شهید چمران؛ مردی از تبار آب و آیینه/ بسته ویژه «آخرین خبر» به مناسبت سالروز شهادت دکتر «مصطفی چمران»
آخرين خبر
بروزرسانی
آخرين خبر/ تو را ديدم با دستاني پر از مهر و چهرهاي که صميميت از نگاهت ميباريد و عرق اخلاص، در جويبار پيشانيت جاري بود و عزمي که براي رفتن به سوي دوست بيقرارت کرده بود و با کولهباري از لبخند رضايت معشوق خود، در مسير سنگرهاي عشق گام برداشتي و قطرات تبسم را بين گلهايي که براي بهاري شدن در دشتهاي اين سرزمين قد علم کرده بودند، تقسيم کردي.قصه چمران، قصهاي از يک عشقي ناآرام است که در کالبد خشکيده اين جهان نميگنجيد. چمران مردي است که حوادث تلخ به کمين نشسته براي ايمان مردم روحش را ميآزرد. قهرمان قصههايي بود که خالصترين قطرات در درياي عشق مردم موج ميزد در پرتو نورانيت آفتاب عشق گونههايش گل ميانداخت، چرا که براي نورانيت عالم چنان از خود گذشته بود که آخرين خاکريزهاي دنيا را درنورديد.
به مناسبت سي و چهارمين سالگرد شهيد مصطفي چمران مطلب را در خصوص زندگينامه، فعاليتهاي اجتماعي، حضور شهيد چمران در انقلاب اسلامي و دفاع مقدس، خاطرات ماندگاري از شهيد چمران، آثار و شهادت ايشان براي شما مخاطبان گرامي آماره کردهايم.
زندگينامه
دکتر مصطفي چمران در دهم اسفند سال 1311 خورشيدي در تهران به دنيا آمد. پس از پشت سرگذاشتن تحصيلات ابتدايي و متوسطه، وارد دانشکده فني دانشگاه تهران شد و پس از احراز رتبه اول دانشگاه در مقطع کارشناسي، بورس تحصيلي آمريکا را گرفت. در آمريکا علاوه بر تحصيل، فعاليت هاي اجتماعي و سياسي را آغاز کرد. او بعد از آن که مدرک دکتري اش را از دانشگاه «برکلي» در رشته فيزيک پلاسما گرفت، راهي مصر شد و پس از گذراندن دوره نظامي چريکي، به لبنان رفت. شهيد چمران طي اقامت 8 ساله اش در لبنان، يار و همراه امام موسي صدر بود. با پيروزي انقلاب اسلامي و پس از 22 سال دوري از وطن، به ايران بازگشت و در دولت مهندس بازرگان، معاون نخست وزير شد. بعد از موفقيت در غائله پاوه، وزير دفاع شد. در ابتداي جنگ با اين که به نمايندگي مجلس انتخاب شده بود، به جبهه خوزستان رفت و ستاد جنگ هاي نامنظم را سازماندهي کرد. شهيد دکتر مصطفي چمران سرانجام در 31 خرداد 1361 در منطقه دهلاويه بر اثر برخورد ترکش خمپاره، به شهادت رسيد و پيکرش در گلزار شهداي بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
فعاليتهاي اجتماعي
دکتر مصطفي چمران از 15 سالگي در درس تفسير قرآن مرحوم آيت الله طالقاني، در مسجد هدايت، و در درس فلسفه و منطق استاد شهيد مرتضي مطهري و بعضي از اساتيد ديگر شرکت مي کرد و از اولين اعضاي انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سياسي دوران مصدق از مجلس چهاردهم تا ملي شدن صنعت نفت شرکت داشت . بعد از کودتاي ننگين 28 مرداد و سقوط دولت دکتر مصدق در لواي يک گروه سياسي سخت ترين مبارزه ها و مسئوليتهاي او عليه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ايران، بدون خستگي و با همه قدرت خود، عليه نظام طاغوتي شاه جنگيد و خطرناک ترين مأموريتها را در سخت ترين شرايط با پيروزي به انجام رسانيد.
چمران در آمريکا، با همکاري بعضي از دوستانش، براي اولين بار انجمن اسلامي دانشجويان آمريکا را پايه ريزي کرد و از موسسين انجمن دانشجويان ايراني در کاليفرنيا و از فعالين انجمن دانشجويان ايراني در آمريکا به شمار مي رفت که به دليل اين فعاليتها، بورس تحصيلي شاگرد ممتازي وي از سوي رژيم شاه قطع مي شود. او پس از قيام خونين 15 خرداد سال 1342 و سرکوب ظاهري مبارزات مردم مسلمان به رهبري امام خميني (ره) دست به اقدامي جسورانه و سرنوشت ساز مي زند و به همراهي بعضي از دوستان مؤمن و همفکر ، رهسپار مصر مي شود و مدت دو سال در زمان عبد الناصر سخت ترين دوره هاي چريکي و پارتيزاني را مي آموزد و به عنوان بهترين شاگرد اين دوره شناخته شده و فوراً مسئوليت تعليم چريکي مبارزان ايراني را بر عهده مي گيرد .
وي به علت برخورداري از بينش عميق مذهبي، از ملي گرايي وراي اسلام ، گريزان بود و وقتي در مصر مشاهده نمود که جريان ناسيوناليسم عربي باعث تفرقه مسلمين مي شود، به جمال عبد الناصر اعتراض کرد . ناصر ضمن پذيرش اين اعتراض گفت که جريا ن ناسيوناليسم عربي آنقدر قوي است که نمي توان به راحتي با آن مقابله کرد . چمران نيز با تأسف تأکيد مي کند که ما هنوز نمي دانيم که بيشتر اين تحريکات از ناحيه دشمن براي ايجاد تفرقه در بين مسلمانان است. از آن پس به چمران و يارانش اجازه داده مي شود تا در مصر نظرات خود را بيان کنند.
حضور در لبنان
بعد از وفات عبد الناصر، ايجاد پايگاه چريکي مستقل براي تعليم مبارزان ايراني، ضرورت پيدا مي کند ، از اين رو دکتر چمران رهسپار لبنان مي شود تا چنين پايگاهي را ايجاد کند.
او به کمک امام موسي صدر، رهبر شيعيان لبنان، حرکت محرومين و سپس جناح نظامي آن، سازمان «امل» را بر اساس اصول و مباني اسلامي پي ريزي مي نمايد . اين سازمان درميان توطئه ها و دشمني هاي چپ و راست، با تکيه بر ايمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستين اسلام انقلابي را پياده کرده ، در معرکه هاي مرگ و حيات به آغوش گرداب خطر فرو مي رود و در طوفانهاي سهمناک سرنوشت، به استقبال شهادت مي تازد و پرچم خونين تشيع را در برابر جبار ترين ستمگران روزگار، صهيونيزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرايان فالانژ، به اهتزاز در مي آورد.
چمران از قلب بيروت سوخته و خراب تا قله هاي بلند کوههاي جبل عامل و در مرزهاي فلسطين اشغال شده از خود قهرمانيهاي بسياري به يادگار گذاشته وهميشه در قلب محرومين و مستضعفين شيعه جاي گرفته است . شرح اين مبارزات افتخار آميز با قلمي سرخ و به شهادت خون پاک شهداي لبنان، بر کف خيابانهاي داغ و بر دامنه کوههاي مرزي اسرائيل براي ابد ثبت گرديده است.
چمران و انقلاب اسلامي ايران
دکتر چمران با پيروزي انقلاب اسلامي بعد از 21 سال هجرت، به وطن باز مي گردد. همه تجربيات انقلابي و علمي خود را در خدمت انقلاب مي گذارد. خاموش و آرام ولي فعالانه و قاطعانه به سازندگي مي پردازد و همه تلاش خود را صرف تربيت اولين گروههاي پاسداران انقلاب در سعد آباد مي کند. سپس در شغل معاونت نخست وزيري ، روز و شب خود را به خطر مي اندازد تا سريع تر مسأله کردستان را فيصله دهد .او در قضيه فراموش ناشدني « پاوه » قدرت ايمان و اراده آهنين و شجاعت و فدا کاري خود را بر همگان ثابت مي کند .
پس از اين جرايانات ، فرمان انقلابي امام خميني (ره) صادر شد . فرماندهي کل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهي منطقه نيز به عهده دکتر چمران واگذار شد.
رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حرکت در آمدند وبا تکيه بر همه تجارب انقلابي، ايمان، فداکاري، شجاعت، قدرت رهبري و برنامه ريزي دکتر چمران به شکوهمند ترين قهرمانيها دست يافتند و در عرض 15 روز همه شهر ها و راهها و مواضع استراتژيک کردستان را به تصرف درآوردند. بدين ترتيب کردستان از خطر حتمي نجات يافت و مردم مسلمان کرد با شادي و شعف به استقبال اين پيروزي شتافتند.
دکترمصطفي چمران بعد از اين پيروزي بي نظير و بازگشت به تهران از طرف بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران ، امام خميني (ره)، به وزارت دفاع منصوب گرديد. وي در پست جديد، براي تغيير و تحول ارتش ، به يک سلسله برنامه هاي وسيع بنيادي دست زد که پاکسازي ارتش و پياده کردن برنامه هاي اصلاحي از اين قبيل است .
شهيد چمران در اولين دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي، از سوي مردم تهران به نمايندگي انتخاب شد و تصميم داشت در تدوين قوانين و نظام جديد انقلابي، بخصوص در ارتش، حداکثر سعي و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشته ارتش را تغيير دهد. وي در يکي از نيايشهاي خود بعد ازانتخاب نمايندگي مردم در مجلس شوراي اسلامي، اينسان خدا را شکر مي گويد: « خدايا، مردم آنقدر به من محبت کرده اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کرده اند که به راستي خجلم و آنقدر خود را کوچک مي بينم که نميتوانم از عهده آن به در آيم. تو به من فرصت ده، توانايي ده تا بتوانم از عهده برايم و شايسته اين همه مهر و محبت باشم.»
چمران سپس به نمايندگي حضرت امام (ره) در شوراي عالي دفاع منصوب شد و مأموريت يافت تا به طور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه نمايد.
شهيد چمران و دفاع مقدس
پس از شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران، دوران حماسه ساز و پرتلاش ديگري آغاز مي شود . مصطفي چمران گروهي از رزمندگان داوطلب را به گردخود جمع کرد وبا تربيت و سازماندهي آنان، ستاد جنگهاي نامنظم را در اهواز تشکيل داد. اين گروه کمکم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زيادي انجام داد. ايجاد واحد مهندسي فعال براي ستاد جنگهاي نامنظم يکي از اين برنامه ها بود، که به کمک آن جاده هاي نظامي به سرعت و در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ هاي آب در کنار رود کارون و احداث يک کانال به طول حدود بيست کيلومتر و عرض يکصد متر در مدتي کوتاه ، آب کارون را به طرف تانکهاي دشمن روانه ساخت، بطوري که آنها مجبور شدند چند کيلومتري عقب نشيني کنند و سدي عظيم مقابل خود بسازند. اين عمل فکر تسخير اهواز را براي هميشه از سردشمنان به دور کرد .
يکي ديگر از کارهاي مهم و اساسي او از همان روزهاي اول، ايجاد هماهنگي بين ارتش، سپاه و نيروهاي داوطلب مردمي بود که در منطقه حضور داشتند. بازده اين حرکت و شيوه جنگ مردمي و هماهنگي کامل بين نيروهاي موجود، تاکتيک تقريباً جديد جنگي بود. چيزي که ابر قدرتها قبلاً فکر آن را نکرده بودند. متأسفانه اين هماهنگي در خرمشهر به وجود نيامد و نيروهاي مردمي تنها ماندند. او تصميم داشت به خرمشهر برود ولي به علت خطر سقوط جدي اهواز، موفق نشد ولي چندين بار نيروهايي بين دويست تا يک هزار نفر را سازماندهي کرده و به خرمشهر فرستاد . آنان به کمک ديگر برادران خود توانستند در جنگي نا برابر مقابل حملات پياپي دشمن تا مدتها مقاومت کنند.
شهيد چمران پيشاپيش يارانش، به شوق کمک و ديدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوي اين شهر مي شتافت که در محاصره تانکهاي دشمن قرار گرفت. او ساير رزمندگان را به سوي ديگري فرستاد تا نجات يابند وخود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛ در اين هنگام بود که نبرد سختي در گرفت؛ نيروهاي کماندوي دشمن از پشت تانکها به او حمله کردند و او نيز در مصاف با دشمن متجاوز، از نقطه اي به نقطه ديگر و از سنگري به سنگرديگر مي رفت. کماندوهاي دشمن او را به زير رگبار گلوله هاي خود گرفته بودند، تانکها به سوي او تير اندازي مي کردند و او شجاعانه و بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شديد آنها سريع، چابک، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغيير مي داد.
در اين درگيري همرزم چمران به شهادت رسيد و اويک تنه به نبرد خود ادامه مي داد و به سوي دشمن حمله مي برد. تا آنکه در حين « رقصي چنين در ميانه ميدان» از دوقسمت پاي چپ زخمي شد. با پاي زخمي بر يک کاميون عراقي حمله برد و به غنيمت گرفت . او به کمک جوان چابک ديگري که خود را به مهلکه رسانده بود به داخل کاميون نشست واز دايره محاصره خارج شد .
دکتر چمران با همان کاميون خود را به بيمارستاني در اهواز رسانيد و بستري شد. اما بيش از يک شب در بيمارستان نماند وبعد از آن به مقر ستاد جنگهاي نا منظم رفت و دوباره با پاي زخمي و دردمند به کار خود پرداخت. حتي در همان شبي که در بيمارستان بستري بود، جلسه مشورتي فرماندهان نظامي (تيمسار شهيد فلاحي، فرمانده لشگر92، شهيد کلاهدوز، مسئولين سپاه و سرهنگ محمد سليمي که رئيس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نماينده امام در سپاه پاسداران (شهيد محلاتي) در کنار تخت او در بيمارستان تشکيل شد .او در همان حال و همان شب پيشنهاد حمله به ارتفاعات الله اکبر را مطرح کرد.
شهيد چمران به رغم اسرار و پيشنهاد مسئولين و دوستانش ، حاضر به ترک اهواز و ستاد جنگهاي نا منظم و حرکت به تهران براي معالجه نشد . تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در کنار بسترش و در مقابلش نقشه هاي نظامي منطقه، مقدار پيشروي دشمن و حرکت نيروهاي خودي نصب شده بود و او که قدرت و ياراي به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها مي نگريست و مرتب طرحهاي جالب و پيشنهاد هاي سازنده در زمينه هاي مختلف نظامي، مهندسي و حتي فرهنگي ارائه مي داد.
چمران پس از زخمي شدن، اولين بار براي ديدار با امام امت و بيان گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسيد و حوادثي را که اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عمليات و پيشنهادهاي خود را ارائه داد. حضرت امام (ره) نيز پدرانه و با ملاطفت خاصي رهنمودهاي لازم را ارائه مي داد.
دکتر چمران از سکون و عدم تحرکي که در جبهه ها وجود داشت دائماً رنج مي برد و تلاش مي کرد که باارائه پيشنهادها و برنامه هاي ابتکاري حرکتي بوجود آورد. او اصرار داشت که هرچه زودتر به تپه هاي الله اکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه که نزديکي مرز است رسانده تا ارتباطات شمالي و جنوبي نيروهاي عراقي و مرز پيوسته آنان قطع شود. به گزارش مهر بالاخره در سي و يکم ارديبهشت ماه 1360، با يک حمله هماهنگ و برق آسا ارتفاعات الله اکبر فتح شد که پس از پيروزي سوسنگرد بزرگ ترين پيروزي تا آن زمان بود.
شهيد چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولين کساني بود که پا به ارتفاعات الله اکبر گذاشت؛ در حالي که دشمن هنوز در نقاطي مقاومت مي کرد او و فرمانده شجاعش ايرج رستمي، دو روز بعد با تعدادي از ياران خود توانستند با فدا کاري و قدرت تمام تپه هاي شحيطيه (شاهسوند) را به تصرف در درآورند .
پس از پيروزي ارتفاعات الله اکبر، چمران اصرار داشت نيروهاي ايراني هرچه زودتر، قبل از اين که دشمن بتواند استحکاماتي براي خود ايجاد کند، بسوي بستان سرازير شوند که اين کار عملي نشد و خود او طرح تسخير دهلاويه را با ايثار و گذشت و فداکاري رزمندگان جان بر کف ستاد جنگهاي نا منظم و به فرماندهي ايرج رستمي عملي ساخت.
خاطراتي ماندگار از شهيد چمران ورشکست نشدن به سبک چمران
کار هرشبش بود! با اينکه از صبح تا شب کار و درس و فعاليت مي کرد، نيمه هاي شب هم بلند مي شد نماز شب مي خواند.
يک شب بهش گفتم: "يه کم استراحت کن.خسته اي.» با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمايش خرج کنه، بالاخره ورشکست ميشه؛ بايد سود به دست بياره تا زندگيش بچرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونيم ورشکست مي شيم."
برخورد جالب شهيد چمران با رضا
هم سگ خريد و فروش مي کرد،هم دعواهاش حسابي سگي بود.يک روز داشت مي رفت سمت کوهسنگي براي دعوا(!)
و غذا خوردن که ديد يه ماشين با آرم ”ستاد جنگهاي نامنظم“ داره تعقيبش مي کنه.
شهيد چمران از ماشين پياده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردي خيلي مردي؟!“
رضا گفت:بروبچه ها که اينجور ميگن.....!!!چمران بهش گفت: اگه مردي بيا بريم جبهه!!
به غيرتش بر خورد، راضي شد و راه افتاد سمت جبهه......!مدتي بعد....
شهيد چمران تو اتاق نشسته بود که يه دفعه ديد داره صداي دعوا مياد....!
چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمين و گفتن: ”اين کيه آوردي جبهه؟!“
رضا شروع کرد به فحش دادن.
اما چمران مشغول نوشتن بود!وقتي ديد چمران توجه نمي کنه، يه دفعه سرش داد زد:”آهاي کچل با تو ام.....! “
يکدفعه شهيد چمران با مهرباني سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزيزم! چي شده عزيزم؟ چيه آقا رضا؟ چه اتفاقي افتاده؟“
رضا گفت: داشتم مي رفتم بيرون که سيگار بخرم ولي با دژبان دعوام شد!!!!چمران: ”آقا رضا چي ميکشي؟!!
بريد براش بخريد و بياريد.....!“چمران و آقا رضا تنها تو سنگر...
رضا به چمران گفت: ميشه يه دو تا فحش بهم بدي؟! کِشيده اي، چيزي؟!!
شهيد چمران: چرا؟!
رضا: من يه عمر به هرکي بدي کردم، بهم بدي کرده....!تا حالا نشده بود به کسي فحش بدم و اينطور برخورد کنه.....
شهيد چمران: اشتباه فکر مي کني.....! يکي اون بالاست که هر چي بهش بدي مي کنم، نه تنها بدي نمي کنه، بلکه با خوبي بهم جواب ميده!
هِي آبرو بهم ميده.....تو هم يکيو داشتي که هِي بهش بدي مي کردي ولي اون بهت خوبي مي کرده.....!
منم با خودم گفتم بذار يه بار يکي بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزيزم.....! تا يکمي منم مثل اون (خدا) بشم …!
رضا جا خورد!....... رفت و تو سنگر نشست. آدمي که مغرور بود و زير بار کسي نمي رفت، زار زار گريه مي کرد!
تو گريه هاش مي گفت: يعني يکي بوده که هر چي بدي کردم بهم خوبي کرده؟؟؟؟
اذان شد.رضا اولين نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.... سر نماز، موقع قنوت صداي گريش بلند شد!!!!
وسط نماز، صداي سوت خمپاره اومد. پشت سر صداي خمپاره هم صداي زمين افتادن اومد.....رضارو خدا واسه خودش جدا کرد......!
ماجراي شهيد چمران و قذافي
خانم غاده چمران (همسر شهيد چمران): شهيد چمران به ايران هم که آمد هر روز نقشه ميکشيد که چهطور آقاي موسي صدر را در ليبي پيدا کند و نجات بدهد و امکانات ميخواست.
يادم هست در سفري که در الجزاير بوديم و روز پيروزي انقلاب الجزاير بود، (آن وقت آقاي بازرگان نخستوزير ايران بود، و مصطفي وزير دفاع بود. من لبنان بودم و ايشان ايران بود. زنگ زد و گفت غاده من دارم به الجزاير ميروم و تو هم بيا. که من از لبنان به الجزاير رفتم. آنجا مصطفي بود و بازرگان بود و آقاي يزدي هم بود که آن موقع وزير خارجه بود. سفارت ايران در الجزاير از من استقبال کرد و من به آنجا رفتم) در الجزاير مراسمي رسمي و رژۀ ارتش اينها بود و يادم هست همه نشسته بودند و عبدالحليم خدام هم که آن وقت وزير خارجه سوريه بود، حضور داشت.
در اين مراسم يک دفعه قذافي آمد. همين که قذافي آمد، مصطفي بلند شد و رفت سمت قذافي ولي همان عبدالحليم خدام و بقيه شخصيتهايي که بودند نگذاشتند برود و مصطفي را گرفتند... اين را هيچ وقت يادم نميرود.
ـ يعني در همان حين مراسم بلند شد برود يقه قذافي را بگيرد؟
خانم چمران: بله، که عبدالحليم خدام و ديگران نگذاشتند و بعد سربازها آمدند و داشت تشنج ايجاد ميشد و بعد هم که قذافي را از هتلي که ما در آن بوديم به جاي ديگري بردند...
ـ با بومدين يا مقامات الجزايري هم در مورد امام موسي صدر صحبتي کرد؟
خانم چمران: بله، اين پيشنهاد خود بومدين بود که امام به ليبي سفر کند. مصطفي رفت با بومدين هم صحبت کرد و عصباني هم شده بود. به من گفت من فقط آمدهام الجزاير براي مسئلۀ آقاي صدر. اصلاً در آنجا مصطفي کاري به کار ديگران نداشت، ديگران دنبال کار خودشان بودند و مصطفي دنبال ماجراي آقاي صدر بود.
چه چيزي اشک هاي شهيد چمران را جاري کرد؟
در اين چند روز مصيبت مي توانم به جرات بگويم که حتي يک قطره اشک نريختم و در برابر سخت ترين فاجعه هاي منقلب کننده، با اينکه در درون خود گريه مي کردم ولي در ظاهر قدرت خود را به شدت حفظ مي نمودم.
همه دردها و رنج ها و ناراحتي ها را در ضمير ناب خود حبس مي کردم، تا لحظه اي که در فرمانداري به عکس امام برخوردم.
يکباره سيل اشک شروع به ريختن کرد و همه عقده ها و فشارها و ناراحتي ها آرامش يافت.
خوب احساس مي کردم که فقط يک قدرت روحي بزرگ، در يک ابرمرد تاريخ، قادر است چنين معجزه اي کند.
اميدوارم که ملت نيز قدر رهبر عظيم انقلابي خود را بداند و تحت رهبري او، همه توطئه هاي دشمنان اسلام و ايران را نابود کند.
خاطرات همسر شهيد چمرانازدواج با کسي شبيه هيچ کس
مي گفتند تو ديوانه شدهاي! اين مرد بيست سال از تو بزرگتر است، ايراني است، همهاش توي جنگ است، پول ندارد، همرنگ مانيست، حتي شناسنامه ندارد!
و بيشتر از همه عشق او به ولايت، مرا به مصطفي جلب کرد، من هميشه مينوشتم که هنوز درياي سرخ، هر ذره از خاک جبل عامل صداي ابوذر را به من ميرساند. اين صدا در وجودم بود. حس ميکردم بايد بروم، بايد برسم آنجا، ولي کسي نبود دستم را بگيرد، مصطفي اين دست بود. وقتي او آمد انگار سلمان آمد، سلمان منا اهل البيت. او ميتوانست دست مرا بگيرد و از اين ظلمات، از روزمرّگي بکشد بيرون.
قانع نميشدم که مثل ميليونها مردم ازدواج کنم زندگي کنم و... دنبال مردي مثل مصطفي ميگشتم، يک روح بزرگ، آزاد از دنيا و متعلقاتش. اما اين چيزها به چشم فاميلم و پدر ومادرم نميآمد. آنها در عالم ديگري بودند و حق داشتند بگويند نه، ظاهر مصطفي را ميديدند و مصطفي از مال دنيا هيچ چيز نداشت. مردي که پول ندارد، خانه ندارد، زندگي... هيچ! آنها اين را ميديدند اصلاً جامعه لبنان اينطور بود و هنوز هم هست بدبختانه. ارزش آدمها به ظاهرشان و پولشان هست به کسي احترام ميگذراند که لباس شيک بپوشد و اگر دکتر است بايد حتما ماشين مدل بالا زير پايش باشد. روح انسان و اين چيزها توجه کسي را جلب نميکند. با همه اينها مصطفي از طريق سيد غروي مرا از خانوادهام خواستگاري کرد. گفتنند نه!
نديده بودم!
دو ماه از ازدواجشان ميگذشت که دوستش مسئله را پيش کشيد؛ غاده! در ازدواج تو يک چيز بالاخره براي من روشن نشد. تو از خواستگارانت خيلي ايراد ميگرفتي، اين بلند است، اين کوتاه است؛ مثل اينکه ميخواستي يک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من تعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردي؟
غاده يادش بود که چطور با تعجب دوستش را نگاه کرد، حتي دلخورشد و بحث کرد که؛ مصطفي کچل نيست، تو اشتباه ميکني. دوستش فکر ميکرد غاده ديوانه شده که تا حالا اين را نفهميده.
آن روز همين که رسيد خانه، در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفي، شروع کرد به خنديدن؛ مصطفي پرسيد: چرا ميخندي؟ و غاده که چشمهايش از خنده به اشک نشسته بود گفت: مصطفي، تو کچلي؟ من نميدانستم! و آن وقت مصطفي هم شروع کرد به خنديدن و حتي قضيه را براي امام موسي هم تعريف کرد. از آن به بعد آقاي صدر هميشه به مصطفي ميگفت: شما چه کار کردهايد که شمارا نديد؟
مردي که خيلي بزرگ است
اولين باري که امام موسي مرا بعد از ازدواج با مصطفي در لبنان ديد، خواست تنها با من صحبت کند. گفت: غاده! شما ميدانيد با چه کسي ازدواج کردهايد؟ شما با مردي خيلي بزرگ ازدواج کردهايد. خدا به شما بزرگترين چيز را در عالم داده، بايد قدرش را بدانيد. من از حرف آقاي صدر تعجب کردم. گفتم: من قدرش را ميدانم. و شروع کردم از اخلاق مصطفي گفتن. آقاي صدر حرف من را قطع کرد و يک جمله به من گفت: اين خلق و خوي مصطفي که شما ميبينيد، تراوش باطن او است و نشستن حقيقت سيرو سلوک در کانون دلش. اين همه معاشرت و رفت و آمد مصطفي با ما وديگران تنازل از مقام معنوي اوست به عالم صورت و اعتبار. و خيلي افسوس ميخورد کساني که اطراف ما هستند درک نميکنند، تواضع مصطفي را از ناتوانيش ميدانند و فقير و بيکس بودنش. امام موسي ميگفت: من انتظار دارم شما اين مسائل را درک کنيد.
کتاب ها و دستنوشته هاي شهيد چمران
شهيد چمران دست نوشته هاي زيادي دارد و سخنراني هاي بسياري که بعضي از آن ها در قالب يک کتاب جمع آوري شده اند، که مي توان اين موارد را نام برد:
بينش و نيايش
انسان و خدا
خدا بود و ديگر هيچ نبود
کردستان
لبنان
رقصي چنين ميانه ميدانم آرزوست
زيباترين سروده هستي.
شهادت :
در سي ام خرداد ماه 1360 يعني يک ماه پس از پيروزي ارتفاعات الله اکبر، چمران در جلسه فوق العاده شوراي عالي دفاع در اهواز با حضور مرحوم آيت الله اشراقي شرکت و از عدم تحرک و سکون نيروهاانتقاد کرد و پيشنهاد هاي نظامي خود را از جمله حمله به بستان را ارائه داد. اين آخرين جلسه شوراي عالي دفاع بود که در آن شرکت داشت و فرداي آن روز، روز غم انگيز و بسيار سخت و هولناکي بود.
در سحر گاه سي و يکم خرداد 1360 ، ايرج رستمي فرمانده منطقه دهلاويه به شهادت رسيد و شهيد دکتر چمران بشدت از اين حادثه افسرده و ناراحت بود. غمي مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمي را فرا گرفته بود. شهيد چمران، يکي ديگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود، او را به جبهه برد تا در دهلاويه به جاي رستمي معرفي کند . در لحظه حرکت، يکي از رزمندگان با سادگي و زيبايي گفت: " همانند روز عاشورا که يکايک ياران حسين (ع) به شهادت رسيدند، عباس علمدار او(رستمي) هم به شهادت رسيد و اينک خود او آماده حرکت به جبهه است."
بطرف سوسنگرد به راه افتاد و در بين راه مرحوم آيت الله اشراقي و شهيد تيمسار فلاحي را ملاقات کرد. براي آخرين بار همديگر را ديدند و به حرکت ادامه دادند تا اينکه به قربانگاه رسيدند .
چمران همه رزمندگان را در کانالي پشت دهلاويه جمع کرد، شهادت فرمانده شان را به آنها تبريک و تسليت گفت و با صدايي محزون و گرفته از غم فقدان رستمي، ولي نگاهي عميق و پر نور و چهره اي نوراني و دلي مالا مال از عشق به شهادت و شوق ديدار پروردگار گفت: "خدا رستمي را دوست داشت و برد و اگرخدا ما را هم دوست داشته باشد، مي برد."
خداوند ثابت کرد که او را نيز دوست دارد و به سوي خود فرا خواند. چمران در آن منطقه در حين سرکشي به مناطق و خطوط مقدم بر اثر اثابت ترکش خمپاره هاي دشمن به شهادت رسيد .
منابع:
1. استکي، محترم(1390)، رستاخيز پاوه، تهران: ستارگان درخشان.
2. اکبري، علي(1391)، چمران مظلوم بود، تهران: نشر يا زهرا(س).
3. بختياري، داوود(1386)، مفاخر ايران زمين، تهران: سوره مهر.
4. چمران، مهدي (1387)، در دانشنامه جهان اسلام. ج. ۱۲. تهران: بنياد دائرةالمعارف اسلامي.
5. صادقي ، امير(1391)، مصطفي چمران،، تهران: ميراث اهل قلم.
6. صدري افشار، غلامحسين، نسرين حکمي و نسترن حکمي (1383)، فرهنگ فارسي اعلام، تهران: فرهنگ معاصر.