بيتوته/ سه نفر با هم به حج رفتند که دو نفر از آن ها از نظر مالي وضعيت خوبي داشتند.
يکي چون دست در حلقه کعبه زد، گفت: خدايا به شکرانه آن که مرا اين جا آوردي «بليان» و «بنفشه» را از غلامان خود آزاد کردم.
دومي چون حلقه بگرفت، گفت: خدايا بدين شکرانه «مبارک» و «سنقر» را آزاد کردم. سومي که وضع مالي خوبي نداشت حلقه بگرفت و گفت: خدايا تو مي داني که من نه بليان دارم و نه سنقر، نه بنفشه و نه مبارک. بدين شکرانه مادر زبير را از خود به سه طلاق آزاد کردم!