طنين ياس/ مناقب و مکارم اخلاق امام جعفرصادق(ع)
يکي از نکات برجسته در مناقب و مکارم امام ششم شيعيان، اعتراف دوست، دشمن، موافق و مخالف ايشان به فضل آن حضرت است.
انت يا جعفر فوق المدح و المدح عناء انما الاشراف ارض و لهم انت سماء
جاز حدالمدح من قد ولدته الانبياء
شيخ مفيد، فرموده که حضرت امام جعفرصادق(ع) در ميان برادران خود، خليفه پدر و وصي و قائم به امر امامت بعد از آن حضرت بود و از تمامي برادران خود افضل و مبرّزتر قدرش اعظم و جلالتش، در ميان عامّه و خاصّه بيشتر بود و آنقدر مردمان از علوم آن جناب نقل کردهاند که به تمام بلاد و شهرها منتشر گشته و اصقاع عالم را فرا گرفته و نقل نشده از اَحَدي از علماي اهل بيت، آنچه از آن حضرت نقل شده و نقله اخبار و سدنه آثار از ايشان نقل نکردهاند، مانند آنچه از آن حضرت نقل نمودهاند.
و سيد شبلنجي شافعي گفته که « مناقب آن حضرت بسيار است، به حدي که محاسب نتواند تمام را در حساب آورد و مستوفي هشيار دانا، از انواع آن در حيرت شود.! »
ابن شهر آشوب از سمند ابوحنيفه نقل کرده که حسن بن زياد گفت: شنيدم که از ابوحنيفه سؤال کردند: « که را ديدي که فقاهتش از تمامي مردم بيشتر باشد؟» گفت: « جعفربن محمد، زماني که منصور او را از مدينه طلبيده بود، فرستاد نزد من و گفت: اي ابوحنيفه! مردم مفتوت جعفر بن محمد شدهاند . مهيا کن براي سؤال از او مسألههايي مشکل و سخت خود را. پس من آماده کردم براي او چهل مسأله. پس منصور مرا نزد خود طلبيد و در آن وقت در حيره بود و سوي او رفتم. پس وقتي وارد شدم بر او، ديدم حضرت جعفرصادق(ع) در طرف راست منصور نشسته بود همين که نگاهم به او افتاد، هيبتي از آن جناب بر من داخل شد که از منصور فتاک بر من داخل نشد! پس سلام کردم به او، اشاره کرد که بنشين، من نشستم آن وقت رو کرد به جناب صادق(ع) گفت: اي ابوعبدالله، اين ابوحنيفه است، فرمود: بلي، مي شناسم او را آنگاه منصور رو به من کرد و گفت: بپرس از ابوعبدالله! سؤالات خود را. پس من از آن حضرت ميپرسيدم و او جواب ميداد ، مي فرمود: شما در اين مسأله چنين ميگوييد و اهل مدينه چنين ميگويند و فتواي خودش گاهي موافق ما بود و گاهي موافق اهل مدينه و گاهي مخالف جميع و يک يک را جواب داد تا چهل مسأله تمام شد و در جواب يکي از آنها اختلال ننمود.» آن وقت ابوحنيفه گفت: « پس کسي که اعلم مردم باشد به اختلاف اقوال، علمش از همه بيشتر و فقاهتش زيادتر خواهد بود.»
يکي از سبکهاي زيباي زندگي امام جعفرصادق(ع) که امروزه بايد به آن توجه خاصه نشان داد، توجه ايشان به دادن حق الزحمه کارگر در اول وقت فراغت از کارش است در اين زمينه نيز شعيب روايت کرده که جماعتي را اجير کرديم که در بستان حضرت صادق(ع) عملهگري کنند و مدت عمل ايشان وقت عصر بود. وقتي از کار خود فارغ شدند، حضرت به معتب – غلام خود – فرمود که «مزد اين جماعت را بده، پيش از آنکه عرقشان خشک شود.»
و همچنين از ايشان به ما رسيده است که عطوفت و رحم از بارزترين خصوصيات ايشان در برخورد با مردم بود، چيزي که امروزه بايد به آن توجه وافر داشت، زيباي اخلاقي که به بهانههاي مختلف فراموش شده است. از سفيان ثوري روايت شده که، روزي به خدمت آن حضرت رسيد، آن جناب را متغيرانه ديدار کرد! سبب تغير رنگ را پرسيد، آن حضرت فرمود که:« من نهي کرده بود که در خانه کسي بالاي بام برود، اين وقت داخل خانه شدم، يکي از کنيزان را که تربيت يکي از اولاد مرا مينمود يافتم که طفل مرا در بر دارد و بالاي نردبان است.» وقتي نگاهش به من افتاد متحير شد و لرزيد و طفل از دست او افتاد بر زمين و مرد! و تغير رنگ من از جهت غصه مردن طفل نيست، بلکه به سبب آن ترسي است که آن کنيزک از من پيدا کرد با اين حال آن حضرت کنيزک را فرموده بود« تو را به جهت خدا آزاد کردم، باکي بر تو نيست، باکي نباشد تو را.
از ديگر سبک هاي پسنديده زندگي آن حضرت بخشش در نهان است. ابن شهر آشوب از ابوجعفر خثعمي نقل کرده که گفت: حضرت امام جعفرصادق(ع) همياني زر به من داد و فرمود: « اين را بده فلان مرد هاشمي و مگو کدام کس داده» راوي گفت: وقتي آن مال را به آن مرد دادم، گفت: « خدا جزاي خير دهد به آن که اين مال را براي من فرستاد! که هميشه براي من ميفرستد و من با آن زندگاني ميکنم، ولکن جعفربن محمدصادق(ع) بک درهم براي من نميدهد با آنکه مال بسيار دارد.
امام جعفر صادق(ع) نيز مانند ساير پدران بزرگوارشان در حمل کيسههاي نان براي فقرا در شب، عفو و کرم، زاهدانه زندگي کردن و دوري از تجملات و مهرباني و مردمداري با همسايگان شهره زمان خود بودهاند.
عبادت ممتاز اين امام همام نيز، بايد سرلوحه سبک عبادي جامعه اسلامي باشد، نثقة الاسلام ( کليني) در کافي مسندً از ابان بن تغلب روايت کرده که گفت: « وارد شدم بر حضرت صادق(ع) هنگامي که مشغول نماز بود، پس شمردم تسبيحات او را در رکوع و سجود تا شصت تسبيحه.»
پارهاي از کلمات حکمت آميز مواعظ و نصايح حضرت صادق(ع)
« اذا اضيف البلاء الي البلاء کان من البلاء عافيه» حضرت فرمود: « هر گاه برآيد بلايي بر بلايي، خواهد بود از آن بلا، عافيت، فقير گويد: اين فرمايش حضرت شبيه است به کلام جدش اميرالمومنين(ع) که فرمود: « عند تناهي الشدة تکون الفرجه و عند تضايق حلق البلاء يکون الرخاء»، « نزد پايان رسيدن سختي، گشايش است و نزد تنگ شدن حلقههاي بلا، آسايش است.» قال الله تعالي: « فان مع العسر يسرا ان مع العسر يسراً.» يعني: « به درستي که با دشواري، آساني است، باز فرموده: « همانا با دشواري، آساني است.»
و قال الاميرالمومنين (ع) ان للنکبات غايات لابد تنتهي اليها فاذا احکم علي احدکم فليطا طي ء لها وليصبر حتي تجوز فان اعمال الحليه فيها عند اقبالها زائد في مکروهها.»
يعني: حضرت اميرالمومنين(ع) فرمود: « همانا براي نکبتهاي روزگار نهاياتي ست که لابد و ناچار بايد به آنها نهايت برسد. پس هر گاه استوار و محکم گرديد بر يکي از شماها، سر خود را براي آن بست کند و صبر نمايد تا بگذرد و همانا به کار بردن حيله و تدبير در آن هنگام که رو نمود است، مکروه آن زياد ميکند.»
در جايي ديگر فرمود: ( هر گاه دنيا بر قومي رو کرد، محاسن غير ايشان را به ايشان بپوشاند و هر گاه بر ايشان پشت کرد، محاسن ايشان را از ايشان بربايد.»
مؤلف گويد: اين کلام شبيه است به کلام جدش اميرالمؤمنين (ع) که فرموده : « ان اقبلت الدنيا علي احد اعارته محاسن و اذا ادبرت عنه سلبته محاسن نفسه.» يعني « آن زمان که دينا بر کسي روي نهاد، نيکوييهاي ديگران را به وي عرايه دهد، هنگامي که از او پشت گردانيد، محاسن و نيکوييهاي نفس او را ميرباد.
معجزهاي از معجزات حضرت امام جعفرصادق(ع)اخبار آن حضرت به مردن زني بعد از سه روز
ابن شهرآشوب راوندي روايت کردهاند از حسين بن ابي العلاء که گفت: نزد حضرت صادق(ع) بودم که مردي با يکي از غلامان آن حضرت خدمت ايشان آمد و از زن خود و بدخلقي او به آن ح حضرت شکايت کرد. حضرت فرمود: « او را نزد من بياور» وقتي آن زن آمد، حضرت به او فرمود: « شوهرت چه عيبي دارد؟» آن زن شروع کرد به نفرين کردن به شوهر و بدگفتن براي او. حضرت فرمود: « اگر به اين حال بماني، زنده نخواهي ماند مگر سه روز.» گفت: « باکي ندارم به جهت آنکه نمي خواهم ببينم او را هرگز.» حضرت به آن مرد فرمود: « بگير دست زنت را، همانا نخواهد بود ما بين تو و او مگر سه روز.» وقتي روز سوم شد، آن مرد خدمت آن حضرت مشرف شد، حضرت فرمود: « زنت چه کرد؟» گفت: « به خدا سوگند الان او را دفن کردم.» من پرسيدم که چه بود حال او؟ فرمود: « او زن بود تعدي کنند.»
ظاهر کردن آن حضرت، طلاهاي بسيار از زمين
شيخ کليني روايت کرده است از جماعتي از اصحاب حضرت صادق(ع) که گفتند: « بوديم ما نزد آن حضرت که فرمود: « خيزينههاي زمين و کليدهاي آنها نزد ماست. اگر بخواهم که اشاره کنم با يکي از دو پاي خود، که اي زمين بيرون! کن آنچه در توست از طلا، هر آينه بيرون کند.» بعد از آن اشاره کرد به يکي از دو پاي خود به اين نحو که آن پا را به زمين کشيد، کشيدني! ناگاه شکافته شد زمين! بعد از آن دست برد و شمشه طلايي بيرون آورد که مقدار يک وجب بود. پس از آن فرمود: « خوب نگاه کنيد در کشاف زمين.» نگاه کرديم، ديديم شمشهاي بسياري بود، بعضي از آنها بروي بعضي ديگر ميدرخشيد، پس شخصي از آن جماعت به حضرت عرض کرد: « فدايت شوم! خدا به شما اين همه عطا کرده و شيعيان شما محتاجانند! » فرمود: « به درستي که حق تعالي جمع خواهد کرد براي ما و شيعه ما، دنيا و آخرت را و داخل خواهد کرد ايشان را در جنات نعيم و داخل خواهد کرد دشمن ما را به جحيم.»
اولاد حضرت امام جعفر صادق(ع)
شيخ مفيد فرموده که حضرت امام صادق(ع) را 10 تن اولاد بود، اسماعيل، عبدالله، ام فروه، مادر اين سه نفر فاطمه دختر حسين بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب(ع) بود، و ديگرف موسي(ع) اسحاق، محمد که مادر ايشان ام ولد بود، و عباس، علي، اسماء و فاطمه که هر يک از ام ولدي بودهاند. اسماعيل از همه برادران بزرگتر بوده و حضرت صادق(ع) او را بسيار دوست ميداشت و شفقت و مهرباني بر او بسيار مينمود. گروهي از شيعه را گمان آن بود که اسماعيل قائم به امر خلافت و امات خواهد بود بعد از حضرت صادق(ع) به سبب آنکه بزرگترين اولاد آن جناب بود و محبت و اکرام پدر بر او بيشتر بود. لکن در حيات حضرت صادق(ع) در قريه عريض از دنيا رفت، مردمان جنازه او را به سر دوش تا مدينه آوردند و در بقيع مدفون گشت. روايت شده که حضرت صادق(ع) بر مرگ اسماعيل جزع شديدي نمود و حزن و اندوهش بر او عظيم گشت و بدون کفش و ردا مقدم سرير او ميرفت. چند دفعه امر فرمود که سرير او را بر زمين نهند، نزديک به جنازه ميآمد و صورت او را باز ميکرد و بر او نظر مينمود مراد آن حضرت از اين کار ، آن بود تا امر وفات اسماعيل بر همه مردم مکشوف شود و دفع شبهه شود از کساني که معتقد به حيات اسماعيل و خلافت او بعد از پدر ميباشند.
شهادت حضرت امام جعفرصادق(ع)
وفات کرد حضرت امام جعفر صادق(ع) در ماه شوال، سال 148 به سبب انگور زهرآلوده که منصور به آن حضرت خورانيد. در وقت شهادت از سن مبارکش شصت و پنج سال گذشته بود. در کتب معتبره معين نکردهاند که کدام روز از شوال بود، بلکه صاحب جنات الخلود که متتبع ماهري ست- بيست و پنجم آن ماه گفته، و به قولي دوشنبه نيمه رجب بوده. به نقل از مشکاه الانوار که داخل شد بر آن حضرت، برخي اصاحابش در مرض وفاتش، ديد آن حضرت را چندان لاغر و باريک شده که گويا هيچ از آن بزرگوار نمانده، جز سر نازنينش! پس آن مرد به گريه در آمد! حضرت فرمود: « براي چه گريه ميکني؟» گفت: « گريه نکنم با آنکه شما را به اين حال ميبينم؟» فرمود: « چنين مکن! همانا مومن چنان است که هر چه عارض او شود، خير اوست اگر بريده شود اعضاي او براي او خير است؛ و اگر مالک شود مشرق و مغرب را ، براي او خير است.
شيخ کليني از امام موسي(ع) روايت کرده است که گفت: « پدرم بزرگوار خود را کفن کردم و در دو جامه سفيد مصري که در آنها احرام ميبست و در پيراهني که ميپوشيد و در عمامهاي که از امام زين العادبين(ع) به او رسيده بود در برد يمني که به چهل دينار طلا خريده بود و اگر امروز ميبود، چهارصد دينار ميارزيد.» همچنين روايت کرده است که بعد از وفات حضرت صادق(ع) حضرت امام موسي(ع) مي فرمود: « هر شب چراغ برافروزند در حجرهاي که آن حضرت در آن حجره وفات يافته بود.»