاما موروثي نبوده است. عشاير بغدادي را دولت از سال 1307 شمسي به اسکان دائم و تخته قاپو فرا مي‌خواند، اما تا سال 1315 طول مي‌کشد تا قسمت اعظم ايل اسکان پيدا کنند. بعد از شهريور 1320 مجددا بسياري از بغدادي‌ها به ييلاق و قشلاق مي‌پردازند، و محمدعلي‌خان صمصامي با دريافت حکم رياست ايل از فرمانداري ساوه تا سال 1336 سعي خود را بر تشکل مجدد عشاير شاهسون بغدادي مصروف مي‌دارد. اما اختلافات داخلي و درگيري‌هاي خارجي با خوانين محلي، و تاثيرات ناشي از سقوط مصدق در ترکيب گروه‌هاي قدرت، و غيره موجب از کف رفتن ييلاقات متعلق به ايل و اسکان عشاير بغدادي مي‌شود. پيشينه‌ي تاريخي ايل شاهسون بغدادي درباره‌ي شاهسون‌هاي بغدادي و پيشينه‌ تاريخي آن‌ها مينورسکس و هنري فيلد مطالبي نوشته‌اند. مينورسکي معتقد است که اين‌ها در زمان شاه عباس اول از شيراز به ناحيه ساوه آمده‌اند. هنري فيلد مي‌نويسد: "...اعتقاد بر اين است که شاهسون‌هاي بغدادي در خلال عصر صفوي مهاجرت کرده و در نزديکي بغداد مسکن گرفته‌اند و در زمان نادرشاه از آن‌جا به شيراز برگشته‌اند. در زمان کريم خان زند جاي ثابت و مشخص نداشته‌اند، تا اين که به آقامحمدخان قاجار پيوسته‌اند و او ايشان را در زيستگاه کنوني‌شان مستقر ساخته است." اين که هنري فيلد از مهاجرت شاهسون‌هاي بغدادي در دوران صفوي به نزديکي بغداد سخن مي‌گويد، با توجه به سياست جابجايي ايلات و عشاير آن زمان ممکن است صحيح باشد. اما رديابي اين امر در منابع آن دوران براي نويسنده اين مقاله ميسر نگرديده است. متاسفانه هيچ‌کدام از محققين دانشمند قول خود را مستند به مرجع موثقي نکرده‌اند. مرحوم فتح السلطان- علي‌اکبرخان قرابيگلو- از عمويش ايمانعلي خان نقل مي‌کرد که هفتاد طايفه‌ي لک و آرخلو در مرز عثماني سرحددار ايران بوده‌اند که توسط نادرشاه به خراسان کوچانيده شده‌اند. پس از مرگ نادرشاه به شيراز آمده‌اند و پس از مرگ کريم خان توسط آقامحمدخان قاجار در منطقه ساوه استقرار پيدا کرده‌اند. شواهد چندي وجود دارد که نظر خود شاهسون‌هاي بغدادي را مقرون به واقع نشان مي‌دهد: الف - وجود چنين باوري که نادرشاه آن‌ها را به خراسان کوچانيده است. ب- وجود ترانه‌هايي که در آن‌ها مسير احتمالي مهاجرت اينان (تبريز، خراسان، شيراز، و مناطق آخرين محل استقرار) اشاره شده است. ج- اين که در منابع تاريخي معاصر نادر از انتقال ايلات و عشاير از نواحي ذهاب و کرکوک به خراسان سخن رفته است. به طوري که محمد کاظم در ذيل وقايع حمله‌ي نخست نادر به بغداد مي‌نويسد که وي از منطقه‌ي ذهاب " ...جماعت قرابيات و زنگنه و باجلان را کوچ داده، روانه ديار خراسان نمود که رفته در محال دارالسلطنه هرات سکنا نمايند... و به قدر چهار-پنج هزار نفر از آن جماعت ملازم گرفته مامور رکاب گردانيد." ميرزا مهدي خان استرآبادي نيز در ذيل وقايع نخستين حمله نادر به بغداد از کوچانيده شدن گروهي از طايفه از بغداد به خراسان سخن مي‌گويد. وي مي‌نويسد:"... دوهزار نفر از طايفه بيات که در هشت فرسخي کرکوک سکني داشتند، کوچانيده روانه خراسان ساختند. د- وجود جماعت شاهسون در نواحي کرکوک :در سياحت‌نامه‌ي حدود محمد خورشيد پاشا عضو کميسيون تعيين حدود ايران و عثماني – به وجود سي خانوار چادرنشين «شَهسَوَن» (افراد ايل شاهسون بغدادي نيز خود را شَسَوَن مي‌نامند) در دوز خورماتو به سال 1264 هـ.ق. اشاره شده است. ه - امکان رديابي برخي از طوايف مهم ايل شاهسون بغدادي در سابقه تاريخي مناطق شرق و جنوب ترکيه، شرق و شمال سوريه، و شمال عراق. لک: عباس عزاوي مي‌نويسد که لک‌ها از قبايل ايراني هستند که در شمال و جنوب عراق پراکنده‌اند و در بخش مندلي تابع قبيله قراالوس بوده‌اند. در مورد لک‌هاي تابع قبيله‌ي قراالوس نکته‌ي جالب توجه در اين‌جاست که اينان در سال 1120هـ.ق.(يعني در حدود 25سال قبل از کوچ احتمالي ايل بغدادي به خراسان) ترک زبان و شيعه مذهب بوده‌اند. پيش‌تر از اين تاريخ، اسکندر بيک ترکمان نيز ذيل وقايع سال 1034 هـ.ق. -حمله شاه عباس به بغداد- از قلعه‌ي لک بغداد(قلعه زهاب) واقع در نزديکي قلعه‌ مندلي، و پيوستن دارنده‌ي آن -حاجي بيک لک- به شاه عباس و مورد مرحمت قرار گرفتنش سخن به ميان آورده است. که با توجه به وحدت مکاني، بعيد نيست لک متعلق به قبيله‌ي قراالوس از بقاياي لک مورد اشاره اسکندر بيک بوده باشد. محمد خورشيد پاشا نيز در سياحت‌نامه‌ي حدود به وجود پنجاه خانوار چادرنشين لک در دوزخورماتو و هشت خانوار در کرکوک اشاره دارد. کارستن نيبور نيز در سال 1764 م. از وجود يک‌هزار چادرنشين لک در ناحيه بين سيواس و آنکارا خبر مي‌دهد. کوسه‌لر: کوسه‌لر بزرگ‌‌‌ترين طايفه‌ي شعبه‌ي لک ايل شاهسون بغدادي است. بر اساس گزارش‌هاي اسکان عشاير در عثماني، در سال 1708ميلادي. جماعت حاجي بهاءالدين‌لو در قريه‌ي «کوسه‌لر» از توابع گلنار اسکان داده مي‌شوند.در قرن نوزدهم نيز، بنابر تحقيقات فاروق سومر، طايفه‌ي کوسه‌لر در «نازيللي» ولايت آيدين زندگي مي‌کرده‌اند. در داستان «دوقلوهاي ترک» خانم جاهيد اوچوق از «مزرعه‌ي کوسه‌لر» ياد شده است. هم اکنون در شمال آنتاليا محلي به نام کوسه‌لر وجود دارد و افراد بسياري نيز در محلات فاتح، بايرم پاشا، زيتون بورنو، باغچه لياولر، کوچوک کوي، يدي کوله، باغجيلار، قاضي عثمان پاشا، مرتر، حوجا مصطفي پاشا، و بکيرکوي استانبول زندگي مي‌کنند که نام فاميل‌شان «کوسه‌لر» است. موصلو: از طوايف ترکمان نواحي دياربکر و يکي از دو طايفه بزرگ آق قوينلوها بوده، و حکومت آن جا را در زمان سلطنت آق قويونلوها در دست داشته است. موصلوها به سرکردگي امير بيک موصلو در سال913هـ.ق. به نيروي شاه اسماعيل پيوستند و از جمله قزلباشان شدند. يحيي بن عبداللطيف قزويني ذيل وقايع اين سال مي‌نويسد:"... امير بيک موصلو که از جانب آق قوينلو مدت‌ها والي دياربکر بود، با اقوام و اتباع واويماق موصلو به عز بساط بوس همايون مفتخر گشت و هداياي بسيار به موقف عرض رسانيد و دياربکر داخل محروسه شد و ايالات آن‌جا به پيرمحمدخان استاجلو قرار گرفت... و حضرت اعلي، امير بيک موصلو را به منصب مهرداري همايون سرافراز گردانيد. از سال 927 تا 935 هـ.ق. نزديک به يک دهه حکومت در بغداد در دست بزرگان موصلو بود، تا اين‌که در سال اخير شاه طهماسب آن‌جا را فتح کرده و به حکومت آنان خاتمه مي‌دهد. دوگر: از طوايف مهم ساکن آناطولي، سوريه و عراق- موصل- ماردين و کرکوک - دقوق - که درگيري‌هاي بين قراقويونلوها و آق‌قويونلوها موجبات تقسيم و پراکندگي بسيار آنان را فراهم آورد. از طوايف دوگر در ناحيه‌ي اردبيل نيز وجود دارند که توسط قراقويونلوها به آن‌جا کوچانده شده‌اند و اصالتا متعلق به دوگرهاي "اورفا" مي‌باشند. ابوبکر طهراني درباره دوگرها مي نويسد: "... دمشق خواجه که از امراء دگر بود و بيست هزار خانه را سردار و صاحب اختيار بود و رها (اورفاي امروز)... و ... از آن او بود... در کنار آب فرات قشلاق و يغموربيک... که مهتر امراء دگر بود با هزارخانه که تابع او بودند و سه هزارخانه ديگر نوکر عثمان بيک (پدربزرگ اوزون حسن) شدند. اين قول ميزان اعتبار و نفوذ دوگرها را در منطقه شمال عراق و شرق عثماني در زمان تيموريان نشان مي‌دهد. بنا به نوشته کارستن در سال 1776م. از جماعت دوگر يکهزار خانوار چادرنشين در ناحيه اورفا زندگي مي‌کرده‌اند. کلوند: بنابر گزارش محمد خورشيد پاشا در سياحت‌نامه حدود، در سال 1264ه.ق. بيست و پنج خانوار چادرنشين از طايفه کله‌وند در دوزخورماتو زندگي مي‌کرده‌است. و- وجود مشابهت لهجه‌يي و همگوني ضرب‌المثل‌ها و داستان‌ها بين شاهسون‌هاي بغدادي و طوايفي از ترک‌هاي کرکوک که ساکن "تل عفر"، "آلتين کوپرو"، "تيسين"، "بشير"ريا، "تازه خرماتو"،" توزخرماتو" ، "امام زين العابدين"، "قاراتپه"، و "بيات لار" هستند. با توجه به شواهدي که ارائه شد، نويسنده بر اين باور است که هسته اوليه‌ي ايل شاهسون بغدادي از نواحي کرکوک به درون ايران کوچانده شده، و به احتمال قريب به يقين از همان بياتها و يا طوايف ابوابجمع و وابسته يي بوده است که ميرزا مهدي خان استرآبادي به کوچ آنان از کرکوک به خراسان اشاره کرده است. درباره‌ي نحوه مهاجرت و وضعيت ايل طي مدت استقرارش در خراسان و شيراز منبع موثقي در دسترس نيست. مرحوم فتح‌السلطان، که بيش از يک صد سال عمر کرد (وفات1357)، از قول عمويش ايمانعلي خان که يکصدو بيست سال عمر کرده بود، براي نويسنده نقل مي کرد که: جاني بيگ بزرگ ايل در سرحد عثماني بوده است. سرخاب، يوسف و قاسمعلي خان برادران او بوده‌اند و قاسمعلي خان سرکرده نظامي ايل بوده است. در دوران؛ آشوب و سقوط اصفهان، احمدپاشا از قاسمعلي خان قول عدم تعرض گرفته مناطق غرب ايران را به تصرف خود در مي‌آورد. نادر در حمله به بغداد پس از غارت ايل امر به کشتن قاسمعلي خان مي‌دهد ولي با وساطت ميرزا مهدي خان از کشتن او صرف نظر مي‌کند. طوايف لک و آرخلو به خراسان عزيمت مي‌کنند و قاسمعلي خان به خدمت نادر در مي آيد و به مقام ميرآخوري مي رسد. در بازگشت از هند به دليل سرپيچي از امر نادر و به همراه آوردن غنايم مغضوب واقع شده و (به امر نادر گوش و يا بيني او را مي‌برند). وي در همين زمان در خراسان فوت مي‌کند و در کنار سقاخانه حرم امام رضا به خاک سپرده مي شود. به دنبال اين حادثه، ايل شاهسون بغدادي اعتبار نخستين خود را از دست داده و در پي مرگ نادر از خراسان به شيراز مهاجرت کرده است. در شيراز، کريم خان زند به اميد چيرگي بر دشمنان با علي خان شاهسون از تيره قاسملو پيمان اتحاد مي بندد. پس از پيروزي کريم خان، علي خان شاهسون رئيس سواره نظام ايل شاهسون بغدادي در نزد او مي شود. با مرگ کريم خان ايل شيراز را ترک مي کند و سرانجام توسط آقامحمدخان در منطقه‌ي ساوه مستقر مي‌گردد. صحت تاريخي اين قول بر نويسنده اين رساله معلوم نشد. هرچند در کتاب فريزر از قاسم بيک خان، که ناظم مناظم و اعتمادالدوله نادر بوده، ذکرنامي شده و از علي خان شاهسون در ذيل وقايع دهه 1170ه.ق. از قبيل سرکوب افغان‌ها در مازندران، مبارزه با نصيرخان در حاشيه خليج فارس، محاصره اروميه، مبارزه با زکي خان، و محاصره کرمان و مبارزه با تقي خان دراني- مبارزه اي که به مرگ عليخان انجاميد- در منابع دوره زنديه به تفصيل سخن رفته است. درباره انتقال اين ايل از شيراز به منطقه ساوه، در ذيل ميرزا عبدالکريم بر تاريخ گيتي گشا از کوچانيدن ايلات عراقي از شيراز به عراق توسط آقامحمدخان قاجار به هنگام ورود به شيراز سخن به ميان آمده است، اما نامي از ايلات کوچ داده شده برده نشده است. وجود طوايف و تيره هاي همنامي چون:لک، آرخلو، احمدلو، موصلو، و قوتولو بين ايل‌هاي بغدادي و قشقايي، و اظهار صريح عشاير متعلق به تيره توللي در هر دو ايل مبني بر وجود همبستگي تاريخي با يکديگر، جاي شبهه اي در انتقال ايل شاهسون بغدادي از شيراز به منطقه ساوه باقي نمي گذارد. بعلاوه اينکه، ترانه اي بين عشاير شاهسون بغدادي وجود دارد که در وصف کوههاي شيراز است و گوينده آرزوي گذر از آنها را مي کند. نيز هنري فيلد از علي قوردلوهاي کوهمره سخن مي‌گويد که همنام با يکي از طوايف شعبه لک ايل شاهسون بغدادي است. اما، نخستين سندي که حکايت از استقرار ايل بغدادي در بودباش کنوني اش مي کند، به سال 1220 ه.ق. باز مي گردد که طي آن ايل بيگي گري " طايفه شاهسون " بغدادي به همت خان از طايفه ساتلو داده شده است. هر چند جزو اسناد ملکي سندي به تاريخ 1200ه.ق. وجود دارد ولي نامي از شاهسون بغدادي در آن برده نشده است. طايفه‌هاي ايل شاهسون بغدادي: ايل شاهسون بغدادي از دو شاخه‌ي اصلي لک‌ و آرخلو تشکيل شده است: لک‌: کوسه‌لر ، ياري‌جانلو ، ميختوندلو ، دللر ، قاراقويونلو ، حاقي‌جانلو ، احمدلو ، الي‌قوردلو ، ساتولو ، قوتولو ، دولت‌وند ، چلب‌لو ، شرف‌لو ،کُرد آرخلو: قاسم‌لو ،کلوند ،موصولو (موسولو) ،سولدوز ،حسين‌خانلو ،دوگر ،کرم‌لو ،قرنلو،خدرلو ،غريب‌لک‌لو ،نقدورلو ،اتک‌باسانلو ،نلقاز (نيک‌کز) ،خمسه‌لو ،زيليف‌لو ،ذولفقارلو ،آلوار يا کارون‌لو