مستور/ تن آدمي شريف است به جان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت
اگر آدمي به چشم است و دهان و گوش و بيني
چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت؟!
خور و خواب و خشم و شهوت، شَغَب(1) است و جهل و ظلمت
حيوان خبر ندارد ز جهان آدميت
به حقيقت آدمي باش وگرنه مرغ باشد
که همين سخن بگويد به زبان آدميت
مگر آدمي نبودي که اسير ديو ماندي
که فرشته ره ندارد به مقام آدميت
اگر اين درنده خويي ز طبيعتت بميرد
همه عمر زنده باشي به روان آدميت
رسد آدمي به جايي که به جز خدا نبيند
بنگر که تا چه حد است مکان آدميت
طَيَران(2) مرغ ديدي تو ز پاي بند شهوت
به در آي تا ببيني طيران آدميت
نه بيان فضل کردم که نصيحت تو گفتم
هم از آدمي شنيديم بيان آدميت
پي نوشت:
1. شغب يعني فتنه.
2. طيران يعني پرواز.
شيخ مصلح الدّين سعدي شيرازي