خراسان/ اسکندر مقدوني در اوان جهانگيري به حيله تمام حصاري را بگشاد و به ويران کردن آن فرمان داد. گفتند: در آن جا حکيمي است دانا و بر حل مشکلات حکمت توانا. او را طلب کرد چون بيامد، مردي ديد ژوليده و آشفته. گفت: اين چه صورت مهيب و شکل غريب است؟ حکيم از آن سخن برآشفت و خندان در آن آشفتگي گفت:
طعنه بر من مزن به صورت زشت
اي تهي از فضيلت و انصاف
تن بود چون غلاف و جان شمشير
کار شمشير مي کند نه غلاف
بهارستان جامي